به گزارش خبرنگار مهر، بهمن نامورمطلق، نظریهپرداز و منتقد سرشناس حوزه فرهنگ، تحلیلی از جامعه ایران پس از شیوع ویروس کرونا، با رویکرد اسطوره شناسی ارائه داده است.
نامورمطلق در تحلیل خود آورده است که اریس (Eris) اسطوره جدایی و گسست است. برخی اسطورهها را با رابطه نسب شناسانه بهتر میتوان شناخت و اریس یکی از اینهاست. او فرزند نیکس الهه شب و از اعضای خانوادهاش یعنی برادران و خواهرانش همگی شناخته شدهاند: تاناتوس اسطوره مرگ، پونوس اسطوره رنج، لته (Léthé) اسطوره فراموشی و نیکا اسطوره مجادله است. این رابطه نسب شناسانه نشان میدهد تا چه حد اریس هم بنیادین و قدرتمند و هم در عین حال شرور و ویرانگر است. به عبارت دیگر دو ویژگی قدرت و شرارت را با هم دارد. وی در جنگها و مجادلات خانوادگی نقش آفرین است. این دسته از اسطورهها در مقابل دسته دیگری قرار میگیرند که بیشتر نماینده خیرند. زئوس که حافظ نظم جهان است یا آتنا که حکمت را حمایت میکند یا افرودیت که زیبایی را میپراکند و اروس که عشق را ایجاد میکند.
اریس به دلیل اهمیت نقشی که دارد ادبیات تقریباً گستردهای پیدا کرده است. در حوزه بلاغت و هنر واژه اریستیک به سبک بلاغی گفته میشود که بر پایه مجادله و مباحثه استوار شده و هدف اصلی آن منکوب کردن طرف مقابل بدون توجه به حقیقت است. این سبک بلاغی بیش از اینکه به حقیقت اهمیت بدهد به شیوه و اقناع گری سخن توجه دارد و به همین دلیل یکی از سبکهای سوفسطاییان محسوب میشود. در عرصه اندیشه و مذهب نیز فرقهای وجود دارد با عنوان دیکوردیانیسم (Discordianisme) به معنای گسست گرایی که متأثر از اریس اسطوره گسست است. بر خلاف همه یا اغلب فرقهها و مذاهب که میکوشند تا نظم و پیوستگی موجود در جهان را ترویج کنند، این فرقه عقیده دارد که جهان بینظم و ناپیوسته است.
از نظر منش و رفتار نیز اریس شخصیتی ویژه، موذیانه و فریبکارانه دارد به شکلی که حضورش گاهی بسیار نامحسوس است، چنانچه پس از تمام شدن کارش متوجهاش میشوند. با اینکه موجب گسست و جدایی میان دیگران میشود اما رابطهاش با خواهران و برادرانش بسیار خوب است و در اغلب کارهای شرورانه آنها به یاریشان میشتابد و گاه محرک آنهاست. برای اینکه یادآور ترفندهای وی شده باشیم خوب است به معروفترین داستان مرتبط با وی یعنی سیب طلایی اریس اشاره کنیم.
سیب اریس
سیب اریس یکی از سیبهای معروف اسطورهای و تاریخی است مانند سیب حوا و یا سیب نیوتن. اما داستان سیب اریس از نظر روایی غنی و کاملتر به نظر میرسد. به طور بسیار خلاصه اینکه جشن ازدواج پله (Pelée) و تتیس پدر و مادر آشیل در المپ به منظور جلوگیری از گسست و طلاق زوج جوان از دعوت کردن اریس به المپ امتناع کردند. اریس از این اقدام آنها بسیار خشمگین شد.
