خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ:
آنتونیو نگری، فیلسوف مارکسیست پست مدرن، در طول حیات فکریاش که با تلاطمها سیاسی بسیاری هم همراه بود، سه کتاب مستقل و مهم را به باروخ (بندیکت) اسپینوزا اختصاص داد؛ فیلسوف مهم قرن هفدهمی اروپا که تا پیش از انتشار کتابهای نگری و دوستان دیگرش در فرانسه بیشتر و صرفا به عنوان فیلسوفی شناخته میشد که در کنار دکارت، مالبرانش، لایبنیتس و دیگران از سرمداران و آغازگران سوژهمحوری و عقلگرایی در فلسفه مدرن بود. اما نگری از نیمه دوم قرن بیستم به بعد در کنار دیگر همکارانش در دل سنت فرانسوی تفسیر اسپینوزا، به قرائتی یکسره متفاوت از این فیلسوف برجسته آغاز دروه مدرن دامن زدند. سنت فرانسوی تفسیر اسپینوزا به طور مشخص از دهه ۶۰ با آثاری از الکساندر ماترون، ژیل دلوز، فردینان آلکیه، کارسیال گوئرو، اویی آلتوسر، پییر ماشری، اتیین بالیبار و... به ارائه تفسیری از اسپینوزا در مقام متفکری متمایز روی آوردند که نه فقط نسبت چندانی با حلقه واسط دکارتگرایی و قراردادگرایی در اندیشه سیاسی آن دوران نداشت، بلکه حتی گسستی اساسی بود از فلسفههای رایج آن دوران، بویژه سوبژکتیویسم دکارتی و ایدئالیسم و هگلیانیسم اروپایی.
انتونیو نگری بازخوانی خود از اسپینوزا را در چنین بافت تاریخیای مطرح کرد. او با نگارش سه کتاب «اسپینوزای برنداز» و «نابهنجاری وحشی» در آخر «اسپینوزا و ما» تلاش کرد قرائتی اجتماعی سیاسی و تا حد زیادی رادیکال از اسپینوزا ارائه دهد. قرائت او از اسپینوزا نهتنها گسستی از قرائت متعارف از وی به مثابه فیلسوف عقلگرای سپیدهدمان مدرنیته است، بلکه حتی القاکننده این معنا است که اساسا اسپینوزا را نمیتوان به هیچ وجه فیلسوفی «مدرن» دانست. طبق خوانش نگری، اسپینوزا به سبب تن ندادن به فلسفه سوژه و قراردادگرایی سیاسی موجود در آن دوران، و در عوض با طرح نوعی از هستیشناسی که امکان درک قدرت برسازندهی «انبوه خلق» را میسر میسازد، نه فقط ربطی به فلسفه مدرن ندارد، بلکه صرفاً بدین معنا در دوره مدرن قرار دارد که به نقد و افشای این دوران و همه آن چیزهایی بپردازد که تفکر و سیاست مدرن از آغاز آنها را طرد کرده است. از نظر نگری درست به همین دلیل است که اسپینوزا به جای تلقی فردگرایانه از سوژه، افراد را مجموعههای متغیری از بدنها و امیال میبیند که در جهانی سرشار از تاثیر و تاثر، حق و پایداری خویش را در هستی بر کرسی مینشانند.
بر همین مبنا آنتونیو نگری، باروخ اسپینوزا را در دوران و سرزمین خویش فیلسوفی «نابهنجار» میداند که بر علیه نظم و نظام معرفتی و سیاسی آن زمان میآشوبد و در سپیدهدم تسلط نظام لیبرالیستی و سرمایهداری از اشکال اصیل «انسان اجتماعی صاحب میل»، «امر جمعی»، «انبوه خلق»، «دموکراسی» (متمایز از اشکال لیبرالیستی تاکنون موجود) و بسیاری دیگر از عناصر اصیل اخلاقی و سیاسی دوران کنونی سخن میگوید.
این محتواها به طور کم و بیش مصرح هم در دو کتاب نخست نگری درباره اسپینوزا طرح شده بودند، هم در کتاب آخر او درباره فیلسوف قرن هفدهمی با عنوان «اسپینوزا و ما» که اخیرا توسط «فواد حبیبی» و «امین کرمی» به فارسی ترجمه شده و از سوی نشر ققنوس منتشر شده است. اسپینوزا و ما ضمن طرح مهمترین عناصر موجود در قرائت نگری از اسپینوزا، همچنین تلاش دارد تا نسبت اسپینوزا با ما در دوران موسوم به سرمایهداری متاخر را هم روشن کند. دورانی که مردمان آن از جهات بسیاری به خوانش اندیشههای نابهنجار نیازمندند تا عادات و معانی مالوف در عرصه سیاست را مورد بازنگری و بازسازی جدی قرار داده و به عنوان موجودی اجتماعی بیش از پیش بر کنش و امر مشترک در زندگی و سیاست وقوف بیشتری یابند. بر این مبنا دغدغه «اسپینوزا و ما» نوشته آنتونیو نگری در مجموع این است که چگونه اسپینوزا از قفای مدرنیته به روزگار حاضر که به «پستمدرنیته» موسوم است، جهیده تا ما را نه فقط به تاملی براندازانه در مقابل گفتارهای غالب روزگار معاصر وادارد، بلکه ما را به عملی مشترک فرابخواند که از طریق آن میتوانیم حق خویش را در هستی به کرسی بنشانیم.
کتاب «اسپینوزا و ما» نوشته آنتونیو نگری، با ترجمه فواد حبیبی و امین کرمی در ۱۶۰ صفحه با شمارگان ۷۷۰ نسخه و قیمت ۱۶ هزار تومان از سوی نشر ققنوس روانه بازار کتاب شده است
نظر شما