خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ: پس از بمباران مجلس و استبداد صغیر محمدعلی شاهی، مردم تبریز به رهبری ستار خان و باقر خان، علم مبارزه با شاه را در دست گرفته و به پشتیبانی از نهضت قیام کردند. قیام مردم تبریز که به محاصره شدنشان توسط نیروهای قاجاری به فرماندهی عین الدوله انجامید برگهای درخشانی از مقاومت ایرانیان برای نگاهداشت آزادی است. مورخان انقلاب مشروطه به این قیام پرداخته و کتابهای مهمی را به یادگار گذاشتهاند.
اما یک نگاه نو به این قیام مقالهای است که بهروز تبریزی در کتاب «در شناخت ادبیات و اجتماع» نوشته بود. او در این مقاله به معرفی لمپنها و الواتهایی پرداخت که به همراهی با محاصره کنندگان علیه آزادی خواهان برخواسته بودند. این مقاله با عنوان «لمپنهای نهضت مشروطه» در کتاب مورد ذکر منتشر شد. این کتاب را در سالهای پیش از انقلاب انتشارات نوپا منتشر میکرد. مقاله با معرفی مفهوم و واژه لمپن و کارکرد لمپنها آغاز شده و با معرفی لاتهای تبریزی همراه شده با قشون عین الدوله پایان میپذیرد.
معنای «لمپن» و کارکرد لمپنها
پیش از معرفی لمپنهایی که در جنبش مشروطه نقشی اساسی داشتهاند باید ابتدا به اجمال بررسی کنیم که لمپنیزم چیست؟
«لمپن» اصصلاح عامی است برای کسانی که در تولید شرکتی ندارند، با این همه از دسترنج اجتماع سهمی میبرند. قارچهایی هستند روییده بر پیکر درخت اجتماع و ای بسا با زهرهایی که به پای خود میریزند درخت را میخشکانند یا رنجور میسازند.
این اصطلاح شامل گروههای بسیار و بسیاری میشود. چشمگیرترین این گروهها دستهای است به نام دلال محبت که نیازی به طول تفصیل ندارد. دلال کاری جز این ندارد که به لطایف الحیل موجودی پیدا کنند و از او استفاده برند.
اراذل محلهها دسته دیگری از لمپنها هستند. اینها کار ثابتی ندارند، اغلب با تهدید و حقه بازی از دیگران پول میگیرند و به اصطلاح زندگی میکنند. بعضی از اینها گاهی کار دولتی هم دارند و همین بر هیبتشان میافزاید و توپشان را کارگرتر میکند.
نه فرصتی هست و نه نیازی که همه گروههای لمپن را اینجا نام ببرم. تنها به شمردن خصوصیات عمومی آنها بسنده میکنم. لمپن فاقد وطن است. نه اینکه اینترناسیونالیست و جهان وطنی باشد. هیچ جایی است نه همه جایی. مختصات خودش را فراموش کرده. نمیداند در چه زمان و مکانی زیست میکند.
مشهدی عباسعلی: در بازارچه دوهچی دکان علافی داشت و با ستارخان دم از دوستی میزد. به تحریک سران انجمن اسلامیه ستارخان را به خانهای برد که آنجا بکشندش، اما تیری که به او انداختند به شانهاش خورد. ستارخان در رفت و جان به سلامت برد به ظاهر خیلی پایبند آداب و رسوم و ناموس است. به خصوص تظاهر به حمایت از زنان و کودکان میکند. اما این حمایتش فقط به منظور بهره بردن خودش است. لمپن ایمان ندارد، اگرچه ممکن است ایمان مذهبی آمیخته به خرافات داشته باشد، اما به هیچ وجه وفا و محبت نمیشناسد. اعتقاد دارد سری را که درد نمیکند چرا باید دستمال بست؟ اما نیهیلیست نیست. چرا که نیهیلیست ارزشهای بی ارزش شده را نفی میکند و از سوی دیگر از جنبه مثبا در جستوجوی ارزش تازهای است؛ و گذشته از آن با نفی ارزشها با قدرت طبقه حاکم در میافتد. اما لمپن آدمی است که همه ارزشها را نهی میکند و پذیرای هر نوع خواری و زبونی است و نمیخواهد و نمیتواند که با قدرت دربیفتد.
لمپن شبیه گردان خوبی است و برای او هیچ فرقی ندارد که زیر پرچم یزید برود یا برای شهدا سینه بزند. هدفی ندارد. به نظرش زندگی بدون معنی و مفهوم است. همه اشعاری را که در مورد بیوفایی دنیا گفتهاند، از بر کرده و گاه گاهی چاشنی کلامش میکند.
شخصیت لمپن از آداب و رسوم هفتاد و سه ملت متاثر است: مشرب اپیکوری و تصوف به مفهوم غلط و متداول، یعنی هرزگی، عیاشی، بی بند و باری و خوار شمردن همه چیز مگر شکم و… – اگزیستانسیالیسم منحط (معلوم است نه اگزیستانسیالیسم مبارز سارتر و دیگران) – تسلیم و رضای بی چون و چرای بودایی، غنیمت شمردن دم و از هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد بودن.
بسیار زودجوش است، زود به هیجان میآید و هرجا راه ببری، میرود. و همین است که گاهی در نهضتها راه پیدا میکند و از جوش و خروش که افتاد باعث از هم پاشیدن آنها میشود. در هر نهضتی به وجود اشخاص با حرارت نیازی هست و از این رو گردانندگان نهضتها بدون درنگ لمپنها را به خود میپذیرند و پایههای قدرت خود را روی شنزار دوششان میگذارند و میبینی که شن وارفته و کاخ به ظاهر محکم روی سرش از هم پاشیده است.
