به گزارش خبرنگار مهر، برنامه زاویه در آخرین قسمت خود با حضور حجت الاسلام علیرضا پیروزمند و حجت الاسلام مهراب صادق نیا با موضوع «امکان سنجی فقه سکولار» از شبکه چهارم سیما پخش شد.
حجت الاسلام پیروزمند در ابتدای این برنامه گفت: حوزههای علمیه، میراثدار یک سرمایه غنی و باصلابتی هستند که اگر امروز به اقتضاء نیازهای جامعه سخن از تحول فقه، حوزه و دانشهای پیرامونی حوزه گفته میشود، بههیچوجه نباید به معنای کم انگاشتن و کمارزش دانستن یا کم اعتبار دانستن دانشهای حوزوی بهویژه و بهویژه فقه، در حوزههای علمیه باشیم.
وی ادامه داد: نکته دوم اینکه چون از موضع تفکر سکولار میخواهیم به حوزه نگاه کنیم باید توجه کنیم به اینکه این مفهوم در زادگاه خود که غرب است بامعنایی که وقتی به دنیای اسلام آمده است، با وقتیکه این واژه در درون حوزههای علمیه میآید بعد تا حتی در درون فقه که هسته سخت دانشهای اسلامی محسوب میشود وارد کنیم باید به تفاوت معنایی این توجه کنیم. یکی از نکاتی که سوءتفاهم ایجاد میکند و کرده اینکه ممکن است به این تفاوت معنایی توجه نشده باشد.
وی افزود: سکولاریسم یک مفهوم کلیدی و مرکزی دارد (به نظرم در قالب دو کلیدواژه بشود آن را جمع کرد)، یکی قداستزدایی و یکی دینزدایی. تعابیر مختلفی از بحث سکولاریسم بیان کردند مثل دنیامداری، دنیاگرایی، جداگرایی دین و دنیا لا دینی، عرفی شدن، دنیوی شدن، نامقدس شدن که همه را در بیان و تعریف این واژگان به کار بردند ولی عمدتاً در قرن بیستم جامعهشناسان سکولاریزه شدن را به معنای فرایندی که امور و نهادهای اجتماعی را از سپهر دین جدا میکند و معتقد به این است که مقامات و مراجع رسمی دین باید خارج از این حوزه قرار داشته باشند و صلاحیت دخالت در این را ندارند و جایگزین آن باید روشهای عقلایی و تجربی شود و ضوابط دینی اگر قبلاً ادعا داشته میتواند در این میدان ورود کند باید عقبنشینی کند.
پیزومند گفت: سکولاریسم در غرب دارای یک مبانی است که وقتی وارد حوزه و جامعه اسلامی و بهویژه حوزه و علیالخصوص فقه میشویم باید توجه کنیم به آن مبانی و اینکه آیا این مبانی آنجا هست که این واژه را به کار میبریم یا خیر؟ این را متفاوت گفتند ولی اهم آن به نظر این است: ۱- عقلگرایی و ناسیونالیسم یعنی خودبسندگی عقل، ۲- اومانیسم و انسانمداری، ۳- ساینتیس یا علمپرستی، ۴- سنتستیزی آنهم به معنای خاصی از سنت، یعنی ارزشهای معنوی و قدسی، و بالأخره ۵- نسبیتگرایی، چه نسبتگرایی معرفتی و چه نسبیت در اخلاق.
وی ادامه داد: سکولاریسم به این معنا، به معنای قداستزدایی و آنهم با این مبانی نه در حوزه علمیه و نه در فقه وجود ندارد و اگر کسی میخواهد ادعا کند حوزه سکولار است، باید تکلیف و مبانی را مشخص و شفاف بیان کند و گفتن یک واژهای که چنین بار معنایی در حوزه دانشی دارد و آوردنش در حوزه علمیه و انداختن آن وسط، به این معنا که حوزه سکولار است بدون اینکه این توجه را کنیم به نظرم اجحاف به حوزه است.
