به گزارش خبرنگار مهر، رضا اسماعیلی چند سال پیش با انتشار مطالب و اشعاری اعتراض خود را به آنچه که از سوی بزرگان «هیئت سکولار» خوانده شده اعلام کرد. او از شاعران آئینی است که مداوما از اشعار حقطلبانه عاشورایی در برابر اشعاری که به شکل اغراقگونهای صرفاً عاطفی و احساسی هستند و در مواردی میتوانند صوفیانه تلقی شوند، دفاع کرده است. با او درباره اقتضائات شعر اجتماعی سیاسی و حقطلبانهای که مد نظر دارد گفتوگو کردیم.
شما از معدود شاعرانی بودید که نسبت به اشعاری که در هیئات مذهبی خوانده میشود که به نوعی منقطع از مسائل اجتماعی و سیاسی (حقطلبی دینی)، یا به طور کلی رویکرد معرفتی - اعتراضی هستند، واکنش نشان دادید. این واکنش خیلی هم خوب بود، اما سوالی که پیش میآید این است که اگر چیزی که شما از آن دفاع کرده و شاعران را به آن دعوت کردهاید، به یک شعارزدگی سیاسی، سیاستزدگی و حتی جناح بازیهای متعارف دچار شود، چه؟ بویژه که در وضعیت سیاستزده جامعه ایرانی، دیده شده عدهای از شاعران و مداحان برای بیان مواضع انتقادی و اجتماعی و اعتراضیشان، اشعاری را ارائه دادهاند که عمدتاً واجد نوعی رویکرد جناحی و سیاستزده بوده و مصادیقی از دوران کنونی را با مصادیقی از سال ۶۱ هجری قیاس کردهاند که چندان وجهی نداشته است! در این وضعیت، شاعران با چه راهکاری میتوانند یک موقعیت میانه را اتخاذ کنند که نه به دام سیاستزدایی و سکولاریسم بیفتند، و نه دچار سیاستزدگی و جناحبازیهای مبتذل شوند؟
من علی رغم نظر بسیاری از دوستان شاعر که صرفاً به وجوه هنری و ادبی شعر توجه میکنند و میگویند که هدف اصلی شعر ایجاد «التذاذ هنری» است، همچون طاهره صفارزاده معتقدم رسالت اصلی شعر «بیداری و روشنگری» با لحاظ مولفهای زیباشناختی است. ولی دایره این روشنگری را نباید محدود به طیف یا جناح خاصی کرد. روشنگری یک رسالت انسانی است و محدودیتپذیر نیست. روشنگری یعنی خط کشیدن بر تاریکی و حرکت به سوی نور و روشنایی. بدیهی است برای موفقیت در ایفای چنین رسالت بزرگی، شاعر ابتدا باید از خودش شروع کند و در قدم اول خودش را بسازد. بدون تهذیب و تزکیه و خودسازی، ادعای اصلاح و روشنگری، دروغی بیش نیست.
آزادگی و حقطلبی از الزامات روشنگری است. شاعری که بر مدار آزادگی و حقطلبی حرکت نکند، نمیتواند چراغ راه دیگران باشد. این حرف، حرف درستی است که گفتهاند: «به جای لعنت بر تاریکی، بهتر است شمعی روشن کنید». ولی من – به هزار و یک علت – یاد گرفتهام که در تنگناها و طوفان مشکلات، به جای روشن کردن شمع، تاریکی را لعنت کنم. در حالی که بزرگترین لعنت به تاریکی، برافروختن شبچراغی است که راه دیگران را روشن کند.
بله، حرف شما، حرف درستی است. متاسفانه امروز وقتی میگوییم شعر دینی و آیینی فقط منحصر به مدح و منقبت و سوگ و مرثیه نمیشود و باید در شعر به ابعاد دیگری از جمله پیام و حماسه هم پرداخت، دیگران انگ سیاستزدگی به شاعر میزنند. چرا؟ چون جامعه ما چنان در باتلاق سیاستزدگی دست و پا میزند، که حتی آب خوردن شما هم معنای سیاسی پیدا میکند! بدیهی است در جامعهای که اعتراض به گرانی سیبزمینی هم بار سیاسی دارد، حق طلبی کار سختی است.