به طور کلی لمپن به دو نحو به نهضت صدمه میزند. با دستخوش حیلهها و خواستهای طبقه حاکم شدن و به آلتِ کوبیدن مردم بدل گشتن و با وارد شدن در نهضت و خرابی بالا آوردن.
با این همه گاهی از میان همین لمپنهای بی ایمان کسانی برمیخیزند که با ایمان راستین پیش میآیند و تا آخر پایداری میکنند و جان میبازند. نمونه این قبیل اشهاص را در نهضت مشروطه میبینیم. لمپنیزم از امراض سازی دوره رکود و سکون است. در این دوران عده زیادتری پذیرای بیماری هستند چرا که نیاز شدیدی به بیخبری و فراموشی دارند.
برای داروغه سرخوش چه بهتر از گروهی شهریان بنگی خواب آلوده؟ در فیلم «گنج قارون» چه فلسفهای تبلیغ میشود؟ فلسفه ول کن بابا دنیا را. دنیا میگذرد. فایده تلاش و مبارزه چیست؟ مرد خوشبخت دستفروش فیلم حتی روی دست علم طب هم میزند و هیچ چیز را به جد نمیگیرد.
عیوضعلی اسکویی: نمونهای است از آنهایی که نمیدانند چرا، برای که و با که میجنگند. هنگامی که تبریز از چهار طرف محاصره شده بود، فرماندهی گروهی اجیز از طرف عین الدوله به عیوضعلی داده شد که از الواط معروف اسکو بود. مدتها در جنوب غربی تبریز مردم را میچاپید لمپنیزم مثل خورهای به پیکر اجتماع میافتد و آن را از پایین به بالا میتراشد. طبقه پایین اجتماع زودتر مبتلا میشوند و سپس نوبت به خرده بورژواها، اهل دوایر و کارمندان است و آنگاه بورژواها.
بدون شک این مختصر حق مطلب را ادا نمیکند و خیلی حرفها به ضرور ناگفته باقی میماند. در این خصوص تاکنون چیزی در ایران منتشر نشده است، اما به روایت دوستی جوانی نیکوگوی کرمانشاهی، از سالها پیش دست اندرکار تالیف کتاب بزرگی درباره لمپنهای ایران است و فعلاً دستهایش در پوست گردو.
معرفی لمپنهای نهضت مشروطه
اینک میپردازیم به معرفی چند نفر از لمپنهای دوره مشروطیت. درباره هریک بیشتر از دو یا سه جمله نوشته نشده است، اما همین مختصر هم نشان دهنده شخصیت آنهاست.
مشهدی عباسعلی: در بازارچه دوهچی دکان علافی داشت و با ستارخان دم از دوستی میزد. به تحریک سران انجمن اسلامیه ستارخان را به خانهای برد که آنجا بکشندش، اما تیری که به او انداختند به شانهاش خورد. ستارخان در رفت و جان به سلامت برد.
فتحالله باغمیشهای: معروف به دگیرمانچی در گرماگرم جنگ تبریز آب را روی مردم بست. امیر خیزی مینویسد: «از الواط و پهلوانان مشهور تبریز بود و در محله باغمیشه روزگار خود را به مردم آزاری و بدکاری میگذارند.» به قول کسروی یکی از لوتیان دوهچی بود که به بیرون شهر رفته آبها را از آسیابها بازگردانید و بدینسان نان در شهر نایاب گردید و سختی بیشتر شد.
ایت خلیل: مشهور به خلیل سگه، یکی از اشخاص بیباک و بی بند و بار بود و خود را در صف مشروطه خواهان و مجاهدین وارد کرده و به آزار و اذیت مردم میپرداخت و از بس حرکات ناشایست از وی سر میزد که به ایت خلیل شهرت یافته بود.
عیوضعلی اسکویی: نمونهای است از آنهایی که نمیدانند چرا، برای که و با که میجنگند. هنگامی که تبریز از چهار طرف محاصره شده بود، فرماندهی گروهی اجیز از طرف عین الدوله به عیوضعلی داده شد که از الواط معروف اسکو بود. مدتها در جنوب غربی تبریز مردم را میچاپید.
علی اصغر یا قولاغی کسیک اصغر (اصغر گوش بریده): او نیز الواط معروف محله دوهچی بود که در خدمت انجمن اسلامیه با مجاهدین درافتاده بود.
حسن دلی (حسن دیوانه): از لمپنهای با ایمان بود. پس از آنکه مدتها بی هدف زیست در جنبش مشروطه با مجاهدان همراه شد و سر خود را نیز در این راه به باد داد.
شبی از شبها مجاهدان تصمیم میگیرند که به سپاه عین الدوله در باسمنج شبیخون بزنند تا مگر راه آذوقه را باز کنند. مجاهدان بی سروصدا تا نزدیکیهای باسمنج میروند. حسن دلی بدون واهمه به توپ نزدیک میشود و سوار لوله توپ میشود و داد و فریاد راه میاندازد. سربازهای دولتی بیدار میشوند و بگیر و ببند راه میافتد. تا آخر سر مجاهدان عقب مینشینند. حسن دلی همانجا کشته میشود و گویا از همان شب هم شهرت حسن دلی پیدا میکند.
نظر شما