خبرگزاری مهر – گروه فرهنگ؛ بهنام زنگی، رئیس انجمن علمی پژوهشهای هنری ایران و پژوهشگر در حوزه صنایع فرهنگی، از مغفول ماندن فرهنگ و زیرساختهای آن در حوزه صنایع فرهنگی میگوید ما احساس میکنیم صنعت باید رشد کند ولی صنعت را در قالب محصولش میبینیم و اصلاً به زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی آن توجه نداریم. طبیعی است وقتی صنعت را فقط در قالب محصولاش ببینیم حتی اگر یک روزی این محصول را مثل آمریکاییها و چینیها تولید کنیم هرگز مقبولیت پیدا نخواهد کرد، چون این حوزه را قبلاً به آنها باختیم. ما الآن حوزه کاراکتربازی را به کشورهای غربی و شرقی باختیم. علتش هم روشن است؛ یعنی هم در زمینه تکنیک و هم در زمینه تولید مقرونبهصرفه ضعیف بودیم. در ادامه گفتوگوی تفصیلی بهنام زنگی با خبرگزاری مهر میآید:
به نظر میرسد در صنعت اسباببازی متولیان با استراتژیهایی امورات این حوزه را مدیریت میکنند و میبینیم که به بُعد اقتصادی این حوزه بیشتر از ابعاد فرهنگی مورد توجه قرار گرفته است، در حالیکه ماهیت اسباببازی و استفاده از آن از سوی کودکان فرهنگی است که خیلی به آن توجه نمیشود درست است که هم باید پلن اقتصادی را مدنظر قرار داد و هم فرهنگی، اما نادیده گرفتن فرهنگ در حوزه اسباببازی جبران ناپذیر است! البته از سویی این بحث فرهنگی نیازمند ترویج است زیرا برای تولید کالاهایی نظیر اسباببازی که فارغ از ابعاد تجاری و صنعتی، دارای وجوه تربیتی و فرهنگی هستند و بر مخاطبان تأثیرات تربیتی دارند ما نیازمند سازوکاری هستیم که با آنها این تولیدات را با ایدههای علمی و تخصصی تربیتی و فرهنگی همخوان کنیم که این مبحث در بخش ترویج میگنجد، ما در تمام حوزههای چرخه صنعت اسباببازی ضعیف عمل کردیم؟!
بهنام زنگی: اینکه چرا در ترویج و طراحی حوزه اسباببازی ناموفق هستیم. این به یک الگوی ذهنی برمیگردد که متأسفانه بخشی از آن ناشی از خودباختگی ما است. ما فکر میکنیم اگر فنجانی را مثلاً از لحاظ فنی نمیتوانیم تولید کنیم متریال و تجربه آن را نداریم. ۱۰ بار میشکنیم تا درست شود اما بعد فکر کنیم ظرفیت طراحی و فکری آن را هم نداریم! این عقبماندگی صنعتی باعث شده که ما در بُعد فکری هم حس عقبماندگی داشته باشیم. ولی در هر کدام از رشتههای صنعتی نگاه کنید در کشورمان ظرفیتهای عجیبی وجود دارد. که متأسفانه بخشی از اینها مهاجرت میکنند و به آغوش کشورهایی میروند که صاحب این تکنولوژی هستند اما برخی اینجا میمانند و شاید استعدادهایشان تلف شود.. به نوعی اتلاف منابع انسانی میشود. ما در زمینه طراحی هیچ مشکلی نداریم منوط به اینکه زمینههای لازم فراهم شود و امکان بروز خلاقیت و ایده به وجود آید.
