خبرگزاری مهر - گروه هنر- محمد صابری، عطیه مؤذن: هرچند پرونده پخش سریال «سرباز» بسته شده اما معتقدیم تجربه تولید و پخش این مجموعه تلویزیونی از آن تجربیاتی است که حالا حالاها میتوان دربارهاش گفت و شنید.
پیشتر و در قسمت نخست این گفتگوی صریح با خالقان «سرباز» تلاش کردیم به فضای ذهنی هادی مقدمدوست در مقام نویسنده و کارگردان این مجموعه تلویزیونی نزدیک شویم و زاویه نگاه او نسبت به جامعهای که مخاطب بالقوه سریالی از جنس «سرباز» بوده است را واکاوی کنیم.
در ادامه محمدرضا شفیعی در مقام تهیهکننده نیز به جریان گفتگو وارد شد تا پاسخگوی سوالات و ابهامات مطرح شده درباره فرآیند تولید این سریال باشد.
بخش دوم و پایانی گفتگوی خبرگزاری مهر با خالقان سریال «سرباز» را در ادامه میخوانید؛
* در روایت «سرباز» یک چالش پنهان با مخاطب در جریان است که نمیدانم چقدر عامدانه بوده است؛ چالشی که بهنظر میرسد علیه همان احساس «فهمیدن فوری» است که به آن اشاره هم داشتید. درست جایی که مخاطب پس از چند قسمت احساس میکند شناخت جامعی از یک کاراکتر به دست آورده و به تعبیری او را «فهمیده» است، ناگهان ورق برمیگشت و رفتاری غیرمنتظره از او میدیدیم که فهمیدن مخاطب را به چالش میکشد. شاید بخشی از مخاطبانی که بر اساس فرمولهای آشنا قصد کشف آدمهای سریال را داشتند، بهواسطه مواجهه با همین چالش از همراهی با «سرباز» منصرف شدند. این چرخشها در رفتار کاراکترها چقدر آگاهانه بود؟
مقدمدوست: قطعاً آگاهانه به معنای بازی با ذهن مخاطب نبود اما این چالش را برای مخاطب ایجاد میکند. ما چقدر از پیشمان شدنهایمان به دلیل این است که صبر نکردیم ببینیم بعد، چه میشود؟ این طبیعت و آداب سریال دیدن است که میگوید صبر کنید ببینید بعدش چه میشود. یکی از مضامینی که در «سرباز» بود و به نظرم حین پخش برجسته هم شد و خیلیها نکتهاش را هم گرفتند، همین مسئله «قضاوت کردن» بود. خیلی از بازخوردهای منفی به سریال در قسمتهای ابتدایی مربوط به کاراکتر یلدا بود که میگفتند چرا اینقدر خودخواه و عقدهای است! بعد اما دیدند او فرد دیگری شد، به جایی رسید که گفت؛ «خانه میخواهم چه کنم!»
واقعیت این است که در طراحی داستان برنامهای برای رو دست زدن از این جنس به مخاطب نداشتیم اما این عین واقعیت زندگی است. اول ما تصویری از آدمها پیدا میکنیم اما شرایط که تغییر میکند، بهویژه در مواجهه با یک بحران، آدمها تغییر میکنند. این یک عادت است که زود یکدیگر را قضاوت میکنیم و باید این عادت را نقد کنیم.
* فارغ از کاراکترها حتی شخصیت کلی سریال «سرباز» هم در مقطعی چنین چالشی را برای طیفی از مخاطبانش ایجاد کرد. طیفی از مخاطبانی که ناظر به حال و هوای تا حدودی روشنفکرانه و غیرعامیانه سریال با آن همراه شده بودند، در قسمتهایی که سراغ پیادهروی اربعین رفتید گویی با یک دوگانگی مواجه شدند و فوری برایش سوال شد که چرا «سرباز» شعاری و شبیه سریالهای سفارشی شد؟!
مقدمدوست: این یک واقعیت است که ما غالباً در زمینههای فکری هم عادت کردهایم مصرفکننده باشیم. مثل غذای حاضر و آمده، عقیده حاضر و آماده مصرف میکنیم. دنبال استفاده از تعاریف آماده هستیم. به دلیل همین تعاریف حاضر و آماده است که راحت در مواجهه با پدیدهها جا میخوریم. مثلاً یک بحثی درباره «قضاوت» زمانی مد شد، که همه میگفتند «قضاوت نباید بکنیم». این یکی از آن افکار حاضر و آمادهای بود که حسابی هم مشتری داشت.