به همین جهت طرحی ریخت و بر اساس آن طرح یک سیب طلایی بسیار زیبایی را به المپ ارسال کرد و نوشت: «این سیب از آن زیباترین زن المپ است.» وقتی این سیب به المپی که در حال جشن و سرور بود رسید جارچی فریاد کشید این بسته از آن کیست؟ به طور طبیعی همه زنان ادعا کردند مخاطب اصلی آنها هستند. کشمکشی جدی میانشان درگرفت چنانچه مردان جرأت دخالت نداشتند. در نهایت فقط سه زن زیبا و قدرتمند باقی ماند: هرا زن زئوس صاحب جاه و سلطنت، آتنا دخترش اسطوره حکمت و جنگ و افرودیت عمهاش اسطوره زیبایی و اغواگری. این سه هیچکدام کوتاه نیامدند چنانچه در نهایت این داستان کشیده شد به پادشاه المپ یعنی زئوس.
امروزه رابطه میان شهرها قطع شده، کشورها خطوط هوایی خود را به کمتر حد ممکن تقلیل دادهاند، از مراکز دیدنی دیگر دیدن نمیشود، دیگر پدری جرأت نمیکند فرزندش را در آغوش بکشد حتی از نوازش کردن هم خودداری میکند او که میدانست به هر کدام رأی دهد دو دیگر را از دست خواهد داد و در نتیجه نه فقط دو دیگر طرد میشوند و بلکه خطری المپ را تهدید خواهد کرد. به همین دلیل تدبیر مدیریتی کرد و قضاوت را به خارج از المپ فرستاد تا نیرنگ اریس به المپ آسیبی نرساند. از هرمس خواست این سه الهه را به نزد کسی ببرد که در آن لحظه بر روی کوه ایدا قابل مشاهده بود. این فرد کسی نبود جز پاریس شاهزاده تروا که در نهایت به خاطر خامی و جوانی به افرودیت رأی داد. چندی نکشید که این قضاوت موجب بزرگترین نبرد و کشتار و ویرانی شهرش تروا شد و بدین ترتیب انتقام آتنا و هرا نیز گرفته شد. زیرا پاریس هلن همسر منلاس (Ménélas) شاه اسپارت را ربوده و به تروا میآورد و موجب میشود تمام یونانیان با هم متحد شده و بزرگترین نبرد اسطورهای یونان شکل بگیرد. همه اینها نتیجه فریب و بد ذاتی اریس بود. زئوس مدیر خوبی بود و به همین دلیل تدبیری سنجیده کرد چون میدانست که گاهی میدانداری و داوری را باید از خانه خویش به بیرون واگذارد.
اریس و کرونا
بدین سان اریس اسطوره هر نوع گسست، جدایی و طلاقی میشود که در جهان اتفاق میافتد. حال این روزها با شیوع ویروس کرونا نوع تازهای از این جدایی و از اریس را تجربه میشود. در واقع، از مهمترین ویژگیهای کرونا همین گسست اریسی است. کرونا آدمها را از هم جدا میکند و آنها را از هم میترساند. دیگری میتواند حامل بیماری و حامل مرگ باشد پس لازم است از او دوری کنم. بدین شکل گسست انسانی و اجتماعی از نخستین واکنشها نسبت به کرونا-اریس میشود. کرونا کاری میکند که همه مجبور به منش اریسی شوند. در روزگار ما این دو چنان در هم تنیده شدهاند که به موجودات ترکیبی میمانند. در حقیقت، این ویروس فقط ویروس بیماری نبود بلکه ویروس گسست و جدایی نیز بود. همکاری کرونا و اریس تحمل بیماری را بسیار سختتر کرده است. زیرا انسان بهترین مرهم انسان است اما با کرونا انسان رنج و عذاب انسان میشود. هابز وضعیت بحرانی جامعه را با عبارت «همه علیه همه» تبیین میکند ولی اریس-کرونا عبارت «همه فرار از همه» را شعار خود قرار دادهاند. آنها کاری کردهاند که همه از همه فرار میکنند.
خانوادههای زیادی برای حفظ عزیزترین افراد خود یعنی پدر و مادرشان که احیاناً سالخورده هستند در مقابل احساسات خویش مقاومت میکنند و میکوشند به آنها نزدیک نشوند تا شاید کمتر در معرض خطر باشند آنها شعار «نمیبینیم تا سالم بمانند.» را پیشه خویش کردهاند و برای حراست از نزدیکترین کسانشان از آنها دوری میکنند و این تراژدی بزرگ و یکی از سختترین انتخابهایی است که میشود انجام داد.