در کشورمان بنیادی به نام بنیاد ملی بازیهای رایانهای تأسیس کردیم. بودجه به آن اختصاص دادیم و فعالیت فرهنگی دارد اما متأسفانه این بنیاد در زمین رقیبش بازی میکند
در زمینه ساخت شخصیتها و المانهای فرهنگی هم مشکل نداریم. ما میتوانیم ساخت و فرایند تولید محصول را کپی کنیم مصالح و مواد را یاد بگیریم ولی به ظرفیتهای عظیمی که در کشور داریم برگردیم. مگر ما در زمینه کاراکتر، کم کاراکتر داریم، حتی سراغ اسباببازی و کاراکترهای عجیب برویم. کاراکتری که ممکن است ایجاد ترس کند یا حس کنجکاوی کودک را تحریک کند. ما در کشورمان عجایب المخلوقات داریم حتی در این مورد کتابهایی به نگارش درآمدهاند. اصلاً یک فرهنگی به نام فرهنگ عجایب نامهها داریم، یعنی بهقدری از این موجودات تخیلی در کشور تولید، ساخته و در ادبیات ما توصیف شده که کتابهای عجایبنامهها را داریم. این ناشی از چیست که این موضوعات را نمیدانیم؟! هیچکدام از تولیدکنندگان ما مدیران در این حوزه، یعنی تصمیمگیرندگان و مسئولان و مدیران اهل مطالعه نیستند. کافی است رجوع کنند ببینند ما در زمینه ساخت کاراکترها چقدر ظرفیت داریم؟ از عهد باستان در ایران موجودات تلفیقی درست کردیم. چیزی که الآن در اسباببازی خیلی جذاب است شما یک موجود خیالی بسازید، ما آن را ۲۰۰۰ سال پیش داشتیم. ۱۰۰۰ سال پیش برایش کتاب داشتیم و در موردش سوژههایی زیادی به نگارش درآمدهاند. همچنین فلسفهاش در ادبیات ایرانی تشریح شده که این عجایبالمخلوقات چه چیزهایی هستند؛ اما هیچ ردپایی از اینها در اسباببازی و کاراکترسازی خود نمیبینیم.
برای خلق کاراکتر و شخصیتهای مختص کشورمان در صنایع فرهنگی باید چه فعالیتهایی داشته باشیم؟
یا مثال ساده دیگرش، اگر بخواهم به بازیهای رایانهای اشاره داشته باشم، در کشورمان بنیادی به نام بنیاد ملی بازیهای رایانهای تأسیس کردیم. بودجه به آن اختصاص دادیم و فعالیت فرهنگی دارد اما متأسفانه این بنیاد در زمین رقیبش بازی میکند، چرا؟ چون نگاه کرده دیده اسلوب، چارچوب و ساختار یک انیمیشن هالیوودی چیست عین همان را آمده کپی کرده است مثلاً آن قهرمان را برداشته کاراکتر ایرانی جایش گذاشته است. تنها اتفاقی که در این میان رخ داده است اینکه آن اتفاق فرهنگی در غرب و اروپا با تجربیات ۵۰ ساله ساخته میشود و دراینجا با تجربیات ۳ یا ۴ ساله! که نسخه ضعیفی از آن محصولات غربی را تولید میکند که هر کاربر یا مخاطبی ببیند آن نسخه قویتر را ترجیح میدهد؛ یعنی بودجه، منابع انسانی، نیرو و امکانات صرف کاری میشود که بیهوده است.
یا باید بپذیریم آن تجربه ارزشمند است بهصورت رسمی بپذیریم و بعد کاراکتر جایگزین کنیم یا اگر آن تجربه ارزشمند نیست کنارش بگذاریم. یک روش دیگری برایش درست کنیم. مگر ما در نیمقرن اخیر بلوک شرق امکانات تکنولوژیک نداشت، زمانی که اروپا دو پاره بود. بلوک شرقیها انیمیشن میساختند بهشدت از نظر تکنیکی ضعیف ولی از نظر محتوایی قوی بود. همزمان نسل ما در تلویزیون آن را میدید. مثلاً ما «سه کله پوک» را میدیدیم کارتون خطی بود ولی همان جذابیت را داشت که کارتون «گوریل انگوری» داشت. آن از نظر تکنیکی قوی بود این یکی ضعیف بود ولی محتوا داشت. «لولک و بولک» ما هیچکدام از اینها را به هم ترجیح نمیدادیم، چون هر دو از نظر مفهومی قوی بودند و بلکه کاراکترهای بلوک شرقی که تکنیک ضعیفتری داشتند از نظر محتوا قویتر بودند. چرا ما نمیتوانیم این کار را در اسباببازی کنیم؟ با تکنیک ضعیفتر بازیها و قاعدههای بازی قویتر داشته باشیم که داریم، یعنی شاید بهتر بدانید ما بیش از چند هزار بازی ثبت شده بومی داریم که تولیدکننده هیچوقت به این سمت نرفته که آن را تبدیل به بازی کند.