متاسفانه امروز وقتی میگوییم شعر دینی و آیینی فقط منحصر به مدح و منقبت و سوگ و مرثیه نمیشود و باید در شعر به ابعاد دیگری از جمله پیام و حماسه هم پرداخت، دیگران انگ سیاستزدگی به شاعر میزنند. چرا؟ چون جامعه ما چنان در باتلاق سیاستزدگی دست و پا میزند، که حتی آب خوردن شما هم معنای سیاسی پیدا میکند! بدیهی است در جامعهای که اعتراض به گرانی سیبزمینی هم بار سیاسی داد، حق طلبی کار سختی است با این همه اگر شاعر در گفتن «حق» با خودش و وجدانش روراست باشد، بالاخره حرفش در دلها اثر میکند و آتشی را که روشن کرده، به جامعه گرمی میدهد. بهترین مصداق برای درستی این گفته حضرت امام (ره) است. طلبهای که با توکل بر خدا، استوار و ثابتقدم در جبهه حق ایستاد. امام به جای بد و بیراه گفتن به نظام منحط پهلوی، در مسیر روشنگری گام برداشت و چون با خودش و وجدانش روراست بود، به نتیجه رسید. البته در این راه سختیهای زیادی را متحمل شد، ولی سرانجام این قافله را به سرمنزل مقصود رساند.
برای اینکه هزینه حقطلبی کم شود، سیاست نیاز به بازتعریف دارد. شاید ما این جمله شهید مدرس را که گفت: «سیاست ما عین دیانت ما، و دیانت ما عین سیاست ماست» را خوب تعریف نکردهایم که کارمان به اینجا کشیده است. اگر پشتوانه این جمله «تقوای سیاسی» نباشد، وضع همین میشود که میبینیم. امام علی (ع) میفرماید: «لو لا التّقی لکنت ادهی العرب»، یعنی اگر تقوا دست و پای مرا نمیبست، از همه آحاد و مکاران عرب، مکر و حیله را بهتر بلد بودم. و باز در جای دیگری میفرماید: «واللَّه ما معاویة بأدهی منّی: معاویه از من زرنگتر نیست.» ولی به قول مقام معظم رهبری «علی چه کند؟ وقتی بنای بر رعایت تقوا و رعایت اخلاق دارد، دست و زبانش بسته است. روش امیرالمؤمنین (ع) این است. تقوا که نبود، دست و زبان انسان باز است، میتواند همه چیز بگوید، خلاف واقع میتواند بگوید، تهمت میتواند بزند، دروغ به مردم میتواند بگوید، نقض تعهدات میتواند بکند، دلبستگی به دشمنانِ صراط مستقیم میتواند پیدا کند. وقتی تقوا نبود، اینجوری است. امیرالمؤمنین (ع) میفرماید: من سیاست را با تقوا انتخاب کردم، با تقوا اختیار کردم. این است که در روش امیرالمؤمنین (ع)، مکاری و حیلهگری و کارهای کثیف و این چیزها وجود ندارد؛ پاکیزه است».
در شعر آیینی نیز اگر ما بدون انحراف به چپ و راست حرکت کنیم و خداوکیلی به دنبال حق باشیم، من مطمئنم که به نتیجه میرسیم. البته میدانم که در این هیاهوی بازار سیاستزدگی، ایستادگی در جبهه حق و تلاش برای روشنگری کار بسیار سختی است. به هر حال حقطلبی هزینه دارد. کسی که در این وادی گام بر میدارد، باید خویشتندار و صبور باشد – به تعبیر سادهتر پوستکلفت باشد - تا راه به سرمنزل مقصود ببرد.