اسطوره هر نوع گسست، جدایی و طلاقی میشود که در جهان اتفاق میافتد. حال این روزها با شیوع ویروس کرونا نوع تازهای از این جدایی و از اریس را تجربه میشود. در واقع، از مهمترین ویژگیهای کرونا همین گسست اریسی است اینکه کسی به این حد از ایثار برسد که بگوید: «من گذشت میکنم تا بماند.» ایثار و فداکاری بزرگی است. این فداکاری ما را به یاد فداکاریهای بزرگی میاندازد که نجات بخش بودهاند. نمونه بارز آن داستان قضاوت کردن سلیمان است. حال که سخن از قضاوت پاریس به میان آمد خوب است یادی نیز از قضاوت سلیمان کنیم. هنگامی که دو زن هر کدام ادعا کردند فرزند زنده مال آنهاست و فرزند مرده مال دیگری. سلیمان در نهایت فرمان داد با شمشیر فرزند را به دو نیم تقسیم کنند و هر نیمه آن را به یکی از مادران بدهد. در اینجا بود که مادر واقعی گذشت میکند و فرزند را نجات میدهد. گذشت و دوری گاهی عین لطف و یاری است. اگر قضاوت پاریس موجب کشته شدن هزاران نفر شد قضاوت سلیمان اما یک کودک را نجات داد و باعث شد تا مادر واقعیاش شناسایی شود.
امروز برخی از اشخاص، خانوادهها همچنین شهرها و حتی کشورها از هم جدا و دور شدهاند. رابطه میان شهرها قطع شده، کشورها خطوط هوایی خود را به کمتر حد ممکن تقلیل دادهاند، از مراکز دیدنی دیگر دیدن نمیشود، دیگر پدری جرأت نمیکند فرزندش را در آغوش بکشد حتی از نوازش کردن هم خودداری میکند. شاید هیچگاه در طول تاریخ هیچ بیماری تا این حد موجب گسست و انقطاع میان انسانها و فرهنگها نشده بود.
[روز قبل از نگارش این یادداشت] قصد کردم مادرم را ببینم. برخلاف رویه گذشته چند روزی میشود که او را ندیدهام، اویی که بشدت بیمار است و هم دیالیز میشود و هم شیمی درمانی و کلیهاش تخریب شده. به همین دلیل نمیتوانستم خود را راضی کنم به آپارتمانش بروم. برای نخستین بار رفتم جلوی ساختمان زنگ زنم، آمد روی بالکن برای هم دستی تکان دادیم به هم نگاه کردیم. چشمان همدیگر را اشک آلود کردیم و از هم دورتر شدیم. این یک دیدار و ملاقات میان پسری با مادر پیرش در دوره کرونایی بود. میدانم کم نیستند این شکل نوین از دید و بازدید در جامعه فعلی ما.
در خبر آمده بود که مردی برای تأمین مخارج خانواده یعنی یک زن و دو دخترش مجبور بود مسافرکشی کند. هنگام فراگیری کرونا، شغل وی در زمره مشاغل پرخطر تلقی شد. از آن پس وی فقط برای خودش نگران نبود بلکه بیشتر نگران همسر و دو دخترش بود. در نهایت تصمیم گرفت شبها نیز به خانه نرود و در همان ماشین بخوابد و برای خانواده خویش خطر ایجاد نکند. او گسست و جدایی و ندیدن همسر و فرزندانش و پذیرش خطر برای خود و بخاطر آنها را به جای دیدنشان انتخاب کرد. جلوههای گسست و جدایی از این دست این روزها فراوانند. اریس با مرکب کرونا در جهان میتازد و حتماً خنده مستانهای نیز سر داده است.
