خبرگزاری مهر، گروه دین و اندیشه _محمد نورالهی: این نوشتار به بررسی موضعی تاریخنگارانه (و نه فلسفی) از ترجمۀ آقای مهدی نصر از کتاب Kant und das Problem der Metaphysik مارتین هایدگر تحت عنوان «کانت و مسئلۀ متافیزیک» (نشر پگاه روزگار نو؛ اول ۱۳۹۹) اختصاص دارد.
این موضع تاریخنگارانه، پیوست ۶ از این کتاب با عنوان Zur Geschichte des philosophischen Lehrstuhles seit 1866: «دربارۀ تاریخچۀ این کرسی فلسفی از سال ۱۸۶۶» است که «هایدگر در سال ۱۹۲۷ در مراسم یادبود دانشگاه فیلیپ برای دانشگاه ماربورگ ۱۵۲۷-۱۹۲۷ آن را منتشر کرده است» (ص ۲۳، پیشگفتار ناشر آلمانی). البته «دانشگاه فیلیپ برای دانشگاه ماربورگ» معنی ندارد. اسم دانشگاه موجود در شهر ماربورگ، «فیلیپ» است: دانشگاه فیلیپ در ماربورگ (مثل مدرسۀ نظامیۀ بغداد).
همین ابتدا بگویم که من واقعاً متوجه نمیشوم به چه علتی این آقای نصر و آن آقای جمادی از تعبیر مأثور «مابعدالطبیعه» استفاده نکردهاند. البته آقای جمادی به زعم خود این علت را توضیح کرده است: «ما عنوان Was ist Metaphysik? را به متافیزیک چیست؟ ترجمه کردهایم، زیرا ترجمۀ متافیزیک به مابعدالطبیعه خلاف مقصود هایدگر است و ترجمۀ آن به ماوراءالطبیعه هم، اگرچه بیشتر موافق مقصود هایدگر است، نزد ما علوم فراروانشناختی را تداعی میکند» (متافیزیک چیست؟؛ انتشارات ققنوس؛ اول ۱۳۸۳؛ پانوشت ص ۴۱) که استناد دارد به همان، ص ۱۸۳:
«پرسش ما دربارۀ عدم باید ما را به رویارویی با خود متافیزیک گسیل دارد. نام «متافیزیک» از واژۀ یونانی μετά τά φυσικά (متا تا فوسیکا) گرفته شده است. این عنوان شگفت بعدها به عنوان وصف قلمروی از تحقیق مراد شده که ما را به μετά (متا) -ترانس- یعنی به فراسوی موجودات بماهی موجودات فرامیگذراند.
در این پرسش در باب عدم چنین فراگذری به فراسوی موجودات بما هی موجودات از حیث کلیت آنها رخ میدهد».
من در مقدمۀ مترجم آقای نصر توجیهی برای کاربرد «متافیزیک» به جای تعبیر مأثور «مابعدالطبیعه» نیافتم.
حال تأمل ادعای آقای جمادی میکنیم (گلستان سعدی: یک شب تأمل ایام گذشته میکردم). نخست اصل عبارات هایدگر را میآوریم تا از صحت ترجمه مطمئن شویم:
Unser Fragen nach dem Nichts soll uns die Metaphysik selbst vorführen. Der Name »Metaphysik« stammt aus dem griechischen μετά τά φυσικά. Dieser wunderliche Titel wurde später gedeutet als Bezeichnung des Fragens, das μετά -trans- »über« das Seiende als solches hinausgeht.
Metaphysik ist das Hinausfragen über das Seiende, um es als ein solches und im Ganzen für das Begreifen zurückzuerhalten.
In der Frage nach dem Nichts geschieht ein solches Hinausgehen über das Seiende als Seiendes im Ganzen (GA9, Wegmarken, S.118-119).
اگر کل رسالۀ سه بخشی مارتین هایدگر (درآمد سال ۱۹۴۹، متن ۱۹۲۹و پسگفتار ۱۹۴۳) بهدرستی خوانده و فهم شود مشخص میشود که هایدگر در آن das Nichts (در ترجمۀ جمادی «عدم») را با لحاظ تمایز هستیشناختی بین وجود و موجود، معادل Das Sein (در ترجمۀ جمادی «هستی») به کار برده و بنابراین پرسش محوری این رساله، نه پرسش از «علت وجود موجودات» (علت آفرینش) بلکه پرسش از این است که چرا به جای «وجود» همه جا از «موجود» پرسش شده است:
Warum ist überhaupt Seiendes und nicht vielmehr Nichts?
چرا بر اطلاق موجود هست و نه بهعوض آن، ناموجود؟ (چرا در تاریخ فلسفه «موجود»، هست راستین فرض میشود و ناموجود (das Nicht-seiende) = وجود، ناهست =نیست انگاشته میشود؟ بنیاد نیستانگاری از منظر هایدگر). [۱]
این موضوع از بدیهیات ابتدایی تفکر مارتین هایدگر است که لحاظ نکردنش نابخشودنی مینماید. پس کاربرد «عدم» در این متون بیوجه و خطاست.
