خبرگزاری مهر-گروه فرهنگ:
سید اکبر میرجعفری شاعری متواضع و خوش ذوق است. کم حرف به زبان و پرحرف در شعر. شاعری که امسال وارد پنجاهمین سال زندگی خود میشود و از دهه هفتاد رسما به جرگه شاعران ایران پیوسته است. میرجعفری با اینکه در حوزه شعر عاشورایی شاعری خوش ذوق و شناخته شده به شمار میرود بسیار متواضعانه و کم ادعا در این عرصه فعالیت کرده است و سعی نکرده خود را به عنوان شاعر عاشورایی در تریبونهای مختلف مطرح کند. چندی قبل دفتری از اشعار عاشورایی خود را با عنوان «چند مجلس از دهه اول» روانه بازار کتاب کرد و به تازگی نیز دفتر شعر «اماننامه» را. امان نامه دفتر شعری خواندنی و با سر و شکلی متفاوت با دفاتر شعر پیش از خود است. آنچه در این دفتر شعر به خوبی میتوان مشاهده کرد مهندسی ذهنی شاعر برای سرایش اشعار و چینش و قرار گرفتن آنها در کتاب و عنوان خوردن آنهاست. به مناسبت انتشار این دفتر شعر که از سوی نشر قو به تازگی چاپ شده است با این شاعر گفتگویی کردیم.
نخستین موضوعی که درباره«اماننامه» هر مخاطبی را به خود مشغول میکند قالب شکلی کتاب است. تلفیق شعر و متن با موضوع عاشورا و رفت و برگشتها و به اصطلاح پاسکاریهایی که شعر و متن با هم دارند. درباره چرایی و چگونگی این ساختار و مهندسی اجرای آن برای ما توضیح بفرمایید
تقریبا هر کسی که با فرهنگ عاشورا آشنا باشد و سری به مقاتل بزند، شاید یکی از اولین چیزی که با آن روبرو میشود موضوع نامه است. نامه یک ویژگی و جایگاه خاصی در ماجرای حماسی کربلا دارد. چه نامههایی که دیگران برای امام حسین(ع) فرستادند و چه نامههایی که ایشان برای افراد ارسال کردند و چه افراد که نامه رسان و یا سفیر بودند. من در سالهای نه چندان دور شعرهایی سروده بودم که با عنوانش معنا پیدا میکرد. مثلا با عنوان از الف به ب. من با چند دوست از جمله دکتر سید احمد نادمی درباره این اشعار مشورت کردم و آنها من را به ادامه کار کردن در این سبک تشویق کردند. ابتدا فکر میکردم ممکن است به تکلف بیافتم اما در نهایت توفیقی دست داد و این مجموعه کامل شد.
به شکل نامهها....
بله. همه این مجموعه در قالب نامه است و تقریبا بیشتر نامهها نیز پیوست دارد. گاهی اوقات نامهها از یک زمان گذشته به زمان حال و گاه از حال به گذشته و گاه در همان گذشته سیر میکرد. تقابل و مواجهه زمانها برای من در این شعرها فضایی شاعرانه خلق کرد و حاصلش شد آنچه میبینید.
اشارهای به نامههای مختلف و متعدد در مقاتل عاشورا کردید. چطور از میان همه آنها دست به انتخاب برای سوردن شعر و قرار دادن آنها در ذیل یک محوریت موضوعی برای کتابتان کردید؟
قطعا اگر فرض کنید این طرح ذهنی را به فرد دیگری میداند که کتاب شعری خلق کند، شاید شخصیتهای دیگری هم اضافه میکرد و نامههای دیگری انتخاب میکرد. به ذهن من هم رسیده است که شخصیتی مانند محتشم که جایگاهی دارد در عزاداری عاشورا چرا مخاطب این نامهها نبود و یا خیلی از افراد دیگر. واقعیت این است که آنها در این کتاب به حس من نیامدند و نتوانستم که برای برخی از افراد و اماکن در این کتاب نامه بنویسم. در واقع تنها شخصیتها و اماکن موجود در ذهن من این قابلیت را ایجاد کرده بودند که نامههایی را برایشان بسرایم. میدانید که فرستنده و گیرنده نامههای شعرگون این کتاب همه هم فرد نیستند و گاه مکان هستند مثلا نامهای از نخلستان به حضرت مسلم(ع) مینویسم یا نامهای از تل زینبیه به برج میلاد یا نامهای از کافه به کوفه. به باور من مکانها و زمانها هم به اندازه افراد در حادثه عاشورا نقش داشتهاند. ما با برخی از این موقعیتهای زمانی و مکانی زیستهایم و رابطه قلبی داریم.
