خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه: درک مقام وجودی حضرت امیرالمومنین اگرچه از عهده عقول ما بر نمیآید و این شناخت شاید خارج از حیطه عقل باشد، اما با بررسی روایات اهل بیت میتوان فهمی هرچند نسبی از آن ذوات مقدسه یافت. به مناسبت بیست و یکم ماه مبارک رمضان، با محمد شجاعی، کارشناس مسائل مذهبی به گفتگو نشستیم.
متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این دانش آموخته فلسفه دانشگاه تهران است؛
*به نظر شما شناخت شخصیت حضرت امیرالمؤمنین (ع) چگونه ممکن است و چطور میشود ابعاد وجودی ایشان را فهم کرد؟
اوج «شب قدر» شبِ شهادت وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع)، پدر عزیز و آسمانیِ ماست. بر ما فرزندان و شیعیانِ ایشان واجب است که معرفتِ امام را داشته باشیم.
پیامبر (ص) فرمودند «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ إمامَ زَمانِهِ ماتَ مَیْتَةً جاهِلِیَّةً» اگر کسی بمیرد و امام زمان خودش را نشناسد، به مرگ جاهلیت مرده است. براساس این روایت، شناخت وجود مقدس امیرالمؤمنین (ع) تا حدودی به معنی شناخت شخصیت امام زمانِ خود ماست و از طرفی شناخت خانواده آسمانیِ ما بر ما واجب است.
برای شناخت امام، منابعی وجود دارد، یک منبع قرآن است، همانطور که امام باقر (ع) فرمود «أنزِلَ ربعُ القرآن فینا» یعنی یکچهارم قرآن درباره ما اهل بیت نازل شده است. منبع دیگر، منابع امامشناسیِ شیعه و منابع امامشناسیِ اهل سنت است. احادیثی که اهل درباره اهل بیت نقل کردهاند، بسیار زیاد است. دانشمندان غیر مسلمان، اعم از مسیحی و یهودی، هندو و ادیان و مکاتب دیگر در مورد امیرالمؤمنین (ع) و فرمایشات بلندی دارند.
*مثلاً در مورد علم امیرالمومنین چطور میشود بحث کرد؟ دامنه مقام و علم معصوم کجاست؟
در منحنی خلقت، اولین مخلوق و نزدیکترین مخلوق به خداوند و شبیهترین مخلوق به خداوند معصومین (ع) هستند. هر موجودی که آفریده شده؛ چه انسانها و چه فرشتهها، هیچکدام قادر به درک مقام معصومین نیستند. چون همه در مرتبه پایینتر از آنها قرار دارند.
معنای خزانهدار بودن علم خدا هم همین است، یعنی خداوند همه علمش را به آنها منتقل میکند، نه انتقالی که خودش نداشته باشد، بلکه ظهور علمی خداوند هستند و همه موجودات، حیات و علم را از معصوم میگیرد.
تنها چیزی که آنان به ما دستور دادند، این است که نگویید که ما خدا هستیم. بدانید ما مخلوق و بنده خدائیم: «نَزِّهُونا عَنِ الرُبوبیَّة وَ قُولوا فینا ما شِئْتُم» ما را از مقام ربوبیت و پروردگاری، پایین بیاورید و در مورد ما هر چه خواهید بگویید.
بنابراین، تنها کسی که میتواند به معنای واقعی، راجع به مقام معصومین سخن بگوید، یا خداوند تبارک و تعالی است که آنها را آفریده و یا خودشان هستند که میتوانند اظهارنظر کنند و گرنه کس دیگری نمیتواند راجع به علم آنها چیزی بگوید. آنها به تمام اسرار غیب آگاهند.
در حقیقت، این سخن شبیه چیزی است که در روایات متعددّی آمده که امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صلیاللهعلیهوآله عَلَّمَنِی أَلْفَ بَابٍ مِنَ اَلْحَلاَلِ وَ اَلْحَرَامِ وَ مِمَّا کَانَ إِلَی یَوْمِ اَلْقِیَامَةِ کُلُّ بَابٍ مِنْهَا یَفْتَحُ أَلْفَ بَابٍ فَذَلِکَ أَلْفُ أَلْفِ بَابٍ حَتَّی عَلِمْتُ عِلْمَ اَلْمَنَایَا وَ اَلْبَلاَیَا وَ فَصْلَ اَلْخِطابِ» پیامبر خدا (ص) هزار باب از حلال و حرام و از آنچه بوده و تا قیامت خواهد بود، به من آموخت؛ و از هر باب آن، هزار باب گشوده میشود که هزار هزار باب خواهد شد؛ چندان که دانش مرگ و میرها و بلایا و فصل الخطاب را فرا گرفتم.