اریس-کرونا میکوشند با جامعه کاری انجام دهند که برخی از فلاسفه سیاسی-اجتماعی به آن اتمی شدگی جامعه گفتهاند. یعنی اینکه اجتماع و نهادهای اجتماعی را از مردم بگیرند و آنها را تا فردی ت فردی پیش برند. جالب اینکه فرد (individue) به معنای کوچکترین واحد اجتماعی غیرقابل تقسیم و اتم (atom) نیز یعنی کوچکترین عنصر هستی شناختی غیرقابل تقسیم هستند. اریس در تقابل با جمع و جماعت است زیرا یک جماعت آگاه و آزاد نه با هم مجادله و جنگ دارند و نه دچار گسست و جدایی میشوند.
اریس-کرونا میکوشند با جامعه کاری انجام دهند که برخی از فلاسفه سیاسی-اجتماعی به آن اتمی شدگی جامعه گفتهاند. یعنی اینکه اجتماع و نهادهای اجتماعی را از مردم بگیرند و آنها را تا فردی ت فردی پیش برند در این خصوص اریس در مقابل اروس قرار میگیرد. زیرا اروس یعنی جاذبه و جمع شدگی. اروس بر خلاف اریس و برادرش تاناتوس هم جمع و جفت شدگی است و هر گونه زندگی و زایش. زیرا جفت شدن و جمع شدن انسانها فقط موجب زایش جسمانی نمیشود برعکس جماعت انسانهای فرهیخته زایش اندیشه و دانش را موجب خواهد شد. اندیشه، دانش، آگاهی و آزادی، خاطره، زایش و سازندگی مفاهیم مرتبط با خیر هستند و اریس شر است. به همین دلیل اریس هیچگاه تنهایی عمل نمیکند با خواهران و برادرشان یعنی با تاناتوس، لته، ارس و… با هم عمل میکنند.
اگر آنها در اتمی کردن جامعه موفق شوند پس از آن بر جامعه به راحتی مسلط میشوند. نه اینکه خودشان میآیند و تسلط پیدا میکنند بلکه نمایندگانشان مانند هیتلر، استالین، ترامپ و مثال اینها مسلط میشوند. جامعه اتمی شده دیگر نمیتواند خودش تصمیم بگیرد و این جامعه خیر و شر خودش را نمیشناسد. آنوقت میتواند هم برای خودش و هم برای دیگر جوامع خطرناک شود. هانا آرنت در مورد این نوع از جوامع هشدار داده است. همانطوریکه فروید در مورد تقابل اروس و تاناتوس روشنگریهای بسیار کرده بود.
اریس و نوروز
از آنجایی که انسان موجودی دوگانه ساز است همواره در مقابل اسطورهها اسطورههای دیگری ساخته و پرداخته میشوند. اگر اسطورههایی هستند که کارشان گسست است در مقابل اسطورههای دیگری هم هستند که کارکردشان پیوست و پیوند است. از میان اسطورهها و آئینهای پیوست در جامعه ایرانی میتوان به نوروز اشاره کرد. نوروز آئینی گسترده بلکه یک ابرآیین است که در دل خود اسطورهها و نمادهای گوناگونی را پرورش داده و میدهد. آئین نوروز مضامین گوناگونی مانند نوشدگی، صلح، شادی و همچنین دوستی و پیوند را دارد. پیوند در آئین نوروزی به اشکال گوناگونی مانند پیوند با طبیعت، پیوند با انسان (در قالب خانواده یا جامعه) و حتی پیوند با مردگان متجلی میشود. برای هر یک روایتهای اسطورهای متفاوتی نقل شده است. به همین خاطر رفتن به قبرستان در پنج شنبه آخر سال، دید و بازدید در زمان عید و رفتن به طبیعت در سیزده بدر همه جلوههایی از مضامین پیوند در آئین نوروزی است. بی دلیل نیست که نوروز نماد وصل و پیوست میپندارند. چه بسیار گسستها که با نوروز به پیوست تبدیل شدهاند و چه بسیار قهرها که با دخالت نوروز به آشتی تبدیل شده است.