وی افزود: سکولاریسم به این معنا، بههیچوجه در حوزه اندیشه دینی ما جای ندارد، آن وقت یک عده (نه در درون حوزه و شاید خیلی قلیل در درون حوزه ولی بیشتر از بیرون حوزه) از سکولارهای روشنفکرنما که از آنها بهعنوان روشنفکران بیمار یاد کنیم، دقیقاً پروژهای که نسبت به حوزههای علمیه و بهویژه فقه از سالیان پیش دنبال میکردند همین بود و همین هم هست که فقه باید عرفی و عقلی شود و فقه قداستزدایی شود. وقتی میگوییم فقه و دانشهای متصل به وحی مقدس هستند، ابداً از آن نتیجه را نمیگیریم که نقدپذیر و تغییرپذیر نیست. بهشدت نقدپذیر و تغییرپذیر است و اتفاقاً اشتباه این است وقتی میگوییم مقدس است یعنی که دیگر نباید طرف آن رفت و حرفی در مورد آن زد.
وی گفت: بنابراین نسبت بین فقه و سکولاریسم چه میشود؟ یک نسبت و تقریر این است که بگوید فقه قداستزدایی و فقه عرفی شده، در درون حوزه این حرف خاستگاه و جایگاه قابلاعتنایی ندارد.
حجت الاسلام صادقنیا در این برنامه گفت: ما از دو مفهوم عمیقاً لغزنده سخن میگوییم. وقتی از فقه سخت میگوییم مفهومی عمیقاً چه به لحاظ مفهومی چه به لحاظ آبژکتیو و عینیت بیرونی مفهوم خیلی لغزندهای است. سکولاریسم هم همچین، وقتی سخن میگوییم همین معنا را دارد بهویژه اینکه گاهی مواقع بین سه مفهوم لائیسیته، سکولاریسم و سکولاریزاسیون خلط میکنیم و اینها را جای همین دیگر به کار میبریم. اینها را نباید به جای هم به کار برد. لائیسیته معنای دیگری دارد.
وی افزود: وقتی از فقه سخن میگوییم باید واضح بگوییم گاهی فقه را به جای دین و معادل دین به کار میبریم همین کاری که شاید شما الآن در مقدمهای که پخش کردید گفتید و وقتی میگوییم فقه چنین میگوید یعنی دین چنین میگوید. در اینجا قاعدتاً فقه یک امر واقعی آبجکتیو مثلاً نصوص متون مقدس و قرآن ثابت میشود. گاهی مواقع مرادمان از فقه یعنی معرفتی که یک فقیه پیدا میکند. تعریفی که استاد بزرگوار داشتند و اینجا یادداشت کردم اگرچه ابتدا ایشان گفتند دانش، بعد فرمودند معرفت. فرمودند دانشی است که حاصل مطالعه روشمند است یعنی مراد از دانش معلوم است نه علم. به علم شبیه یک دیسیپلین اشاره ندارد. برای همین گاهی میگوییم فقه و مرادمان یک فتواست و همان محصولی است که در رسالههای عملیه آمده است و آنجا ورود دارد. گاهی مواقع میگوییم فقه و مرادمان یک دیسیپلین علمی است یک نظام روشمند، یک دانش که دارد تلاش میکند برای به دست آوردن حکم خدا، یعنی خدای متعال یک حکمی را درباره مسئلهای گفته و دانش فقه، فقیه را کمک میکند تا به آن نظر خدا برسد، ایبسا برسد یا نرسد ولی در هر دو صورت بهاصطلاح مأجور است.
وی ادامه داد: اول کار باید روشن کنیم تکلیف ما واقعاً از فقه چیست. وقتی اینجا میگویم فقه، مرادم معرفت، آگاهی و شناخت است حالا بحث میکنیم ببینیم این معرفت امکان سکولار شدن دارد یا خیر. یک کسی ممکن است بگوید مرادم از فقه دانش است و بعد بحث میکند. اگر اینطوری به فقه نگاه کنیم ممکن است سؤال دقیقاً برعکس شود سؤال این باشد که آیا میتوانیم فقه دینی داشته باشیم؟ یعنی یک دانشی داشته باشیم که از دل نصوص دینی درآمده باشد و بخواهد به ما یاد دهد که مثلاً حکم خداوند را کشف کنیم.