نبی اکرم (ص) راجع به امیرالمؤمنین (ع) فرمودند «أَنَا خِزَانَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ مِفْتَاحُهُ فَمَنْ أَرَادَ الْخِزَانَةَ فَلْیَأْتِ الْمِفْتَاحَ» من گنجینۀ علم هستم و علی هم کلیدش است، هر کس گنجینه را میخواهد، باید سراغ کلیدش برود.
همچنین «أَنَا مَدِینَةُ اَلْجَنَّةِ وَ أَنْتَ بَابُهَا یَا عَلِیُّ، کَذَبَ مَنْ زَعَمَ أَنَّهُ یَدْخُلُهَا مِنْ غَیْرِ بَابِهَا» من شهر بهشت هستم و تو باب آن هستی یا علی؛ دروغ میگوید هر کس که گمان میکند از غیر دروازه شهر میتواند وارد شهر بشود.
هر کس میخواهد به من پیغمبر نزدیک بشود، باید از دروازه و کلید آن استفاده کند. قرب به رسول الله بدون قرب به امیرالمؤمنین یک توهم و دروغ است. نمیتوان به معنای واقعی قرب شخصیتی، حقیقی و علمی به رسول الله پیدا کرد، مگر با امیرالمؤمنین.
«لا اَبْقانَ الله لِمُعْضَلَةٍ لَیْسَ لَها اَبوالحَسَن» خدا من را در مشکلی که علی در کنارم نباشد تنها نگذارد. این دعای خلیفه دوم است. همچنین نقل است: «اَعُوذُ بِاللهِ مِنَ الْمُعْضَلَةٍ لَیْسَ لَها اَبوالحَسَن» من پناه میبرم به خدا از اینکه گرفتار یک مشکلی باشم که علی کنار من نباشد.
در نهجالبلاغه آمده است: اگر شما حرفهای من را گوش میکردید و با من راه میآمدید، من خانه شما را از این آب، روشن میکردم یا از طریق شاگردهای امام صادق (ع) که ۴ هزار نفر بودند، چقدر دانش در کل جهان پخش شد: ریاضیات، هندسه، شیمی، تاریخ، فیزیک و علوم دیگر، خیلی از علوم هست که ائمه اینها را یاد دادهاند.
ائمه کار و هدفشان برای «شأن پنجم» انسان است، یعنی بخش الهی و انسانی. اگر این بخش حاکم بر وجود انسان نباشد، هر چقدر علم بیشتری یاد بگیرند گمراهتر و دورتر میشود و علم برایش فساد بیشتری میآورد
نکته اساسی این است که ائمه کار و هدفشان برای «شأن پنجم» انسان است، یعنی بخش الهی و انسانی. اگر این بخش حاکم بر وجود انسان نباشد، هر چقدر علم بیشتری یاد بگیرند گمراهتر و دورتر میشود و علم برایش فساد بیشتری میآورد.
علم میتواند یا در اختیار بخش انسانی قرار گیرد که نور میشود و به بشر کمک میکند و آرامش بخش است، اما اگر در اختیار بخش حیوانی بشر قرار بگیرد، هر چقدر دانشمندتر شود، خطرناکتر است. این همه فساد و تباهی و گرفتاریها و سرطانها، جنگها و خونریزیها و اختلافات، همه در نتیجه علم دانشمندان بوده که در اختیار افراد فاسد قرار گرفته است. پس بشر ظرفیت بیش از این را ندارد. ائمه هم میدانستند که چون بشر ظرفیت ندارد که بخواهند همه دانش را در اختیار مردم بگذارند، بیش از این چیزی را بروز ندادند.
امروزه بیماریها، مشکلات روحی و روانی، تخریبهای محیط زیست، همه دستاوردهای بشر است و بشر بدون ظرفیت، سراغ علم و دانش رفته و تا آنجا که توانسته سوءاستفاده کرده است. بنابراین، تا معصوم نیاید، باب علم که دست معصوم است به معنای واقعی روی بشر باز نمیشود و بدون او به چیزی از علم دست نمییابد. چون ظرفیت دانش را ندارد، با این همین علم، خودش را نابود میکند.
در روایت داریم هر کس علم را در اختیار کسی بگذارد که بیظرفیت است، به علم ظلم کرده است. مثل کسانی که بمب و موشک شیمیایی و هستهای میسازند، ابزار تجاوز به حریمهای انسانها را میسازند.
