به گزارش خبرنگار مهر، کتاب فیلمنامه «قصبه» نوشته نوری بیلگه جیلان به تازگی با ترجمه پئریکا گلیاری و پدرام رمضانی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است. ترجمه این فیلمنامه از زبان ترکی استانبولی به فارسی انجام شده است.
آثار این فیلمساز ترک، مشهور به سرعت کم و کندی در نماهای طولانی، تقابل سنت و مدرنیته که با فضاهای زندگی شهر و روستا به نمایش در میآید، و همچنین پرداخت به وجوه فردمحورانه انسانی که در روزمرگی زندگی مدرن گرفتار شده، هستند. نوری بیلگه جیلان تحت تاثیر فیلمسازانی چون تارکوفسکی، آنتونیونی و برگمان است. ترس، جداافتادگی و عقیم ماندن روابط شخصی و اجتماعی از جمله مفاهیمی هستند که در فیلمهای او به تصویر کشیده میشوند.
فیلم «قصبه»ی این کارگردان، نقطه عطفی در سینمای ترکیه بود که برای بیلگه جیلان، و سینمای کشورش دستاوردی خوب و دربردارنده موفقیت بود. آدمهای فیلمهای این فیلمساز، گویی دچار بحرانی اگزیستانسیالیستی در مواجهه با دنیای بیرونشان هستند. آنها باید با شکستهای خود روبرو شوند؛ بدون اینکه از خود و شرایطشان آگاه باشند. این آدمها در عین داشتن چنین شرایطی، تلاش دارند زندگی بهتری داشته باشند و به همین دلیل به دور خود میچرخند.
در کتاب پیش رو، علاوه بر فیلمنامه «قصبه» دو مطلب هم درباره بیلگه جیلان و این فیلم چاپ شده است. مطلب اول، «آلبوم زندگی هرروزه» (عکاسی در فیلمهای نوری بیلگه جیلان) نوشته سارینا ماسوکور با ترجمه صالح نجفی و مطلب دوم، «فراتر از ابرها» شامل گفتگوی جف اندرو با این کارگردان است که شهریار وقفیپور ترجمهاش کرده است.
نوری بیلگه جیلان متولد سال ۱۹۵۹ در استانبول است که ابتدا در رشته مهندسی برق درس خواند و سپس به دانشگاه هنر رفت و به مدت ۲ سال در رشته سینما تحصیل کرد. او سپس به عکاسی مشغول شد و پس از ۱۰ سال، نخستین فیلمش را با نام «پیله» در سال ۱۹۹۵ ساخت. ۳ سال بعد هم فیلمنامه سیاه و سفید «قصبه» را نوشته و کارگردانی کرد. جیلان از آن پس، ۷ فیلم دیگر ساخت.
در قسمتی از فیلمنامه «قصبه» میخوانیم:
(خارجی، شب)
دوربین از روی صورت مادر به صورت خیس از عرق علی رو به پایین حرکت میکند. مادر علی را گرفته و به آرامی برمیگرداند. علی رنگش سرخ شده، مادر صورت علی را که رد نقش و نگار پارچه و جای دکمه بر آن افتاده فوت کرده و نوازش میکند. مادربزرگ شاخههایی را با چوبی که در دستش است، به وسط آتش هدایت میکند. از بین آن خاکسترها، شعله سرخ و لرزانی اوج میگیرد. (صداهای ترق و توروق آتش که حالا کم شده، تا این جای صحنه ادامه پیدا میکند) چشمهای علی باز میشود، قصههای پدرش درباره اسکندر هنوز ادامه دارد. از زاویه پایین [جایی که در آغوش مادرش خوابیده] به صورتِ اطمینانبخش مادر نگاه میکند. مادربزرگ حرف پدر را قطع میکند و میگوید:
مادربزرگ: «پسرم... ول کن دیگه مردم چه کار کردند. باید به خودمون نگاه کنیم... ببین... من جیگرم کباب شده. غم پسر عزیزم هنوز تو دلم زنده است. چند روز دیگه درست میشه یک سال. بقیه بدونند یا ندونند، فقط اونه که برام مهمه. نمیشه با مشیت الهی جنگید. تقدیره، سرنوشته. ولی چرا وقتی من و نوری پیر زنده هستیم پسر جوونمون رو ازمون گرفته؟»
این کتاب با ۱۲۰ صفحه، شمارگان ۸۰۰ نسخه و قیمت ۲۱ هزار و ۵۰۰ تومان منتشر شده است.
نظر شما