مقدمدوست: این یک واقعیت است که ما غالباً در زمینههای فکری هم عادت کردهایم مصرفکننده باشیم. مثل غذای حاضر و آمده، عقیده حاضر و آماده مصرف میکنیم. دنبال استفاده از تعاریف آماده هستیم. به دلیل همین تعاریف حاضر و آماده است که راحت در مواجهه با پدیدهها جا میخوریم * متأثر از فیلمهای اصغر فرهادی شاهد این جریان بودیم…
مقدمدوست: نکتهام این است که هیچکس نپرسید مگر میشود قضاوت نکرد!؟ کسی که میخواهد دخترش را شوهر بدهد، درباره خواستگارش نباید قضاوت داشته باشد؟ یک انسان قطعاً باید در هر موضوعی رأی و نظر مشخص داشته باشد. اما نکته این است که نباید «زود» قضاوت کنیم. بازهم معنای این گزاره این نیست که امروز قضاوت عجولانه نکنم، بگذارم دو هفته دیگر قضاوت عجولانه کنم، منظور این است که در این فاصله باید اندیشه کنیم. بازهم به همان منظومه اندیشه و تفکر رسیدیم. برای همین این اندازه توصیه درباره تفکر داریم.
این همان موضوعی است که توجه به آن در کارنامه هنری من و حمید نعمتالله تازگی هم ندارد. ما یک دوقطبی کاذب درست کردهایم میان «دل» و «تفکر». فکر هم میکنیم یا باید طرفدار این باشیم، یا آن. انگار اگر از اندیشه دفاع میکنیم، داریم علیه دل موضع میگیریم...
* کاش همین نکته را به فضای سریال تعمیم بدهیم؛ علاقهمندم بیشتر درباره قسمتهای مرتبط با پیادهروی اربعین در «سرباز» صحبت کنیم که معتقدم یکی از فرازهای کلیدی و تأثیرگذار برای فهمیدن و درک فضای کلی سریال و سیروسلوک کاراکترها است. در مرحله طراحی داستان ورود به این فضا برایتان جنبه «ریسک» پیدا نکرد، از این منظر که از طرف مخاطب بهعنوان وصلهای ناجور به کلیت کار به آن نگاه شود؟
مقدمدوست: واقعیتش نه. مثل سوال یکی از خبرنگاران که میپرسید حالا که اینقدر درباره رابطه یک زوج حرف میزنید اساساً چرا سراغ سربازی رفتهاید؟ موضوع این است که ببینیم هر کدام از این اجزا چگونه در کلیت کار ذوب شدهاند. پیادهروی اربعین از لحاظ مضمونی، هماهنگی کاملی با مضمون اصلی مدنظر ما یعنی «خدمت» داشت. سفر اربعین در واقع سفر «لطف کردن به دیگری» است، سفر «هوای یکدیگر را داشتن» است، سفر «مهماننوازی» است، سفر «مهمان شدن» است. اینها همه در منظومه محتوایی سریال «سرباز» تعریف شده بود.
حتی جزئیاتی مانند گم شدن تلفن همراه یحیی و کمک گرفتن او از دوستی در تهران که سالها از او بیخبر بود اما از سر لطف پیگیر شماره تلفن برادر یحیی در شهر تهران میشود، این هم باز در دل مضمون ما قرار میگیرد. به تعبیری ما وحدت مضمونی را در همه مراحل حفظ کردیم، وقتی سراغ اربعین رفتیم، حرف دیگری نزدیم. چه اینکه ذات اربعین همین «خدمت» است و برای همین پرداختن به آن از داستان سریال بیرون نمیزند.