پس این هم پاسخ به سوال خیلی از افراد که میپرسند چرا ائمه در مورد مسائل آخرتی، معنوی و انسانی و اخلاقی بیشتر سخن گفتند. درحالی که اگر کسی اهل تقوا و سالم باشد و نخواهد از علم سوءاستفاده کند، خدا باب علم را به رویش باز خواهد کرد. زندگی همراه شادی، عشق، آرامش، ارتباط با غیب، زندگی بامعنویت، انساندوستی و اخلاق که مؤلفههای اصلی زندگی حقیقی و حیات طیبه هستند، به رویش باز میشود. نگوییم فلان کشور در این حوزه از ما جلوتراست، ببینید مشکلات انسانی شأن چقدر است. به این مسئله توجه کنید.
بنابراین، اگر این مسئله برای بشر درست فهمیده شود، باب علم به رویش باز میشود.
*گفته میشود بدون ولایت امیرالمؤمنین (ع) دین کسی کامل نیست؛ آیا این بحث ریشه روایی دارد؟ آیا میتوان گفت مسلمانی ما در گرو ولایت امیرالمومنین است؟
دین هیچکس بدون امامت امام علی (ع) کامل نیست؛ از این رو خداوند در قرآن فرمود «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» امروز (روزعید غریر) دین شما را کامل کردم. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر ولایت و امامت علی (ع) را معرفی نکنی، رسالتت را انجام ندادی
دین هیچکس بدون امامت امام علی (ع) کامل نیست؛ از این رو خداوند در قرآن فرمود «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُم» امروز (روز عید غریر) دین شما را کامل کردم. خداوند به پیامبر اکرم (ص) فرمود: اگر ولایت و امامت علی (ع) را معرفی نکنی، رسالتت را انجام ندادی. یعنی خداوند حتی رسالت پیامبر (ص) را با امامت علی (ع) میپذیرد.
وقتی گفته میشود در عید غدیر؛ غسل کنید، زیارت امین الله بخوانید، روزه بگیرید و… هیچیک از اینها حقیقت غدیر نیست، اما بزرگترین دارایی ما امیرالمومنین است و در حرکت به سمت ابدیت، تکیه گاه مان فقط امیرالمومنین (ع) است. چون هیچکس جز امیرالمومنین (ع) نمیتواند به ما کمک کند. ما به امیرالمومنین (ع) احتیاج داریم؛ از قوس صعود و مسیر دنیا تا بی نهایت.
غدیر آنقدر مهم بود که خداوند تبارک و تعالی یک روزش را معادل کل زحمت ۲۳ ساله پیغمبر قرار داد. به پیغمبر میگوید: ۲۳ سال زحماتی که کشیدی اگر جانشینی علی (ع) را اعلام نکنی، همه زحماتت به هدر رفته است. «وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ» اگر در روز غدیر اعلام نکنی «فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ؛ رسالت الهی را به جا نیاورده ای». چون بدون علی (ع) هیچ چیز کامل نیست، حتی دین اسلام، بدون او دین نیست. خداوند این دین را بدون امیرالمومنین (ع) قبول ندارد. برای همین هم وقتی امیرالمومنین (ع) منصوب میشود، آیه «الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ؛ امروز دین را برای شما تکمیل کردم». «وَأَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی؛ و نعمتم را بر شما تمام کردم. «وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلَامَ دِینًا؛ و امروز تازه من راضی شدم که اسلام برای شما دین باشد». این را باید ادراک کرد.
بدون امیرالمومنین امکان ندارد کسی بتواند حرکت صحیح انسانی داشته باشد. امکان ندارد در ابدیت موفق شود. برای همین در روایت نقل است: همه عبادات متکی به نماز هستند. نماز ستون دین است؛ اما خود نماز متکی به ولایت است. یعنی اگر کسی ولایت نداشته باشد، نمازش هم که ستون است به درد نمیخورد. این ادراکها باید در ما صورت بگیرد و ما پیوند عمیق با حقیقت قضیه، یعنی خود امیرالمومنین (ع) و ولایت و جایگاه آن برقرار کنیم تا بتوانیم با امیرالمومنین (ع) سرمست باشیم. همان طور که مأمور هستیم با خداوند سرمست باشیم.
انسان فطرت گرا چون خودش را یک موجود ممتد از طبیعت تا بی نهایت میبیند. میداند «نظام فطری آن طرف» چه چیزهایی احتیاج دارد. لذا شهود میکند که غیر از امیرالمومنین (ع) برای فطرتی که به سمت بی نهایت در حرکت است، به درد بخور نیست. یعنی حیات و قوت روح اوست، برای همین ولایت و محبت امیرالمومنین (ع) خیلی سرمست کننده است و از اینکه امیرالمومنین (ع) را دارد و میتواند با او پیوند و ارتباط برقرار کند، خیلی سرمست میشود.