وی اظهار داشت: سکولاریسم یک نظریه است که تبیینهای غیردینی را به جای تبیینهای دینی مینشاند. برای مثال اگر میگویم A از B بزرگتر است گاهی میگویم این را من از قرآن و روایات فهمیدم، این یک تبیین دینی است اما گاهی از مواقع میگویم این تبیین دینی نیست و تبیین دیگری به جای این میآورم مثلاً میگویم A از B بزرگتر است چون عقل این را به من میگوید. پس اگر تبیین عقلی به جای تبیین دینی بنشیند امر سکولار رخ داده است. دوم اگر تبیین تجربی یا علمی به جای تبیین دینی بنشیند، باز امر سکولار رخ داده است. برای مثال میگوییم روزه واجب است چون خداوند و فقیه فرموده و حکم داده و این گفته مطابق حکم خداست. اگر اینطوری باشد میگوید این حکم دینی است ولی اگر کسی بگوید روزه واجب است، چون سلامتی بدن را تبیین میکند، این تبیین سکولار است. اگر یک کسی چنین از روزه سخن بگوید تبیین دینی را به تبیین سکولار توضیح داده است. حالا همینجا داخل پرانتز بگویم از نظر من همه کسانی که تلاش میکنند تفسیر علمی و تجربی از قرآن ارائه دهند میتوانند بر اساس این معنا از سکولار، تأکید میکنم که میتوانند که بگوییم اینها دارند تلاش سکولار انجام میدهند و همان مسیری را میروند که کلیسا رفته است. نوع سوم تبیین عرفی است اگر تبیینهای عرفی به جای تبیینهای وحیانی بیاید باز امر سکولار رخ داده است. پس سکولاریسم یک ایده است که محصولش جایگزینی تبیینهای غیردینی به جای تبیینهای دینی است. من وقتی میگویم عقل، روشن است منظورم چیست، عقل به معنای فرآورده منظورم است به معنای فرایند منظورم نیست. عقل به مثابه فرایند، بخشی از منابع فقهی ماست و از ما از آن استفاده میکنیم.
صادق نیا گفت: حالا بر اساس این تعریفی که از فقه و سکولار دارم میخواهم این را بگویم، وقتی گوییم فقه سکولار، به معرفتی اشاره داریم که محصول دادههای وحیانی نیست و در فقه وارد شده است و حالا از این بحث میکنیم آیا این امر، امر ممکن است یا نیست؟ دقیقاً مستند به همین فرمایش استاد محترم ما، میتوانم بگویم تعریفی که ایشان از فقه دارد دقیقاً مساوی با تعریف من یا فرد دیگری از فقه سکولار است. لذا نمیتوانیم همدیگر را محکوم کنیم شما میگویید فقه سکولار میشود من نمیگویم. به همان معنا همین تعریفی که اینجا از فقه ارائه شد مساوی فقه سکولار هست و ایشان هم میتوانند بفهمند این تعریفی که از فقه ارائه دادم، لذا خیلی با دقت نمیشود گفت و باید حواسمان را جمع کنیم که مفاهیم را سر جای خود به کار ببریم.