* اینجا یک سوال کلیتر را میپرسم که شخصاً هنوز پاسخ جامعی برای آن پیدا نکردهام؛ چرا گزارهها و انگارههای مذهبی و برآمده از اعتقادات دینی در سینمای غرب و حتی هالیوود برای مخاطب ایرانی پسزننده نیست، اما بهمحض اینکه فیلمساز ایرانی حتی به این انگارهها نزدیک میشود، بخش قابلتوجهی از اصحاب رسانه و منتقدان و صاحبنظران سینمایی ما نسبت به آن گارد میگیرند و حتی تلاش میکنند رگههایی از یک سفارش و بودجه ردوبدل شده در پشتپرده را بهزعم خود افشا کنند!؟ مگر اربعین همان پدیدهای نیست که طبق آمار رسمی سالیانه چند میلیون ایرانی با اشتیاق در آن مشارکت میکنند، پس چرا اگر یک فیلمساز ایرانی به آن میپردازد، تصور جمعی به این سمت میرود که حتماً پای یک «سفارش» در میان است!؟
مقدمدوست: یک بار گفتگویی موقع «سربهمهر» داشتم، خبرنگار پرسید آیا این کار سفارشی بود؟ گفتم خیر، آقای شفیعی سرمایهگذار بود. سوال بعدی این بود آیا او از جایی پول گرفته بود؟ بازهم گفتم: خیر. طرف گفت: باید ثابت کنید این فیلم سفارشی نیست! اصلاً فکر نمیکرد او باید ادعایش را ثابت کند! مقدمدوست: ذهن است دیگر؛ اغلب ترجیح میدهیم حدس بزنیم. از «ذهن» هیچ حدسی بعید نیست. بهخصوص برای ذهنی که حدس زدن برایش فضیلت تعریف شده است. یکی از اشکال سریع برای به نتیجه رسیدن بدون فکر کردن، همین حدس زدن است. مثلاً به شما میگویند در آن اتاق کیست؟ به جای آنکه فکر کنید چه کسی میتواند باشد و برای آن استدلال دستوپا کنید خیلی سریع دست به دامان حدس میشوید. برای اغلب این دوستان هم اتفاق به همین شکل رخ میدهد؛ خیلی سریع ترجیح میدهند حدس بزنند که پای یک سفارش در میان است. حالا میتوان سراغ یک سوال دقیقتر رفت و آن اینکه چرا باید اغلب حدسهای ما به سمت کار سفارشی برود؟ پاسخ این سوال دیگر خیلی سخت نیست.
ما تعداد زیادی نهاد و دستگاه دولتی داریم که اهتمام بالایی برای تولید محتوای مرتبط با مفاهیم مدنظر خود را دارند، چون این اهتمام و عزم وجود دارد، وقتی کسی سراغ یکی از این مضامین میرود، ناخواسته دیگران حدس میزنند حتماً او هم سفارش گرفته است، به همین سادگی. سوال کلیدیتر اما این است که چرا در این موارد، اغلب افراد معتقدند که حدس درستی زدهاند!؟
* اساساً خودشان نام «حدس» بر آن نمیگذارند و با اطمینان کامل این رأی را صادر میکنند؟
مقدمدوست: آخر از کجا؟ بر اساس کدام سند؟ یک بار گفتگویی موقع «سربهمهر» داشتم، خبرنگار پرسید آیا این کار سفارشی بود؟ گفتم خیر، آقای شفیعی سرمایهگذار بود. سوال بعدی این بود آیا او از جایی پول گرفته بود؟ بازهم گفتم: خیر. طرف گفت: باید ثابت کنید این فیلم سفارشی نیست! اصلاً فکر نمیکرد او باید ادعایش را ثابت کند! واقعاً حیف آدمیزاد نیست که مدام درباره همه چیز حدس بزند و مدام هم بر سر درستی حدسش پافشاری کند!؟
* این طیف وقتی به یک سریال میرسند که در تیتراژش نام یک نهاد نظامی درج شده دیگر مطمئن میشوند که سندی پیدا کردهاند برای حدسشان و میگویند مچتان را گرفتیم!
مقدمدوست: اصلاً برفرض که همین است و براساس تیتراژ ثابت شد که کار ما سفارشی بوده؛ تازه میرسیم به مرحله تفهیم اتهام! خب الان ایراد کار کجاست؟ لطفاً برای من تبیین کنید که کدام بخش کار سفارشی میتواند بهعنوان یک اتهام تلقی شود؟ اگر شهرداری اعلام کند میخواهم تندیس مفاخر را در میدانهای شهر نصب کنم و این کار را به بهترین اساتید مجسمهسازی سفارش بدهد، کجای این کار ایراد دارد؟ یعنی حتی بعد از اثبات آن حدس، بازهم این دوستان باید بگویند این پیشفرض که کار سفارشی بد است، از کجا آمده و اثبات کنند که درست است!