اریس در جلوه برف رابطه میان شهرها و روستا را قطع میکرد. با رسیدن نوروز به جای برف سبزه دشت را پر و راه را برای وصل و اتصال باز میکرد. گرمای خورشید بهاری نه فقط راههای زمینی بلکه راههای دلها را نیز میگشود تا انسانها بتوانند دوباره شیرینی نگریستن به یکدیگر و گفتوگو با هم را مزه مزه کنند. امسال اریس قدرتمندتر از همیشه با سلاح کرونا به جان ملت و کشور افتاده تا میان آنها عمیقترین شکاف را ایجاد کند شکافی که شاید هیچگاه مردم ایران در روزهای نوروز تجربه نکردهاند.
یکی از آئینهای نوروزی حضور در قبرستانها در پنج شنبه آخر سال است. این آئین برای ایرانیان بسیار اهمیت دارد و آنها را با مردگان خویش پیوندی دوباره میزند. پیوند و پیمان فلسفه وجودی این حضور در قبرستانها ایران زمین است. ایرانیان در این روز به این مکانها خیرات و نذری برده و پخش میکردند و پیمان خویش با مردگان را تجدید میکردند. اما کرونا امسال این پیوند را نیز به گسست تبدیل کرده است. کرونا موجب گسست با مردگان نیز شده است. رئیس آرامستان قم اعلام کرد برای شب جمعه آخر سال به قبرستانها نیایید. از مردم خواهش میکرد. او چهره وحشتناک کرونا را دیده بود. پس دیگر حتی به راحتی نمیتوان به قبرستان رفت و یک دل سیر با آنهایی که پیشتر از دادهایم سخن گفت.
البته شکل نسبت ما با مردگان کرونایی بسیار بیشتر حزن انگیز شده است. زیرا نمیتوانیم مردگان کرونایی را ببینیم و حتی برای آنها مراسمی برپا کنیم. گاهی آنها را از همان بیمارستان در پوششی سخت مستقیم به قبرستانی خاص میبرند. گویا مردگان کرونایی نیز دچار نفرین اریسی شده و باید از دیگر مردگان جدا باشند. تصاویر مراسم یک پزشکی را که از کرونا کشته شده بود، دیدم بسیار دردناک بود. در واقع نامراسم بود.
گرچه اریس با کرونا قدرتمند و خود نیز به یکی از ویژگیهای مهم کرونا تبدیل شده است اما میتوان از همین اریس برای شکست دادن کرونا نیز بهره برد. یعنی یکی از مهمترین راههای رهایی از کرونا استفاده از خود اریس است بنابراین نوروز سرشت اروسی دارد و در تقابل با اریس قرار میگیرد. همواره این پیمان میان نوروز و اروس به خوبی رعایت میشد. نوروز جهان را دگرگون میکند و زایش طبیعت آغاز میشود و همواره با زایش طبیعت انسانها نیز به شادی و کار مشغول شده و در این جشن زایش و نوزایی پایکوبان شرکت میکنند. زیبایی از «افردویت» یعنی مادر اروس است که نوروز با هم میآیند تا در جشن نوروزی شرکت کنند. نزد انسان ایرانی-اسلامی حال انسان و جهان با هم پیوند خورده است و هنگامی که حال جهان عوض و خوب میشود حال انسان نیز دگرگون و خوب میشود. حال امسال اریس-کرونا حتی میان بابا نوروز و اروس نیز جدایی انداخته است.
اریس در مقابل کرونا
در چنین وضعیت خطیری باید تدبیر مناسب ارائه کرد. شاید یکی از تدابیر ایجاد گسست میان اریس و کرونا باشد. به عبارت دیگر گرچه اریس با کرونا قدرتمند و خود نیز به یکی از ویژگیهای مهم کرونا تبدیل شده است اما میتوان از همین اریس برای شکست دادن کرونا نیز بهره برد. یعنی یکی از مهمترین راههای رهایی از کرونا استفاده از خود اریس است. به بیان دیگر، باید کرونا را با اریس فریب و شکست داد. زیرا اگر کرونا آمده بود موجب اریس و تقویت آن شود با خود اریس و دوری و جدایی از یکدیگر میتوان کرونا را نیز شکست داد. یعنی از خودش علیه خودش استفاده کرد. از هم دور بمانیم یعنی کنشی اریسی انجام دهیم تا کرونا تضعیف شود. باید یادآوری کنیم که در اینجا و این روزها جماعت و اجتماع تقویت کروناست.