حجت الاسلام علیرضا پیروزمند در ادامه این برنامه گفت: ابتدا آن تعریفی که عرض کردم دینزدایی، جناب استاد فرمودند دینزدایی نیست. اول کلمه دین زدایی را از نظر خودم معنا کنم اینکه دینزدایی دینستیزی نیست شاید استاد فرمودند منظور از سکولاریسم این نیست، برداشتتان این بود که سکولاریسم دینستیزی معنا میکنم. دینزدایی یعنی زدودن دین از میدانی و اجازه ندادن به ورود دین در یک میدانی و مشروعیت و اعتبار قائل شدن برای دین در میدان. آن میدان زندگی است؛ یعنی اقتصاد، سیاست، ازدواج، دفاع، طلاق، جنگ، صلح و آن چیزهایی که بشر باید بر اساس عقل و فهم خود به آن برسد،
وی افزود: در حوزه علمیه کسی که تبیین غیردینی میکند یعنی غیر نقلی و غیر مستند به کتاب و سنت، از یک فتوا به قول شما که من و شما مشترک هستیم، میکند توجیه علمی، تجربی، عقلی میآورد نمیگوییم این توجیهات امکانپذیر نیست ولی میگویم آن کسی که میکند دیگر فقه نمیگوید و هیچ فقیهی این را فقه اطلاق نکرده و الآن هم نمیکند و ما داریم سر بیصاحب میتراشیم. بحث سر این است آن چیزی که همه بر این متفق هستند فقه است، تکلیف آن را باید مشخص کنیم. چیزی که همه متفق هستند فقه است؛ یعنی فهم قاعدهمند از کتاب و سنت که میگویند فقه است.
وی ادامه داد: نسبت فقه و تفکر سکولار چند تقریر میتواند داشته باشد. تقریر اول را عرض کردم طبعاً با توضیحی که عرض کردم معلوم است مردود است. تقریر دومی که میتواند وجود داشته باشد، با همان بحث و معنی که درباره دینزدایی عرض کردم این است بگوییم فقه باید به حوزه فردی ورود پیدا کند ولی نباید به حوزه اجتماعی و حکومتی ورود کند، چرا؟ چون عرصه و قلمرو دین این عرصه و قلمرو نیست. این یک پله از نگاه قبل فاصله گرفته است، ابداً هم به دنبال قداستزدایی فقه نیست اتفاقاً فقه را یک امر کاملاً مقدس میگوید. در عین اینکه قائل به تکامل فقه هم هست؛ اما میگوید شما بگویید نظام اقتصادی، تربیت، اجتماعی، از این سؤالها از فقه عرضه کنید و انتظار داشته باشید پاسخ دینی پیدا کنید راه به جایی نمیبرید و فقه بر این وضع نشده است و نخواهد شد و ما در دانش فقه، به پاسخ چنین سؤالاتی دست پیدا نخواهیم کرد. اگر که ما سکولاریسم را به این معنا، باز جناب استاد معنی درستی کردند گفتند ما از سکولاریزاسیون صحبت نمیکنیم آن فرایند واقعی و اجتماعی، از سکولاریسم بهعنوان مکتب فکری و اندیشه صحبت میکنیم و بنده هم موافق هستم. حالا داریم این اندیشه را صورتبندی میکنیم میگوییم این اندیشه آن معنایی که بیرون فقه بود که هیچ و کاری به حوزه ندارد.