فعل vorführen طبق واژهنامۀ آلمانی امیراشرف آریانپور در زبان آلمانی به معنی «به معرض نمایش گذاردن، نشان دادن» و نیز «به جلو هدایت کردن» (به پیش راندن) است که در ترجمۀ آقای جمادی به «به رویارویی گسیل داشتن» ترجمه شده (مگر جنگ است؟). در جملۀ بعد هم حشو و زواید زیاد است. ترجمۀ تحت لفظ متن چنین است: «پرسش ما از نیست (نههست / ناهست) باید ما را فراپیش خود مابعدالطبیعه ببرد (یا باید به ما خود مابعدالطبیعه را عرضه بدارد). نام «مابعدالطبیعه» از «متا تا فوسیکا» در یونانی مشتق شده است. این عنوان شگفت، بعدها چونان نامگذاری آن پرسیدنی که به «متا» (فرا)، آنسوی موجود بماهو موجود برمیگذرد معنی شده است».
چنانکه پیداست جملۀ بعدی از ترجمۀ آقای جمادی افتاده است. ترجمهاش بدین قرار است:
«مابعدالطبیعه گذرانپرسیدن از «آنسوی» موجود است تا آن را بماهو و در کل، برای درک واپسبدارد / عقب نگه دارد».
ترجمۀ جملۀ بعد: «در پرسش از نیست (ناهست) چنین برگذشتنی به آنسوی موجود بماهو موجود در کل رخ میدهد».
ممکن است به نظر برسد که این جمله دیگر مشکلی نداشت و فقط با تفنن در تعبیر به صورتی دیگر گزارش شد اما چنین نیست.
در فلسفۀ صداریی، ما تمایز بین موجود و وجود را میبینیم و نمیبینیم. «میبینیم» آنجا که وجود در تمایز با عدم، نقیض و طارد عدم معرفی میشود و از این جهت مطلق و لابشرط است ولی موجود همیشه جزئی و متخلل و حاوی نوعی عدم است (تمایز موجودات از هم) اما «نمیبینیم» آنجا که عدم، ناموجود تلقی میشود و هرچه هست وجود است و دیگر نه موجودات بلکه وجودات یا نظام وجود با مراتب تشکیک در شدت و ضعف وجود دارد و اینجاست که وجود بشرط لا است.
بدین ترتیب ترجمۀ تعبیر مفرد das Seiende در هایدگر با لفظ جمع، نوعی خلط خواسته یا لایشعر فلسفۀ هایدگر است با فلسفۀ صدرایی که وجود در آن موجودی است به اسم خدا که در تمایز با موجودات / وجودات هم هست و هم نیست.
به هر حال چنانکه پیداست هایدگر نمیخواهد اصل معنی «متا» را «فراسو/ آنسو» بگیرد بلکه چنانکه تصریح دارد این معنی «بعدی» (später) آن است چنان که در دانشنامۀ علایی ابنسینا هم مابعدالطبیعه را «علم برین» خواندهاند و این امر مجوزی نیست تا ما این سنت مأثور عظیم منابع فلسفی خودمان را نادیده بگیریم.
اکنون بر سر اصل سخن میشویم. در بند دوم این متن (ص ۴۰۰) آمده است: «افول مکتب هگلی در میانۀ قرن نوزدهم، منجر به ویرانی کلی فلسفه شد» که دو واژۀ اصلی این جمله برعکس ترجمه شده است. یعنی ابتدا ویرانی داریم و سپس افول: «فروپاشی مکتب هگل… منجر به افول فلسفه شد».
در ص 402 Weißenborn (وایسِنبورن) «وایسنبورگ» ضبط شده.
در آخر بند ۱ همین صفحه آمده است: «کوهن {…} به برلین مهاجرت کرد و {…} در آنجا تا زمان مرگش (آوریل ۱۹۱۸) درسگفتارهایی دربارۀ الهیات یهود ارائه کرد».
در متن اصلی آمده است: wo er {…} Vorlesungen und Übungen an der dortigen jüdisch-theologischen Lehranstalt hielt bis zu seinem Tode (April 1918) که ترجمۀ درستترش این است: جایی که او در آن، درسگفتارها و تمرینهایی را دربارۀ مؤسسۀ آموزشی یهودی-الهیاتی آنجا تا مرگش {…} برگزار کرد.
در آخر بند ۲ آمده: مرزگذاری شناخت تئوریک در برابر نسبتیابیهای اخلاقی-کاربردی و هنری-تکوینی به سوی سوژه به تفسیر به همان نسبت دسترسناپذیر کانت میرسد که کوهن در آثارش توجیه اخلاق کانت (۱۸۷۷) و توجیه زیباییشناسی کانت (۱۸۸۹) ارائه میکند.