از عنوان کتاب و اشعار شما بر میآید که باید مخاطب به دنبال مجموعه اشعار اعتراضی عاشورایی باشد اما وقتی با اشعار درگیر میشود میّبیند که حرف شاعر تنها اعتراض نیست و گاه مرثیه نیز اضافه میشود. چرا این کتاب وحدت رویهای از این حیث ندارد؟ به ویژه اینکه این روزها گفته میشود که باید شعر عاشورایی با قلب و جفغرافیای زیستی معاصر خود را پیوند بزند و پلی باشد میان آن حماسه و زیست امروز مخاطب
اگر این کتاب را حتی تورقی هم کنیم، به نظرم میآید که شعرها در آن تنوع دارند. هم مرثیه است و هم اعتراض و گاه دریغ و گاه سوگ. اعتراض در این کتاب بیشتر اعتراض به روزگار است. به اینکه چرا به جایگاه فعلی در زندگی رسیدهایم. دوست نداشتم حس و حال این کتاب رنگ و بوی دیگری بگیرد.
اماننامه در حال حاضر تلفیقی از شعر و متن است که یک نوع قالب شکنی در دفاتر اشعار به شمار میرود. چرا نخواستید این کتاب یک دفتر شعر کلاسیک باشد؟
من قبل از این کتاب تجربهای در سرودن شعرهای عاشورایی داشتم در قالب یک دفتر شعر سپید با عنوان چند مجلس از دهه اول. در این کتاب اما خودم را مقید نکردم که اگر شعر در قالب سنتی پیش آمد کنارش بگذارم. قالب عمده شعرها در یک بازه زمانی رخ داده است و من خیلی خودم را در آنها محدود نکردم. اغلبش البته در قالب آزاد است و البته برخی نیز شکل سنتی دارند. من سعی کردم قالب نامهگونه در همه کتاب حفظ شود. شعر آخر در واقع مخاطبش خودم هستم که عنوان «قطعنامه» دارد و قطعه «شناسنامه» نیز تصویری کلی از حادثه عاشورا میدهد.
سوال من بیشتر به تلفیق متن و شعر بر میگشت و همکاریتان با آقای یاسین حجازی...
به جز آقای حجازی هم کسانی این مجموعه را در پایان و پیش از چاپ خواندند. وقتی بخشی از آن را برایشان میخواندم میگفتند کاش کلش را میخواندیم. آقای حجازی نیز با بزرگواری وقتی بخشی از اشعار را شنیدند گفتند که هر کمکی برای این کتاب از دست ما بر بیاید انجام میدهم. من میخواستم برای هر شعر به طور تقریبی یک پیشانینوشت بگذارم. آقای حجازی زحمت کشید و برای کتاب یک نامنامه تنطیم کرد که شکل اعلام به صورت رایج را ندارد بلکه از متون تاریخی درباره آن اشخاص متنی را خارج کرده و در انتهای کتاب گردآورده است.
کتاب در بخشهای زیادی اشعاری را به عنوان پیوست نامههای خود دارد. یعنی شعری پیوست با شعر دیگر شده است. این پیوستهای شاعرانه با شعرهای کتاب چه تفاوتی دارد؟
پیوستها قالب شعریشان نامه نیستند. پیوستها در واقع شعرهای مستقلی هستند که به ذهنم آمد و با این طراحی فضای نامه را کامل میکنند. مثلا در کتاب نامهای با موضوع حضرت علیاصغر(ع) داریم که پیوست شعری حس و کلام آن را تکمیل میکند.
آقای میرجعفری چرا بیشتر شعرهای این کتاب در قالب آزاد رخ داده است؟
من در شعر کلاسیک تجربهای دارم که درباره موفق یا ناموفق بودنش باید منتقدان صحبت کنند اما خواسته یا نخواسته ذهن و زبان من سراغ مضامینی رفته که قالب آزاد را انتخاب میکند. میدانیم که صورت طبیعی هیچ شاعری قبل از اینکه شعری را بخواهد شروع کند قالبش را انتخاب نمیکند. قالب و مضمون با هم رخ میدهد و البته تجربه ذهنی هم در این میان مهم است. من بعد از تجربههای ذهنی قبلیام و دفتر شعر «چند مجلس از دهه اول» سراغ این قالب رفتم. البته از فضای سنتی دست نکشیدهام اما برخی مضامین لباس سپید را میطلبید.
در موخره کتاب عنوان کردید که دوستان شاعر و منتقد زیادی این کتاب را پیش از انتشار خواندند و نظر دادند و شما آن نظرات را در متن اعمال کردید. برآیند نظر آنها و تغییراتی که به دنبال آن در کتاب ایجاد شد چه بود؟
در عرصه هنر گاهی یک واو جابهجا کردن اثر را بهتر و والاتر میکند. نه اینکه شاعری بخواهد مصرعی را اضافه کند یا کم. مهم استفاده از تجربیات است. من آدمی نیستم که پرونده یک شعر را در ذهنم ببیندم. اگر کسی الان بگوید فلان شعری که ۲۵ سال قبل سرودی را با این تغییر بهتر میکنی، اگر حرفش منطقی باشد این کار را میکنم. من این کتاب و شعرهایش را برای دوستانم پیش از انتشار خواندم. به من مثلا میگفتند به فلان فرد هم توجه کن و سراغ این موضوع هم برو و همینها باعث میشد من بتوانم کارم را توسعه بدهم و یا اصلاح کنم.
نظر شما