اگر از روز نخست از همین حربه و تدبیر استفاده و شهر قم قرنطینه میشد نه فقط شهرهای دیگر آسیب بسیار کمتری میدیدند بلکه به خود شهر قم نیز امکانات بیشتر و رسیدگی بهتری میشد. اگر با ترفند اریسی بر علیه کرونا بسیج میشدیم و تمام اجتماعات را به حالت تعلیق در میآوردیم میتوانستیم از مرگ و میر بسیاری تا به الان و بسیاری بیشتر در آینده، جلوگیری کنیم. باز هم باید از این پس کاری کرد تا آسیبها به مراتب کمتر شده و از قدرت اریس بیشتر استفاده شود.
شاید بتوان اینطوری هم گفت که امسال باید با بدی به جنگ بدی رفت. یعنی با اریس به نبرد با کرونا رفت. با جدایی میتوان به تضعیف کرونا پرداخت هر موقع که کرونا شکست کامل خورد در آن زمان میتوان اریس را به راحتی شکست داد. در آن موقع میتوان چنان جشنی از پیوستها و با هم بودنها گرفت که در تاریخ این کشور سابقه نداشته زیرا این نوع از بیماری نیز در تاریخ این کشور سابقه نداشته است.
اریس، لته و انسان پساکرونایی
انسان معاصر به خصوص انسان ایرانی تجربهای تازه را کسب میکند و برای این تجربه در حال پرداختن بهایی سنگین است. موضوع اینست که پس از این دوره کرونایی و اریسی از چنین رویدادهایی چگونه انسانی متولد میشود؟ آیا این رویداد را نیز مانند برخی از رویدادها فراموش میکند؟ یعنی اینکه لته خواهر اریس میآید و هر آنچه را که در خاطر و حافظه ما از این تجربه ثبت شده است، پاک میکند؟ آیا لته و معادل ایرانی آن یعنی مرشئون ما را همچنان دچار یادزدودگی میکنند؟ حیف خواهد بود اگر همه این تجربهها فراموش شوند، این رنجها و دردها، این دشواریها و مصائب.
اگر انسان معاصر ایرانی لوح ثبت و نوشته شده خود را که با رنج و مرگ برخی از عزیزترین اعضای خود به دست آورده است، نگذارد مرشئون یا لته پاک کنند و بتواند از حافظه و خاطره خود به خوبی حراست کند در این صورت همه این رنجها و دردها ارزش تحمل کردن را داشتهاند. برعکس اگر نتواند آنها را حفظ کند و بسرعت آنها را به فراموشی بسپارد این انسان با انسان پیشاکرونایی فرقی نکرده مگر اینکه عدهای را از دست داده و رنجهای بیهودهای را کشیده است. لازم است از آلزایمر جمعی جلوگیری و حافظه جمعی را تقویت کرد.
میگویند برای تقویت حافظه باید کمتر شیرینیجات خورد و برعکس بیشتر سبزیجات و ماهی مصرف کرد. باید دید شیرینیجات حافظه جمعی چیست که برخی از جوامع آنقدر مصرف میکنند که هیچ خاطرهای را به خاطر نمیسپارند. باید دانست که بایگانی حافظه جمعی کجاست تا نه تنها از تخریب سلولهای آن جلوگیری بلکه آن را غنیتر هم کرد. در واقع، حافظه جمعی جامعه متنهای آن جامعه هستند و بهترین راه جلوگیری از فراموشی باید نوشتن و خلق کردن زیاد باشد. نوشتنی از روی آگاهی و آزادی، صادق و واقعی در این صورت است که میتوان از دیو فراموشی در امان بود.
سخن آخر اینکه حیف خواهد بود پس از این همه تجربههای سخت چیز دیگری نشویم!
نظر شما