گاهی ورود به عرصه شعرهای حقطلبانه با نوعی مصداقسازیها و قیاسها همراه است که در عمدتاً در اشعار اعتراضی و انتقادی و معرفتی شاهدش هستیم. اشعاری که میخواهند معرفت عاشورایی را به امروز منتقل کنند، از نوعی «تکرار تاریخ» یاد میکنند و مثلاً میگویند فلان جناح، فلان دسته، فلان دوست یا فلان دشمن و… نمونه امروزی فلان گروه و دوست و دشمن و شخصیت در جریان قیام عاشورا و کربلای سال ۶۱ هجری است. شما این قیاسها را تا چه حد موجه میدانید؟ آیا این نوع قیاسها که شاعران انجام میدهند، با توجه به وضعیت داخلی کشور، عمدتاً از نظر «وجه شبه» مشکل ندارند؟ چرا که امروز نه امام حسین (ع) در کار است، نه کسی مانند شمر و عمر سعد و یزید و…؟ آیا شاعر مجاز است، صرفاً به خاطر اختلافات فکری با یک جناح خاص، طرف مقابلش را یزیدی بداند و جریان و جناح مطبوعش را حسینی (ع)؟ ارزیابیتان درباره این نوع خاص از اشعار دغدغهمند، اعتراضی و اجتماعی- سیاسی عاشورایی چیست؟
تاریخ آیینه عبرت است و صد البته باید از تاریخ عبرت گرفت. بعضی از این نمونهسازیها شاید درست باشد، چنان که استاد شهید مرتضی مطهری درباره عزاداری حسینی (ع) میگوید: «اگرحسین بن علی (ع) بود، میگفت اگر میخواهی برای من عزاداری کنی، برای من سینه و زنجیر بزنی، شعار امروز تو باید فلسطین باشد. شمر ۱۳۰۰ سال پیش مرد، شمر امروز را بشناس. اگر پیغمبر اسلام (ص) زنده میبود، امروز چه میکرد؟ درباره چه مسئلهای میاندیشید؟ والله و بالله قسم میخورم که پیغمبر اکرم (ص) در قبر مقدسش امروز از یهود میلرزد. این یک مسئله دو دو تا چهار تاست. اگر کسی نگوید، گناه کرده است، من اگر نگویم والله مرتکب گناه شدهام، هر خطیب و واعظی اگر نگوید، مرتکب گناه شده است».
ولی با شما همعقیدهام که بسیاری از نمونهسازیها، ریشه در منافع و اغراض سیاسی دارد. یعنی من نه بر اساس تقوای سیاسی، بلکه برای اینکه جناح سیاسی خودم را بالا بکشم، دیگران را به شمر و معاویه تشبیه میکنم. این کار همان سیاستزدگی است. مومن واقعی کسی است که رفتار سیاسیاش مطابق با سیره سیاسی بزرگان دین باشد. بد نیست تاریخ صدر اسلام را مطالعه کنیم. ببینیم که نوع برخورد رسول اکرم (ص) و علی (ع) و سایر معصومین با دشمنانشان چگونه بوده است.
شاعر آیینی به اقتضای جایگاه و پایگاه اجتماعی و دایره تاثیرگذاریاش، باید تاریخ سیاسی اسلام را مطالعه کند و با سلوک سیاسی بزرگان دین آشنا باشد، تا در فتنهخیز حوادث به وادی حیرت و گمراهی کشیده نشود و بر موضع حق پای بفشارد. متاسفانه من به عنوان شاعر آیینی فکر میکنم که خواندن مقتل برایم کافی است. چون شعر آیینی را در روضههای منظوم خلاصه میکنم. شاعر آیینی علاوه بر خواندن مقاتل، باید مردمشناس، جامعهشناس، مورخ و اسلامشناس هم باشد؛ وگرنه دستش خالی است و حرفی برای گفتن ندارد.
گاهی ما با برداشت ناقصی که از روایات و احادیث داریم، شعر آیینی میگوییم تا از برکات آن برخوردار شویم. یعنی فقط برای اینکه ثوابی ببریم شعر آیینی میگوییم. چون در روایات خواندهایم که بزرگان دین گفتهاند هر کس بیتی برای ما بگوید، صاحب بیتی در بهشت میشود. دیگر کاری به این نداریم که شعر آیینی گفتن سواد هم میخواهد و نمیشود پابرهنه وسط جمع پرید و درباره اهل بیت (ع) شعر خواند. شأن شاعر اصیل آیینی خیلی بالاتر از این حرف هاست. به شرط اینکه قدر و مرتبه خویش را دریابد و جایگاه و پایگاه دینی و اجتماعی خویش را بشناسد. شاعر آیینی روزگار ما باید خود را با بزرگانی مثل «کمیت» و «فرزدق» و «دعبل» مقایسه کند تا قد بکشد. لازمه شعر دینی و آیینی گفتن، بلوغ دینی، سیاسی و اجتماعی است. اگر از این منظر به شعر آیینی نگاه کنیم، در گفتن شعر آیینی بیشتر به خودمان سخت میگیریم و به هر چیزی راضی نمیشویم.