*از فضائل اهل بیت (ع) در منابع اهل سنت آن قدر زیاد است که شامل چند جلد کتاب میشود، در مورد امیرالمومنین چه بیانی در منابع اهل سنت وجود دارد و بزرگان اهل سنت مانند خلفا و… در مورد ایشان چه گفتهاند؟
برای مطلع سخنم از خلیفه دوم، درباره اینکه امیرالمؤمنین (ع) فضائلش بیپایان است، یک روایت نقل میکنم. بعد به ترتیب از خلیفه اول و بعد خلیفه دوم و عایشه. اگر بشود، برای شما احادیثی را که این اشخاص از پیامبر (ص) در مورد امیرالمؤمنین (ع) نقل کردهاند، عرض میکنم.
پیامبر غیر از آنچه که عموماً خود اهل سنت ذکر کردهاند، دهها بار به طور خصوصی به خلیفه اول و دوم فضائل امیرالمؤمنین (ع) و جانشینی امیرالمؤمنین (ع) را تذکر میدهد. همچنین به اینها تذکر میدهد که بعد از من مواظب باشید که با علی (ع) مخالفت نکنید
پیامبر غیر از آنچه که عموماً خود اهل سنت ذکر کردهاند، دهها بار به طور خصوصی به خلیفه اول و دوم فضائل امیرالمؤمنین (ع) و جانشینی امیرالمؤمنین (ع) را تذکر میدهد. همچنین به اینها تذکر میدهد که بعد از من مواظب باشید که با علی (ع) مخالفت نکنید.
خلیفه دوم از پیغمبر نقل میکند: «لو انّ الفیاض اقلام و البحر مدادٌ و الجنّ حسّابٌ و الانس کتابٌ مااحصوا فضائل علیّبنابیطالبٍ» اگر همه درختان و باغها قلم شوند و تمام دریاها مرکب و جنها حسابگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضائل علی (ع) را شماره کنند. خیلی خوب است که عزیزانِ اهل سنت هم خودشان این روایات را بخوانند، چون برایشان بسیار تعیینکننده است. بسیاری از عزیزانِ اهل سنت از فضائل اهل بیت، هرچند کم و بیش آشنایی دارند؛ اما به عمقی که در کتابهای خودشان هست، آگاه نیستند.
ابنعباس میگوید: من و عمربن خطاب در یکی از کوچههای مدینه میرفتیم، عمر گفت: «فقال لی عمر: الصواب تقول، والله لسمعت رسول الله صلی الله علیه وآله یقول لعلی بن أبی طالب: من احبک احبنی و من احبنی احب الله و من احبّ الله ادخله الجنة مدلا» میگفت: («یقول» استمرار را میرساند، نه اینکه «قال» گفت، «یقول» میگفت) علی؛ هرکس تو را دوست داشته باشد، من را دوست داشته؛ و هرکس من را دوست داشته باشد، خدا را دوست دارد؛ و هرکس که من و خدا را دوست داشته باشد، خدا او را داخل بهشت میکند.
ابن عباس میگوید من از عمربن خطاب شنیدم که به دور و اطرافیان و آدمهای خبیثی که در مورد امیرالمؤمنین (ع) بدگویی میکردند، گفت: «کُفُّوا عَنْ ذِکْرِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ» دست بردارید از بدگویی درباره علی ابن ابیطالب که خدا از او راضی باد»؛ «فلقد رأیت من رسول الله صلی الله علیه و آله فیه خصالا لان تکون لی واحده منهن فی آل الخطاب احب الی مما طلعت علیه الشمس» خصلتهایی را درمورد علی (ع) از زبان پیغمبر دیدم و شنیدم که اگر یکی از آن خصلتهایی که علی (ع) داشت، در خاندان ما (خاندان خطاب) بود برای من از هر چیز و هر جایی که خورشید بر آن میتابید محبوبتر بود. یعنی اگر یکی از این فضائل در ما بود، برای من یک دنیا میارزید.