وی گفت: آن معنایی که در درون حوزه میآید اولین لایه نقطه که بیشترین نقطه تماس با آن تفکر غربی دارد ولی آمده و میخواهد درون حوزه خود را صورتبندی کند ولی بهزعم ما به انحراف فقه میانجامد و آن شکل اول بود که عرض کردم. شکل دوم چون قائل به یک نوع تقلیلگرایی نسبت به دین است آن تقلیلگرایی را به فقه سرایت داده و گفته فقه مربوط به همین است. حالا خود اینجا، اگر بیایید بگویید حوزه به این تفکر ادعا کنیم شما سکولار هستید! میگوید برای چه ما سکولار هستیم؟ بگوییم به خاطر اینکه شما حوزه اجتماعی دین را وارد نمیکنید. میگویند خیر، ما اتفاقاً وارد میکنیم دیات، معاملات، قصاص، حدود و... اجتماعیات است. پس این ادعایی که میگویید فقهی داریم که فردی است و اجتماعی نیست از اساس صاحب ندارد و معاوضهای در خارج ندارد. اینجا یک نکتهای وجود دارد که حتماً در فقه ارزشمند و پرصلابت شیعه، بحث از رابطه افراد با هم شده است و از این میتوانیم بهعنوان احکام اجتماعی یاد کنیم. ولی پرسشی که از زاویه بالاتر وجود دارد این است که آیا فقه علیرغم رابطه افراد با هم و احکام این روابط، احکام موضوعاتی که محصول روابط اجتماعی هستند را باید بدهد یا خیر؟ دارد یا ندارد؟ از این قسم دوم به اسم موضوعات اجتماعی یاد میکنیم. این موضوع اجتماعی است، چرا؟ من وقتی میروم در بازار معامله میکنم این فردی است ولو ۱.۰۰۰ میلیارد معامله کنم ولی اگر بانک ۱۰۰ میلیون معامله کند و گردش مالی داشته باشد پدیده اجتماعی است لازم شد بیشتر توضیح عرض میکنم؛ بنابراین پاسخ ما به این دفاع که حوزه اجتماعی بوده و سکولار به این معنا نیست هیچوقت نبوده و الآن هم نیست. عرض ما این است که بله روابط افراد را گفته ولی موضوع اجتماعی به این معنا را نگفته است این معنی دوم بود.
وی افزود: معنی سوم یک قدم قلمرو فقه را از این قدم قبل، وسعت بیشتری میدهد و آن اینکه میگوید فقه سیاسی داریم، من اینطور تعبیر میکنم؛ یعنی اسلام هم دستور سیاسی هم نظام سیاسی دارد. دستور سیاسی دارد گفت با ظلم و استکبار مبارزه کنید. نظام سیاسی دارد آمده نظام ولایتفقیه را پایهگذاری کرده است ممکن است بهزعم کثیری بتوانیم ولایتفقیه را پشتوانه فقهی برایش بیان کنیم، این حرف، حرف درستی است والا این نقطه کمال است؟! این را ایجابی بگوییم و سلبی نگوییم این نگاه قلمرو بیشتری برای فقه قائل میشود.
حجت الاسلام پیروزمند گفت: اما رویکرد چهارمی میتواند وجود داشته باشد. رویکرد چهارم این است که اصلاً بحث دینشناسی و فقهشناسی را نمیتوانیم از هم تفکیک کنیم به این دلیل که سایه دینشناسی روی فقهشناسی افتاده است به این دلیل که اگر ما قائل شدیم و اگر فرصت بود دلیل اثباتش را عرض میکنم، اگر قائل شدیم که دین برای سرپرستی تکامل فرد و جامعه آمده است. نتیجه آن این میشود که وقتی سراغ کتاب و سنت میروم باید احکام، اخلاق و تکالیفی که بهصورت یک برنامه جامع قدرت سرپرستی تکامل فرد و جامعه را دارد را بتوانم از این استنباط کنم و فقه باید بتواند زیر بار این مسئولیت برود. در این صورت طبیعتاً یک نگاه حداکثری به دین و فقه کردیم.
وی افزود: حالا جمعبندی عرضم اینکه اگر این نگاه آخر، نگاه قابل تصدیقی باشد که از نظر ماست هر چه به نگاه سوم، دوم و اول میرویم داریم دینزدایی میکنیم منتهی دینزدایی به این معنا، نه دینزدایی که در تفکر غرب وجود داشته است.
حجت الاسلام صادقنیا گفت: ما دستکم ۳ پارادایم عمده در فقه شیعه داریم: یکی رابطه مفتی و مستفتی است. شیعیان از علمای بلاد سؤالات فقهی میپرسیدند و جوابهای خود را درباره احکام دریافت میکردند. در این پارادایم فقه کاملاً محلی و منطقهای است چون علما در منطقه خودشان بهاصطلاح اشرافی دارند و آتوریته شخصی هم ندارند به دلیل که هیچ فقیهی نمیگوید چون من چنین میگویم پس شما باید چنان بکنید، خیر من این را از حکم شرعی فهمیدم یعنی باید مستندات حکمش را مستند به این آیه، مستند به این روایت بیان کند.