* آقای شفیعی درباره هر دو بحث اخیر یعنی هم ورود به ماجرای اربعین و هم اتهام کار سفارشی بد نیست نظر شما را هم بشنویم.
محمدرضا شفیعی: واقعیت این است که «اربعین» نقطهای است که مفاهیمی همچون «ازخودگذشتگی» در آن به اوج میرسد. پیادهروی اربعین یک تابلو واضح در برابر چشم همه است که در آن میلیونها نفر با نمونههایی باورنکردنی از «ازخودگذشتگی» مواجه میشوند. به نظرم این فضا بسیار در خدمت منظومه محتوایی سریال «سرباز» قرار داشت. اتفاقاً این سفر اوج قصه سریال است. خاطرم هست همین چند قسمت مرتبط با اربعین را دوستی ندیده بود و بعد از تماشای دنباله داستان کامنتی گذاشته بود که چه خبر شده اینها اینقدر با هم مهربان شدهاند! دقیقاً چرخش کلیدی کاراکترها در همین چند قسمت بود.
مقدمدوست: اصلاً برفرض که همین است و براساس تیتراژ ثابت شد که کار ما سفارشی بوده؛ تازه میرسیم به مرحله تفهیم اتهام! خب الان ایراد کار کجاست؟ لطفاً برای من تبیین کنید که کدام بخش کار سفارشی میتواند بهعنوان یک اتهام تلقی شود؟ اتفاقاً فارغ از اینکه اربعین را بخواهیم بهعنوان یک عنصر مذهبی و دینی که منجر به تحول میشود، در داستان بیاوریم، اوج مفهوم خدمت که مضمون اصلی سریال بود را در این فضا میدیدیم. نمیخواستیم نگاه اینگونه باشد که مثل بسیاری از سریالها مثلاً کاراکتر به زیارت امام رضا (ع) میرود و ناگهان متحول میشود. برای «سرباز» ما سراغ هر فضای دیگری میرفتیم با این کیفیت نمیتوانستیم مضمون خدمت را به تصویر درآوریم، کمااینکه در ادامه سراغ امدادرسانی و گروههای جهادی که رفتیم، همه آنها ذیل تجربه اربعین قرار میگرفت.
* بهعنوان تهیهکننده درباره اتهام «سفارشی بودن» چه توضیحی دارید؟
شفیعی: برای چنین قضاوتی باید نگاه عوامل را از ابتدا بدانیم. سال ۹۲ که برای اولین بار بحث ساخت این سریال مطرح شد، آنچه مدنظر بود توجه به سربازی بهعنوان مقولهای بود که برای همه جوانان در یک سن مشخص حالت اجباری دارد، اجبار هم فیذاته خوب نیست. اما این قانون است. گاهی میتوان از این قانون اجباری برای ارتقای یک شخصیت در داستان استفاده کرد، گاهی هم میتوان نق زد! همه حرف ما از اول این بود که بیاییم این دوره اجباری را بهعنوان یک فرصت معرفی کنیم. آیا در این مضمون الزاماً پای یک سفارش در میان است؟ اینکه ما سراغ موضوعی رفتهایم که تقریباً همه خانوادهها بهنوعی با آن درگیر هستند، آیا نیاز به سفارش دارد؟ کمااینکه در هیچ مرحلهای هم سفارشی برای این کار دریافت نکردیم.
موضوعی که شاید کمی توی ذوق میزند، این است که تلویزیون در دورههایی بهخصوص اواخر دهه ۸۰ و اوایل دهه ۹۰ سریالهای متنوعی را خارج از عادتهای نمایشی مخاطب تولید میکرد که نمونه شاخص آن همین «وضعیت سفید» بود. تولیداتی که در سیمافیلم و خارج از ساختار شبکههای سیما تولید میشد. به دلیل برخی ماجراهای مدیریتی مانند بیپولی، فرآیند تولید این جنس از کارها در هالهای از ابهام قرار گرفت. «سرباز» از آن مجموعههایی بود که برخی مدیران سازمان پای آن ایستادند تا به سرانجام برسد وگرنه خارج از ریتم تولید امروز تلویزیون بود! چه در زمان آقای پورمحمدی که کار تصویب شد و چه بعد از حضور آقای فروغی که به معنای واقعی پای کار ایستاد.