شاعر آیینی روزگار ما باید خود را با بزرگانی مثل «کمیت» و «فرزدق» و «دعبل» مقایسه کند تا قد بکشد. لازمه شعر دینی و آیینی گفتن، بلوغ دینی، سیاسی و اجتماعی است. اگر از این منظر به شعر آیینی نگاه کنیم، در گفتن شعر آیینی بیشتر به خودمان سخت میگیریم و به هر چیزی راضی نمیشویم در همین راستا و محور کلان، مشخصاً اقتضائاتی که شاعران عاشورایی و «شعر هیئت» باید لحاظ کنند تا شعر ترازی ارائه دهند که نه سیاست زدایانه باشد، نه سیاستزده، چیست؟ شاعران جوان چه راهکارهای نظری، عملی و هنری را باید در نظر بگیرند تا شعرشان از این آسیبهای دوگانه مبرا باشد؟
شاعر آیینی باید دامنش از سیاستزدگی پاک باشد. بهترین راهکار برای تحقق این مهم، پیروی دقیق و هوشمندانه شاعران و ذاکران آیینی از سیره سیاسی بنیانگذار جمهوری اسلامی حضرت امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری است. رهبر انقلاب در مورد جزییترین و ریزترین مسائلی که مربوط به شعر آیینی است نظرات راهگشایی دادهاند که اگر این نظرات را بخوانیم، درست بفهمیم و به آنها عمل کنیم، خیلی از مشکلات ما حل میشود. ولی متاسفانه گاهی ما کاسه داغتر از آش میشویم و به آنچه که خودمان دوست داریم عمل میکنیم.
اولین و مهمترین اصل در شعر آیینی داشتن جهانبینی توحیدی است. شاعر اصیل آیینی باید پیش و بیش از هر چیز دیگر مبلغ توحید و یکتاپرستی باشد و از خدایان زور و زر و تزویر اعلام برائت کند. ما باید سیمای انسان کامل را در آیینه شعر آیینی به تماشا بگذاریم.
وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی برمیتابیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و قمه میزنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و نوحههای لس آنجلسی میخوانیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و در هیئتها لخت میشویم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و مردمآزاری میکنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و دروغ میگوییم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با آبروی اسلام بازی میکنیم و… همه این نشانهها به ما میگوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست دوم اینکه شاعر آیینی باید «درد مسلمانی» را با «درک مسلمانی» بیامیزد تا به بیراهه نرود. برای گفتن شعر آیینی داشتن «درد مسلمانی» کافی نیست. برای اینکه شعر آیینی، آیینه معارف و فضایل زلال اهل بیت (ع) باشد و از هر گونه خرافه و گزافه به دور، شاعر آیینی باید در کنار «درد مسلمانی»، «درک مسلمانی» هم داشته باشد.
سوم اینکه شعر آیینی باید معرفت محور باشد. «معرفت» عمود خیمه شعر آیینی است. محبت هیچ گاه بدون معرفت در دل انسان شکل نمیگیرد و نطفه نمیبندد. یعنی نمیشود اول عاشق کسی شد، بعد او را شناخت. طبق آیات و روایات قرآنی، «محبت حسینی (ع)» فرزند «معرفت حسینی (ع)» است. از این منظر، اگر ما خود را مُحب واقعی امام حسین (ع) میدانیم، باید آثار این محبت را در سلوک انسانی و اسلامی خود رصد کنیم و ببینیم. آثار محبت واقعی به اباعبدالله (ع)، بندگی، یکتاپرستی، بیداری، حقطلبی، آزادگی، ظلمستیزی و در نهایت پیروی و تبعیت از آن امام هُمام است، نه معصیت و گناه. ولی وقتی میگوییم یا حسین (ع) ولی ادب و آداب عزاداری را زیر پا میگذاریم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با خواندن نوحه «لا اله الا زینب» از آستان بندگی حضرت حق روی برمیتابیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و قمه میزنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و نوحههای لس آنجلسی میخوانیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و در هیئتها لخت میشویم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و مردمآزاری میکنیم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و دروغ میگوییم، وقتی میگوییم یا حسین (ع) و با آبروی اسلام بازی میکنیم و… همه این نشانهها به ما میگوید که محبت ما، محبت آمیخته با معرفت نیست.
چهارم اینکه شعر آیینی باید حلقه وصل بین مذاهب و ادیان باشد و از دامن زدن به تعصبات دینی و توهین به مقدسات سایر ادیان پرهیز کند. یعنی به «وصل» بیاندیشد، نه به «فصل».
پنجمین اصل این است که شعر آیینی باید از هر نوع کژتابی اعتقادی به دور باشد. از غالیگری، اسطورهسازی، زبانحالگوییهای غیرمستند، تحریف واقعیت تاریخی و تعریف غلط از شفاعت و توسل و…. به این معنا که شاعر آیینی نباید خواننده و خواهنده خود را دعوت به گناه کند. از نظر من این اصول، از مهمترین اصولی است که یک شاعر اصیل آیینی باید به آنها پایبند باشد.
نظر شما