به گزارش خبرنگار مهر، مراسم یادبود «سید احمد فردید» عصر روز گذشته با حضور اندیشمندان و صاحبنظران حوزه فلسفه در مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران برگزار شد.
در این مراسم، بهروز فرنو در سخنانی با موضوع «غرب زدگی از نگاه فردید» اظهار کرد: غریب به ۶ دهه پیش برای اولین بار لفظ غرب زدگی و مفهوم و معنای آن به نسبتی در ایران پخش شد. اینکه چرا همواره فردید به عدم طرح درست این معنا و آنچه از غربزدگی مراد کرده است، گله داشت را در اینجا مطرح می کنم. اساساً مواجهه ما با فلسفه و فیلسوف و حکیم مواجهه درست و دقیقی نیست و ما با ظواهر عالم و انگاره های مدرن به سراغ فلسفه می رویم، انگاره هایی که با حقایق به معنای آنچه که در حکمت مراد می شود، نسبتی ندارد. اگر افلاطون در عالم پندار می ماند و دیداری بر او مکشوف نمی شد، اساساً فلسفه که بر ۲۵۰۰ سال تفکر بعد از خود سایه انداخت، سایه می انداخت؟
عضو هیئت مدیره بنیاد فلسفی فردید افزود: فلسفه، رفتن از پندار به دیدار و رفتن از جزء به کل است. در مثل فیل در خانه تاریک مولانا، اشخاصی که فیل را جستجو می کنند، اهل فلسفه و معنا نیستند و اهل مقایسه کل با جزء نیستند. با رفتن افلاطون از پندار به دیدار و آن حقیقیتی که ملاحظه شد، عین الیقین فلسفه به تحقق رسید و درست است که با حق الیقین فاصله داشت ولی رفتن از کثرت به وحدت بود، با آن صورتی که در فلسفه محقق شد. بعد از ارسطو، این دیدار هر چه پیش آمد، به بافت برگشت و وضع دیدار و پندار در عصر جدید با بیکن، دکارت و کانت عوض شد. آنچه که اصالت یافت، پندار است که به جای حقیقت دیدار نشست. حال اکثر این پندار که اصالت یافت مبنایی بر علوم جدید شد و آنها مبنایی بر عمل و ایدئولوژی در صنعت و تکنولوژی شدند. این پراگماتیسم در بحران آخرالزمان متزلزل شد، پس تکلیف پرسش از فلسفه و دیدار چه می شود؟ آیا فلسفه صرفاً کثرت اقوالی است که در تاریخ بیان شده و مورد پسند مخاطبان واقع شده است؟ فلسفه با انقلاب حال آغاز می شود و با رفتن از ظاهر به باطن و با امر خلاف عادت، محقق می شود.
این پژوهشگر فلسفه تصریح کرد: پس فلسفه و حکمت، جمع آوری اقوال متفکران نیست. اینکه افلاطون چه گفت، مهم است، اما اینکه چرا افلاطون و ارسطو چنان گفته اند، مهمتر است. این چراهاست که اهمیت دارد و فلسفه با این چراها آغاز می شود. آنچه در تعلیم فردید نقل می شود، این چراها است. عشق چیست؟ عقل چیست؟ دیدار و پندار چیست؟ مرحوم فردید با طرح مسأله غرب زدگی، فلسفه را در مملکت ما وارد مرحله خودآگاهی کرد و امکان طرح پرسش هایی برای ما فراهم شد که قبل از آن نمی توانست مطرح شود. همه چیز با پندار عصر جدید نسبت دارد و اگر عزم این پندار است و دیدار و حقیقتی است می توان به آن امید بست ولی اگر نیست به چه چیز میتوان امید بست یا از آن گفتگو کرد؟
نظر شما