وی ادامه داد: دوم پارادایمی است که رابطه بین مکلفین و علما را تبدیل به رابطه بین مرجع و مقلد میکند. در اینجا فقیه یک سیطره فراگیرتری دارد قدری آتوریته و اقتدار شخصی دارد و نیز بهاصطلاح مکلفان از مرجع تقلید، تقلید میکنند و در آن انحصار وجود دارد و مکلفان صرفاً از یک از مرجع تقلید، تقلید میکنند. دوره بعد که به دست مبارک امام خمینی(ره) صورت میگیرد دورهای است (پارادایم سوم) که رابطه بین مکلفین و علمای دین تبدیل به رابطه ولی و متولی علیه میشود.
وی افزود: سؤال من مشخصاً این است به چه معیاری میتوانیم بگوییم این فقه هست آنها نیستند، این آخری فقه است و اولی فقه نیست یا آن دوره میانی فقه نیست.
وی گفت: من هم دیدم برخی از اساتید محترم میگویند اگر فقه تنها به امور فردی بپردازد فقه سکولار است و اگر به امور فردی و اجتماعی بپردازد فقه دینی است. اولاً اینکه شما هیچ بخشی از تاریخ را نمیبینید که فقه به امور اجتماعی نپرداخته باشد. دستکم بیش از ۵۰% از فقه ما امور اجتماعی است ولی مسئله من زیر کلمه پرداختن است؛ یعنی چه فقیه به امور اجتماعی و فردی بپردازد. بپردازد از حیث متنی میفرمایید، یعنی بیاید درباره امر اجتماعی نظریه بدهد، برای مثال درباره اقتصاد بگوید ما اقتصاد آزاد یا سرمایهداری داشته باشیم یا اقتصاد دیگری به این مدل داشته باشیم و منظور از پرداختن این است یا در علم پزشکی دخالت کند بگوید برای درمان پوسیدگی دندان فلان باید این کار را انجام داد و منظور از پرداختن این است یا صدور حکم اخلاقی در مورد این عمل سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و پزشکی است.
صادق نیا اظهار داشت: این پرداختن را باید روشن کنیم که مرادمان از پرداختن چیست، معامله باطل است یا نیست. یا این صورت عملی اخلاقی است مرضی خدا هست یا نیست. اینجوری فقه مداخله میکند حکم اخلاقی میدهد یا اینکه میپردازد و میآید مثلاً دانش پزشکی و اقتصاد را به ما یاد میدهد. این را باید روشن کنیم یک وقت خلطی اشتباهی صورت نگیرد. به معنای اولیه که حکم صادر کند، به گمانم هیچکس در این زمینه مخالفتی با این ندارد؛ یعنی ما به این معنا فقه سکولار نداریم. همه کسانی که در حوزه علمیه کنشگر هستند درس میخوانند درس میدهند، عقیده دارند که فقه جزءجزء ساحات زندگی بشر را دربرمیگیرد فردی، اجتماعی و درباره همه اینها نظر دارد و به همه اینها میپردازد ولی پرداختن به کدام معنا، این مهم است که باید در مورد آن بحث کنیم.
حجت الاسلام علیرضا پیروزمند در ادامه گفت: آن صورتبندی سهگانهای که انجام دادند: مفتی مستفتی، مرجع و مقلد، ولی و مولی علیه. به نظرم این به بحث الآن ما مربوط نمیشود و ما فقه را اگر به معنایی که از فقه توجه کنیم ما به فقه کار داریم حالا این فقه ممکن است در قالب مرجع باشد که فقیه است و دانشش دانش فقه است اگر ولیفقیه هم باشد باز دانشش فقه است؛ یعنی وقتی درباره فقه صحبت میکنیم به حیث زعامتش در این بحث کار نداریم. حالا ممکن است آن فقیه، فقیه ملأالتصدی شود، نباشد هم فقیه است. از این جهت نخواستیم بگوییم و ابداً بحث ما متعرض این نبود که بگوییم آن کسی که رابطه ولایت و مولی علیه قائل میشود فقیه است و آن کسی که قائل نمیشود فقیه نیست. هر دو فقیه هستند مراتبی است و سطوحی را برای فقه قائل است.