خلاصه اینکه اتفاقاً این جنس کارها در فضای مدیریتی تلویزیون هم غریب هستند و اینگونه نیست که همه پای آن بایستند. الان وضعیت بهگونهای شده که گویی بابت ساخت «سرباز» در تلویزیون خجالت بکشیم! البته که ما از این جنس نیستیم…
* اما معلوم نیست برای دفعههای بعد، انرژی ساخت چنین اثری را داشته باشید!
شفیعی: قطعاً همینطور است. چرا باید چنین کاری را دست بگیریم؟
* خودتان تحلیلی از واکنش مخاطبان نسبت به «سرباز» دارید؟
شفیعی: بعضی از واکنشهای منفی به سریال ناظر به محتوا و بهخصوص موضوع سربازی بود. ما میدانیم سربازی در جمهوری اسلامی این چیزی نیست که ما در سریال به تصویر درآوردیم. آنچه امروز رخ میدهد، شرایط دیگری دارد اما واقعیت سربازی طبق قانون باید همین تصویری باشد که در سریال به نمایش درآمد. اما واکنشها نسبت به سریال تند میشود چراکه حتماً همه خانوادهها یک نفر خدمترفته داشتند که وقتی این تصاویر را میبیند به آن بدوبیراه میگوید! بههمین دلیل سریع ذهنها میرود سمت اینکه حتماً پول گرفتهاند سربازی را اینگونه نشان بدهند! تصور کن ما تصویری که از اربعین نشان دادیم را در سریال منتسب میکردیم به سفر حج! خب طبیعی است که هر حاجی به حج رفتهای به ما خرده میگرفت که چرا دروغ میگوئید!؟ کجا در سفر حج این اندازه به زائران خدمت میشود؟
چون چنین ذهنیتی نسبت به سربازی هم وجود داشت، واکنشهای تندی به سریال نشان دادند، اما حرف ما این است که چگونه میتوانستیم تصویری از سربازی بسازیم که یک کار فرهنگی هم کرده باشیم. کار فرهنگی این است که یادآوری کنیم انتظارات باید از دوره سربازی چه باشد، این ایجاد مطالبه میکند. همه چیزهایی که از نظر مسائل رفاهی و رفتار با سرباز در سریال مشاهده کردید، عین قانون است، اما اجرا نمیشود! حتی برخی افرادی که سریال را دوست داشتند از این منظر، «سرباز» را سریالی در نقد ستاد کل نیروهای مسلح میدانستند! نکته دیگر درباره واکنشهای منفی هم مربوط به فرم سریال بود. این فرم هم دو بخش دارد؛ بخشی مربوط به مایی است که پشت دوربین بودیم تا کار تولید شود، بخش دیگر اما مربوط به کسانی است که کار را عرضه کردند و فرم عرضه واقعاً در حیطه اختیارات ما نبود.
* بهصورت ضمنی دارید از زمان پخش سریال گله میکنید…
شفیعی: شما فکر کنید در یک مراسم عزا کسی کاری خارج از عرف انجام دهد و بخندد، خب همه میفهمند که این کار درست نیست و نسبت به آن معترض میشوند. یک اثر نمایشی هم که فرم و محتوای خاصی دارد، اگر در زمان مناسب پخش نشود، تبدیل به یک کار فالش و نامربوط میشود. بیش از هر چیز هم باعث سوزاندن اصل محصول میشود. مثل این است که فیلم سینمایی «هیهات» را بخواهیم در روز عید پخش کنیم! خب چه کاری است!؟
شفیعی: معمول این است که وقتی به تهیهکنندهای میگویند سریالت برای ماه رمضان انتخاب شده باید از خوشحالی به آسمان هفتم برود چراکه بهترین باکس پخش است، اما درباره «سرباز» از همان ابتدا به دوستان گفتم با این تصمیم دارید این کار را نابود میکنید! معمول این است که وقتی به تهیهکنندهای میگویند سریالت برای ماه رمضان انتخاب شده باید از خوشحالی به آسمان هفتم برود چراکه بهترین باکس پخش است، اما درباره «سرباز» از همان ابتدا به دوستان گفتم با این تصمیم دارید این کار را نابود میکنید! تازه فقط ماه رمضان هم نبود، درست لببهلب زمان افطار! هرچند بازهم بهترین تایم پخش است اما تناسبی با «سرباز» نداشت. سالها است مخاطب انتظار یک کار طنز و یا یک کار اجتماعی با ریتم بالا را برای این ساعت دارد. کما اینکه برخی از همین کارها را در سالهای قبل خود من تهیه کرده بودم. این عادت مخاطب است و وقتی برخلاف این عادت ناگهان «سرباز» را پیش روی او میگذاریم حق دارد بگوید کمفروشی کردهاید! من حتی پیشنهاد دادم با اینکه «سرباز» متعلق به شبکه سه است و پای آن ایستادهاند اما برای پخش در شبهای رمضان آن را به شبکه یک منتقل کنید تا شاید در آن ساعت شب، بهتر دیده شود و واکنشهای منفی کمتر شود.