ما حتی در زمینه پرداختن به عروسکهای اقوام هم قوی نبودیم که به این سمت برویم و عروسکها را احیا کنیم و به تولید انبوه برسانیم! یا استراتژی در معرفی این نوع عروسکها به کودکان داشته باشیم، وجود ندارد!
زنگی: بله. همین عروسکهای اقوام زمینه جامعهشناختی دارد. مثلاً عروسکی ساخته میشود که نماینده قشری از آن جامعه است. به عنوان مثال بگویم، زنهای خانهدار عروسک خاص خودشان را دارند که در واقع قشر آنها را نمایندگی میکند یا مردانی که قصد ازدواج دارند بازیهای خاص خودشان را دارند. تمام اینها را که نگاه میکنید لایههای زیرینش را بررسی کنید، میبینید زیرساختهای جامعهشناختی و مردمشناسی دارد؛ و حالا این باید کجا مطالعه شود، یک بازی قواعدش و ریشههای بومی و اجتماعی آن کجا بررسی شود؟ این موضوع خلأ آن فعلاً در کشور وجود دارد؛ یعنی ما احساس میکنیم صنعت باید رشد کند ولی صنعت را در قالب محصولش میبینیم و اصلاً به این زیرساختهای اجتماعی آن توجه نداریم.
عروسکهای اقوام زمینه جامعهشناختی دارد. مثلاً عروسکی ساخته میشود که نماینده قشری از آن جامعه است. به عنوان مثال بگویم، زنهای خانهدار عروسک خاص خودشان را دارند که در واقع قشر آنها را نمایندگی میکند یا مردانی که قصد ازدواج دارند بازیهای خاص خودشان را دارند.
طبیعی است وقتی صنعت را فقط در قالب محصولش ببینیم حتی اگر یک روزی این محصول را مثل آمریکاییها و چینیها تولید کنیم هرگز مقبولیت پیدا نخواهد کرد، چون این حوزه را قبلاً به آنها باختیم. ما الآن حوزه کاراکتر بازی را به کشورهای غربی و شرقی باختیم. علتش هم روشن است؛ یعنی هم در زمینه تکنیک و هم در زمینه تولید مقرونبهصرفه ضعیف بودیم. فکر کنید چیزی که در چین الآن تولید میشود مگر ما نمیتوانیم؟! ما قطعهسازانی در کشور داریم که محصول و قطعات لوکس خودروهای اروپایی را تولید و صادر میکنند خودروساز داخلی از او نمیخرد چون نمیتواند و هزینه بالایی دارد به اروپا میفروشد، پس میتوانیم تولید کنیم؛ اما بحثش این است وقتی یک صنعتی بنیه فرهنگی میخواهد حتماً باید زیرساختهای فرهنگی آن پژوهش و مطالعه شود.