جملۀ اصلی این است:
Die Abgrenzung der theoretischen Erkenntnis gegen die sittlich-praktischen und künstlerisch-gestaltenden Verhaltungen des Subjekts drängte zu einer entsprechend weitgreifenden Interpretation Kants, die Cohen in seinen Werken „Kants Begründung der Ethik" (1877) und „Kants Begründung der Ästhetik" (1889) vorlegte.
اولاً praktisch به جای عملی، کارکردی ترجمه شده، ثانیاً gestaltend به معنی آفرینشگرانه است، ثالثاً Verhaltung به معنی رفتار است (با Verhältnis خلط شده)، رابعاً پیش از «سوژه»، «بهسوی» زائد است و خامساً weitgreifend به معنی درازدامن است و سادساً تعبیر Begründung (بنیادنهی، تأسیس) دو بار «توجیه» ترجمه شده است (چنانکه در ۵ خط پیشتر نیز و در خطوط و صفحات بعد نیز مکرر. در ص ۴۰۴ «توجیهگر» معادل begründend: مؤسسانه است). نیز بهتر است Abgrenzung را «تعیین حد» (تحدید) ترجمه کنیم.
در ص ۴۰۴ خط اول بند ۲ «پژوهشی خردمندانه» معادل begabte Durchforschung: پژوهش عمیق از سر ذوق/ ذوقورزانه است.
در ص ۴۰۴ خطوط آخر آمده: «با صرف نظر از پایداری تفاسیر منفرد، این وظیفۀ اضطراری را متحقق میکند که تاریخ فلسفه آشکار کند که نمیتواند نسبت به فهم مسئلهافکننده سیستماتیک بهعنوان پیشفرض هرمنوتیکی از کار خود چشمپوشی کند» (رسم خط برابر اصل). اصل جمله این است:
Von der Haltbarkeit der einzelnen Interpretationen abgesehen, erfüllte es die dringliche Aufgabe, der Philosophiehistorie deutlich zu machen, daß sie eines systematischen Problemverständnisses als hermeneutischer Voraussetzung ihrer Arbeit nicht entraten kann.
ترجمۀ من: از دوام تفاسیر منفرد که صرف نظر کنیم، این کتاب این وظیفۀ فوری را متحقق ساخت که تاریخ فلسفه آشکار میکند که فهم نظاممند مسائل، چونان پیشفرضی زندآگاهانه، او را از کار خودش بینیاز نمیتواند کرد. (دهن هایدگر صاف با این جمله نوشتنش).
در خط آخر ص ۴۰۴ باز «نسبتیابی» معادل Verhaltung به معنی رفتار است که با Verhältnis خلط شده است (نیز ص بعد سطر ۱۲ از پایین و اواسط ص ۴۰۶).
در ص ۴۰۵ عنوان کتاب ناتورپ نادرست ترجمه شده است: درآمدی بر روانشناسی پس از روش نقدی (Einleitung in die Psychologie nach kritischer Methode) که درست آن «طبق روش نقدی» است چنانکه خودش در چند سر بعد نوشته است.
در چند سطر بعد باز عنوان کتاب نادرست ترجمه شده: آشکارگی سیستماتیک ( systematische Entfaltung) که درست آن: بسط نظاممند است.
در ص ۴۰۷ سطر ۲ میخوانیم: «چشماندازهای مسئلهافکننده» و تعجب میکنیم. متن این است: Problemperspektiven: مناظر مسائل.
در ص ۴۰۷ اواخر بند ۲ آمده: «نشریۀ عمدۀ موضوعی»! متن اصلی این است: führende Fachzeitschrift,: نشریۀ تخصصی راهنما.
من هنوز کتاب را نخواندهام اما ضمن تورق به ۳ مورد جالب از ترجمۀ اصطلاحات لاتینی برخوردم که در پایان با ذکر آنها یادداشتم را میبندم. در ص ۳۷۱ میخوانیم: mundus intelligibilis [عقل پاک]!. ترجمۀ این عبارت: جهان عقلانی / عالم عقلی است.
در پایین همین صفحه میخوانیم: شاکلهمندی هم برای کانت، یک terminus a qua [مرز از یک جا] است، نه یک terminus ad quem [مرز به یک جا].
این ترجمه زیادی تحت لفظ است و ترجمۀ درست این دو، «حد بدایت» و «حد نهایت» است.
[۱]. این مضمون را کمابیش به نحوی روشن در مقالهای که اخیراً تحریری ثانی از آن در مجلۀ چامه؛ ش ۱۳ (شهریور-مهر ۱۳۹۹) چاپ شده بازگفته ام: «عشقبازی با کلمات، شراب متفکران است».
نظر شما