* هنوز فکر میکنید، طیف مخاطب بالقوهای که «سرباز» میتوانست داشته باشد، در این پخش رمضانی به دست نیاوردید؟
شفیعی: سرباز یک محصول فرهنگی است که در بازپخشهای بعدی، هر بار ارزشهای بیشتری از آن کشف میشود. مثالم هم کار قبلی خود ما یعنی «وضعیت سفید» است. «وضعیت سفید» در تابستان ۸۹ پخش شد، همان سالی که من در شبهای رمضان سریال «جراحت» را داشتم. آنتن ۸۰ درصدی سریال «جراحت» بلافاصله بعد از ماه رمضان به «وضعیت سفید» رسید که در همان باکس پخش شبکه سه و در بهترین زمان، تنها ۳۵ درصد مخاطب داشت!
همانروزها بودند مشاورانی که تماس میگرفتند که این چیست که ساختهاید؟ آن سریال هم داستان تحول چند شخصیت بود. ارزشهای «وضعیت سفید» در نوبتهای بعدی بازپخش بود که پیدا شد و حالا مدیران سیما خودشان میگویند هنوز این سریال یکی از بهترین گزینهها برای بازپخش و استقبال مخاطب است. «سرباز» هم معتقدم در آینده چنین شرایطی را پیدا خواهد کرد.
سرباز مضامین و موقعیتهای داستانی متنوعی را در خودش مطرح کرد که در فرایند مرور بازخوانی میشوند: میخواستیم به مسائل عامه مردم در یک سریال نمایشی، بدون اغراق (که معمولاً برای ایجاد جذابیت اغراق میکنند) با داستانی همانند زندگی عادی بپردازیم. مسائلی اجتماعی و اقتصادی مانند مسأله جوانان و آینده اجتماعی و شغلی، مسأله بسیار فراگیر و مهم مسکن که این روزها باز هم بر سر زبانها افتاده و موضوع اجاره و امکان خرید خانه بحث داغ روز است، تأخیر در سن ازدواج، طلاق و پیامدهای آن، گرایش به پول و ذخیره کردن و افزایش پول و مفهوم خساست، مسأله بیکاری و اشتغال، تحصیلات عالی، و موضوع جایگاه اجتماعی زنان و سبک زندگی ایرانی و تقابل با سبک زندگی غربی و این غیر از پرداخت سریال به موضوعات روانشناسی است، تحلیل روحیات و خلقیات مختلف انسانی: نظیر ترس، حسد، خشم، تنهایی و احساس بی اتکایی، کبر و خود بزرگ بینی، احساس تعهد و مسئولیت در برابر خود و خانواده و جامعه، مسأله عزت نفس و صیانت از منزلت فردی … این مضامین و موضوعات که در بافت داستانهای سریال قرار دارد شاید در نوبت اول برخورد مخاطب با سریال خیلی برجسته و علنی نشود و فقط ماجرای یلدا-یحیی در ابتدای مواجهه دیده شود… اما این سریال موضوعات و شخصیتهای متنوع دیگری هم دارد که باعث میشود که در بازپخش حتی برای مخاطبینی که یکبار سریال را دیدهاند تازگی داشته باشد.