برای ترویج محصولات فرهنگی باید چهکار کرد، با توجه به اینکه ما در این زمینه فعالیت ثمربخشی نداشتیم، معمولاً محصولی که تولید شده آن را به امان خدا رها کردیم، با توجه به اهمیت پژوهش و مطالعه در حوزه صنایع فرهنگی، راه ترویج را چگونه باید طی کرد؟
زنگی: سال گذشته همایشی در کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان برگزار شد که از کودکان میخواست درباره اسباببازیها نظراتشان و دیدگاههایشان را بیان کنند، خیلی جالب بود تفکر بچهها دو گروه شده بود. برخیها میگفتند وضعیت موجود خوب است. اسباببازیهایی که وارد میشود جذاب و خوب هستند و ما بازی میکنیم. برخی دیگر که کمی عمیقتر نگاه میکردند مدعی بودند هر چند خوب است ولی باید از ارزشهای فرهنگی خودمان در اسباببازیها داشته باشیم تا با آنها سروکار داشته باشیم. کودک میگفت من بهعنوان کودک باید اساطیر و قهرمانهای ملی ایران را در اسباببازیهای خود ببینم که نمیبینم و ناخودآگاه بدون اینکه متوجه شوم به سمت اسطورههای غیرواقعی سایر فرهنگ و ملتها کشیده میشوم. وقتی ما اینها را به دقت گوش کردیم. کسانی که وضعیت موجود و اسباببازیهای وارداتی را مطلوب میدیدند صرفاً تفکرشان این بود که باید چیزی باشد ما بازی کنیم و سرگرم شویم. ولی آن طیف دیگری که فکر میکرد تنها لذت بردن از اسباببازی کافی نیست و باید یک رویکرد ملی در آن وجود داشته باشد که ما آموزش ببینیم به نظر میرسید که تفکرش خیلی عمیقتر است.
وقتی استدلال میکرد گروه اول میگفتند تولیدکننده داخلی نمیتواند تولید کند ما چه کار کنیم؟ گروه دوم میگفت درست است نمیتواند تولید کند ولی علتش این است که ما حمایت نمیکنیم اگر ما ۱ سال یا ۲، ۳ سال هر چند اسباببازیهای ضعیف داخل را خرید کنیم آن تولیدکننده به اشتیاق میآید ما محصولش را دوست داریم سراغ تولید بهتر میرود؛ یعنی حتی تا اینجای کار را هم دیده بود که چند سالی یک دوره زمانی اسباببازی شاید کمتر جذاب داخلی را بخرد بلکه این تولیدکننده داخلی قوی شود تا سراغ نمونههای بهتر تولید برود؛ بنابراین این نشان میدهد در جوهره فکری بچههای ما این مسئله است. این دلبستگی به ایرانیت و فرهنگ بومی امکان ندارد وجود نداشته باشد. شما یک انسانی را به شکل غریزی بدون مداخله فرهنگی در یک محیطی بگذاریم و تربیت شود حتماً علاقهمندیهای فرهنگی، ناسیونالیستی و ملی خودبهخود درونش خواهد داشت این چیزی است که غریزی است بدون مداخله به سرزمین، کشور، شهر، خانه و کوچهاش دلبستگی پیدا میکند. اسباببازیهایی که الآن وارد میکنیم نوعی مداخله است و روی تشخیص این کودک داریم مداخلاتی انجام میدهیم حتی شاید داریم گرایشهای ملی و فرهنگی او را دستکاری میکنیم. مسئله اینجاست اگر شرایطی فراهم کنید یک شرایط بیطرفی باشد که کودک بتواند انتخاب کند حتماً نمونههای داخلی را انتخاب میکند. نمونههایی که اسمش ایرانی است وقتی میگوئیم این قهرمان، بارها اسمش را در خانواده در داستانها شنیده است در فرهنگش شنیده است یا همینکه احساس میکند در تاریخش بوده، شک نکنید این را ترجیح خواهد داد و در دایره ترجیحات آن کودک قرار خواهد گرفت. منوط بر اینکه این مداخلاتی که ما داریم کمتر شود، به نظرم بحث ترویج بیش از اینکه روی کودکان ما باید پیاده شود و به سمت ترویج بازیهای سازنده برای کودکان برویم باید به تولیدکنندگان، والدین، مدارس و مربیان آموزش دهیم که پی به اهمیت موضوع ببرند.
نظر شما