وی افزود: وقتی میگوییم فقه باید جامعهساز و تمدنساز باشد؛ یعنی الآن باید بگوید ما حجم نقدینگیمان چقدر باشد و باید روی چقدر نقدینگیمان را نگه داریم؟ یا دهها مسئله از این قبیل؟ بنده هم مثل شما میگویم خیر. چون مسائل متکثر و متنوع هستند دارند زیاد و کم میشوند و فقه دامنه محدودی دارد. ولی نکته بزنگاه حرف یک مقدار جلوتر است و آن اینکه نسبت بین آنچه فقه بهعنوان احکام میگوید با گستره و وسعتی که مفهوم حکم میتواند داشته باشد با برنامه چیست؟ آیا قطعش کنیم؟ سؤال اینجاست. آن عرضی که کردم ناظر به این بود. بنده میخواهم دفاع کنم از اینکه قطع کردنش اشتباه است؛ یعنی ما خودمان سر این دو راهی نبینیم و جامعه را سر این دو راهی قرار ندهیم که یا باید عقل و تجربه را تعطیل کنیم همه چیز را به فقه واگذار کنید که این نشدنی و وزنه اضافه به دین و غیرمعقول و... است یا باید فقه را به همان محدود و مأموریت و فعلیتی که محقق بوده، محدود کنید ولاغیر. همچین دوراهی وجود ندارد. فقه همانگونه که در گذشته پیشینی خودش قابلگسترش بوده از این به بعد هم قابلگسترش است منتهی گسترش آن بهتناسب ابتلائات امروز که جامعهسازی و تمدنسازی است متناسب با این ابتلا، فقه میتواند وسعت و گستردگی بیشتری پیدا کند. به چه دلیل شما به خود اجازه میدهید دنبال چنین فقهی باشید. ریشه این در دینشناسی بحث کلامی است آنجا بیاییم حلوفصل کنیم باید باشد یا نباشد.
وی ادامه داد: حوزه علمیه باید به فقهی دست پیدا کند که مبتنی بر آن فقه ولو با عقل و تجربه به یک نظامسازی متفاوت بپردازد. لذا بحث علوم انسانی اسلامی معنا پیدا میکند. علوم انسانی اسلامی معنیاش این نیست که بخواهیم اقتصاد نقلی از دَم تا دُم کنیم ولی معنیاش این است وقتی بخواهم به اقتصاد اسلامی بپردازم باید فقه من به حدی فربه شود که بتواند تعیینکنندگی در طراحی نظامات اقتصادی داشته باشد.
وی در پایان گفت: از اینجا سراغ بحث بعدی میروم که فرمودند حوزه ما همیشه اجتماعی بود، من به این تفاوت توجه داشتم و آن توضیح را دادم که اجتماعی بوده، درست هم بوده و بحث مهمی از فقه ما را توضیح میدهد ولی آنچه الآن بهعنوان یک پرسش جدید مقابل فقه احساس میکنیم امری مازاد بر اوست. امر مازاد مازادبودنش به چیست؟ به اینکه ما با موضوعی به اسم بانک، بیمه، بورس و نظام حقوق بینالملل و تعلیم و تربیت روبهرو هستیم و دهها مسئله به اسم الگوی پیشرفت، علوم انسانی کسانی روبهرو هستیم. نسبت ما با این چیست؟ یکسره بگوییم فقه ربطی به این ندارد این هم محصول عقل و تجربه است چون او باید حکم بگوید این باید تجربه کند و این گسسته ما را به انحراف میبرد. رابطه حکم و برنامه را هم که عرض کردم.
نظر شما