شفیعی: تأکید میکنم هزینه سریال سرباز را تلویزیون داده است و دوستان قرارگاه مهارتآموزی شاید نخودی در آش صداوسیما انداخته باشند، حسابوکتابشان هم اساساً ربطی به ما نداشت و میان تلویزیون و دوستان قرارگاه بود. نکته من این است که تعامل ما با قرارگاه اساساً از جنس قبول سفارش نبود * سردار فرحی فرمانده قرارگاه مهارتآموزی در میانه پخش سریال در گفتگویی با خبرگزاری مهر اعلام کردند که انتظاراتشان این مجموعه برآورده نشده است؛ ماجرای این گلایه چه بود و آیا این اعتراض از طرف یکی از حامیان اصلی سریال به شما هم منتقل شده بود؟
شفیعی: من از آن گفتگو خیلی دلگیر شدم و بعد از آن هم تماس و گفتگویی با ایشان نداشتم. واقعیت این است که دوستان ما در قرارگاه مهارتآموزی در مرحلهای با ما همراه شدند که پروژه در مرحله اجرا بود و کار در آستانه تصویربرداری بود که پیشنهاد دادیم و دوستان پذیرفتند. اتفاقاً خودشان هم میگفتند ما با پیشنهاد آمادهای مواجه شدیم که در راستای سیاستهای ما هم هست. فضایی کلی در سربازی وجود دارد که باید جایگاه سرباز در محصول نمایشی تکریم شود که این مبحث مشخص بود. بهخصوص که ساختار مجموعههای نظامی ما اساساً سربازمحور است. این کلیات که در متن سریال «سرباز» بود. بعد میرسیدیم به یک موضوع خاص که بحث «مهارتآموزی» بود. دوستان گفتند دستور ارزشمندی از سوی رهبری وجود دارد که دوره دوساله سربازی بهترین مقطع برای مهارتآموزی بهعنوان یکی از معضلات کشور است.
این موضوع مهمی بود که قبلاً در دستور کار ستاد کل نبود و بعد از دستور رهبری قرارگاه مهارتآموزی متولد شد. این موضوع مهمی بود که ما آن را به روایت سرباز اضافه کردیم و اتفاقاً هدفمان از روز اول هم این بود که این ماجرا در داستان بولد نشود. نمیخواستیم برای مخاطب آزاردهنده شود. اگر ۲۰۰۰ دقیقه سریال داریم، سهم اشاره به مهارتآموزی شاید ۲۰ دقیقه هم نبود. این از بلوغ دوستان بود که این مسئله را پذیرفتند. من حتی خواسته بودم اسمتان را هم در تیتراژ نزنیم، اما نپذیرفتند.
واقعیت این است که وقتی آن مصاحبه سردار فرحی را دیدم، احساس کردم نوعی عجله و شتابزدگی در آن است. بازهم تأکید میکنم هزینه سریال سرباز را تلویزیون داده است و دوستان قرارگاه مهارتآموزی شاید نخودی در آش صداوسیما انداخته باشند، حسابوکتابشان هم اساساً ربطی به ما نداشت و میان تلویزیون و دوستان قرارگاه بود. نکته من این است که تعامل ما با قرارگاه اساساً از جنس قبول سفارش نبود. البته از حق نگذریم که در همان گفتگو سردار فرحی به نکات مثبت سریال هم اشاره کرده بودند اما اینکه گفته بودند توقع داشتیم به مبحث مهارتآموزی بیشتر پرداخته شود، اساساً توقعشان توقع درستی نبوده است. کمااینکه ما معتقد بودیم اگر بیشتر از این به این مبحث پرداخته میشد، کارکرد عکس پیدا میکرد و مخاطب آن را پس میزد.
* اشاره کردید که کل هزینه سریال را تلویزیون پرداخت کرده است. در زمان پخش حرفوحدیثهایی در فضای مجازی درباره بودجه سریال مطرح شد و حتی این ادعا طرح شد که کارگردان و نویسنده سریال دستمزدی میلیاردی بابت آن گرفته است! در این باره میتوانید کمی رفع ابهام کنید؟
شفیعی: من یک سوال دارم؛ در این سالهای کدام کار من بوده که این حرفوحدیثهای مالی دربارهاش مطرح نشده است؟ مگر درباره سریال قبلی من «برادرجان» نگفتند علی نصیریان دستمزد آنچنانی گرفته است؟
* این یعنی معتقدید یک شیطنت درباره شخص محمدرضا شفیعی دارد اتفاق میافتد؟
شفیعی: نه فقط من، درباره همه پروژهها این حاشیهسازیها میشود.