خلیفه دوم میگوید: در ماجرای غدیر، وقتی که پیامبر (ص) داشت حرف میزد، من نشسته بودم که دیدم یک جوان خوشسیما و خوش بو آمد پیش من نشست و به من گفت: «یا عمر! لقد عقد رسول الله صلی الله علیه عقدا لایحله الا منافق، فاحذر أن تحله» ای عمر! پیغمبر الآن یک پیمانی گرفت که حواست باشد آن عقد را باز و رها و نقضش نمیکند، جز منافق. عمر نزد پیغمبر میآید و میگوید یا رسول الله! وقتی داشتی در مورد علی (ع) صحبت میکردی، در کنار من یک جوان خوش سیما و خوشبویی بود که این را به من گفت. پیامبر فرمود: «نعم یا عمر» بله، درست است، میدانم. «انه لیس من ولد آدم لکنه جبرئیل أراد أن یؤکد علیکم ما قُلتُه فی علی» او بنی آدم نبود؛ جبرئیل آمده بود تا حرفهایی را که من در اینجا در مورد علی زدم را به تو تأکید کند. خود عمر دارد این را نقل میکند و میگوید پیغمبر به من این را گفت.
چندین بار این جمله را از ابوبکر نقل کردهاند که گفته است: «اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم؛ رها کنید مرا، رها کنید مرا، من بهترینِ شما نیستم، در حالی که علی در بین شماست»
شخصی به نام شعبی میگوید خلیفه اول در محلی نشسته بود که ناگهان امیرالمؤمنین- امام علی (ع) از دور نمایان شد. وقتی ابوبکر او را دید گفت: «من سره ان ینظر الی اعظم الناس منزلة و اقربهم قرابة و افضلهم دالة و اعظمهم غناء عن رسولاللهصلیاللهعلیهوآلهوسلم، فلینظر الی هذا الطالع» هرکس دوست دارد که به بزرگترین مردم در مقام و منزلت و نزدیکترین مردم به پیامبر و برترین مردم در نام و نشان و بزرگترینِ مردم در بینیازیِ از مردم، که از جانب رسول خدا به دست آورده است بنگرد، به این شخص که از دور نمایان است نگاه کند.
«ابن مغازری» در مناقب خودش نقل میکند: «فقال ابو بکر: صدق الله و رسوله، قال لی رسولاللهصلیاللهعلیه لیلة الهجره، و نحن خارجان من الغار نرید المدینه: کفی و کف علی فی العدل سواء» خدا و رسولش راست میگویند، در «لیله الهجره؛ وقتی که با پیامبر (ص) داشتیم از غار بیرون میآمدیم تا به سمت مدینه برویم»، به من گفت: ابوبکر، دستِ من و دست علی در عدالت یکسان است». اینکه پیامبر در آن بحبوحه فرار از دست کفار مکه در غار، موقعی که به سمت مدینه حرکت میکنند، چرا چنین صحبتهایی را در مورد امیرالمؤمنین (ع) با ابوبکر میکند جای تأمل دارد.
عایشه دختر خلیفه اول میگوید: پدرم را دیدم که بسیار به چهره علیبن ابیطالب نگاه میکند، پس گفتم ای پدر، همانا تو زیاد به چهرهی علی (ع) نگاه میکنی، علت چیست؟ ابوبکر میگوید: «فقال لی بنیة سمعت رسول الله صلیالله علیهوآله یقول: النظر الی وجه علیّ عبادة» شنیدم از پیامبر صلیاللهعلیهوآله که میگفت: نگاه کردن به چهرهی علی (ع) عبادت است.
یک راوی اهل سنت در اعترافی تکان دهنده میگوید: ابوبکر با علی (ع) ملاقات کرد. ابوبکر به چهره علی (ع) نگاه کرد و تبسم نمود، حضرت به او فرمود: چرا تبسم میکنی؟ گفت: «شنیدم از پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهو آله که میفرمود: هیچکس بر صراط نمیگذرد، مگر کسی که علی برایش گذرنامه صادر کرده باشد». از این رو در روایت داریم وقتی خداوند در قرآن میفرماید «صِراطَ الَّذینَ أَنعَمتَ عَلَیهِم» (سوره حمد، ِآیه ۷) علی (ع) فرمود: «أنا صراط المستقیم؛ من صراط مستقیم هستم». صراط مستقیم یعنی صراط متخصص معصوم، علیبن ابیطالب (ع) و فرزندان عزیزش.
خودِ اهل سنت هم چندین بار این جمله را از ابوبکر نقل کردهاند که گفته است: «اقیلونی و لست بخیر منکم و علی فیکم؛ رها کنید مرا، رها کنید مرا، من بهترینِ شما نیستم، در حالی که علی در بین شماست». این صحبتها خیلی سوال در ذهن ایجاد میکند که اگر اینها این همه اعترافات را داشتهاند، پس چرا داستان آنطور ادامه پیدا کرد؟
نظر شما