* یک سوال کلیدی؛ بهعنوان یک تهیهکننده پرکار در تلویزیون فکر میکنید اساساً امکان شفافسازی مالی در این حوزه وجود دارد؟
شفیعی: اتفاقاً میخواهم بگویم تلویزیون در بخش مالی بسیار سختگیر است. تعارفی هم ندارد. بهجز چند پروژه مشخص و الفویژه، باقی کارها به یک اندازه با دشواریهای مالی مواجهند. از این منظر من همواره منتقد تلویزیون بودهام. کمااینکه الان سریال «شاهرگ» را روی آنتن دارم که صددرصد داستان آن در دهه ۶۰ روایت میشود و این یعنی حجم قابلتوجهی از هزینه دکور و لباس که از کارهای تاریخی مربوط به ۲۰۰ سال قبل هم سختتر است. اما برآورد سازمان برای این سریال همان چیزی است که برای یک سریال شهری معمولی برآورد میشود.
شفیعی: در تلویزیون و برای مجموعههای نمایشی هیچگاه پول به ستارهها داده نمیشود. شاید بهصورت موردی پول اضافهای به یک بازیگر داده شود، اما در مجموع پول برای حضور ستارهها پرداخت نمیشود. حتی سوپراستارها و بازیگران گران شبکه خانگی خودشان هم میدانند یا نباید سراغ تلویزیون بیایند، یا اگر بیایند خبری از دستمزدهای آنچنانی نیست * سؤالم درباره امکان شفافیت مالی بود...
شفیعی: این دیگر مربوط به من نوعی نیست. فقط میتوانم بگویم تحلیل ارقام مربوط به پروژههای نمایشی نه فقط برای عوام که حتی برای برخی افراد در بدنه مدیریتی سازمان صداوسیما هم قابلدرک نیست. چند سال پیش سریالی میساختم که در حین کار، یکی از مدیران تشخیص که وظیفه امضای چکها را برعهده داشت، تغییر کرد. او در سمت قبلی بالاترین رقم چکی که امضا کرده بود، ۲۵ میلیون تومان بود، اما اینجا وقتی با مبالغی بالای ۵۰۰ میلیون تومان مواجه شده بود، کارها را متوقف کرده بود که مگر اینها چه میکنند!؟ حدود یک ماه طول کشید تا این مدیر متوجه شرایط مالی یک پروژه نمایشی شود، اینکه بداند این پول برای یک نفر نیست و گاهی میان ۱۵۰ نفر در یک بخش توزیع میشود. وقتی چنین نکتهای برای یک مدیر داخل سازمان قابلدرک نیست، چگونه میتوان انتظار داشت مردم عادی پس از انتشار اعداد و ارقام نسبت به آن واکنش منطقی داشته باشند و برایشان ایجاد سوءتفاهم نشود؟
* بالاخره در حد کلیات برای مردم هم چیزهایی قابلتشخیص است. مثلاً اینکه برای فلان ستاره پرداخت ویژه میشود، باید نسبت به آن شفافسازی شود...
شفیعی: در تلویزیون و برای مجموعههای نمایشی هیچگاه پول به ستارهها داده نمیشود. شاید بهصورت موردی پول اضافهای به یک بازیگر داده شود، اما در مجموع پول برای حضور ستارهها پرداخت نمیشود. حتی سوپراستارها و بازیگران گران شبکه خانگی خودشان هم میدانند یا نباید سراغ تلویزیون بیایند، یا اگر بیایند خبری از دستمزدهای آنچنانی نیست...
* مگر اینکه برای اجرا بیایند!
شفیعی: بله. در اجرا آن پولهای کلان و خارج از عرف پرداخت میشود. در حوزه کارهای نمایشی نمیگویم نیست، اما پولهای کلان خیلی خیلی کم پرداخت میشود.
* حتی درباره تولید اسپانسری و سریالهایی که برون سپاری میشوند هم همین شرایط وجود دارد؟
شفیعی: اینکه سریالی خارج از تلویزیون تولید شود و بعد واگذار شود را اطلاعی ندارم اما در داخل تلویزیون نهایت ۵ تا ۱۰ درصد در اختیار مدیران است و کارهای نمایشی مثل برنامههای تاک شو و مسابقهها نیست که پولهای اسپانسری کلان و پرداختهای آنچنانی داشته باشند.
نظر شما