خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: متنی که در ادامه میخوانید گفتوگوی ولادیمیر میتف است با سیرما کاستادینوا، رئیس مطالعات ایران دانشگاه سوفیای بلغارستان درباره ویژگی خاص زبان فارسی در استفاده از اعضای بدن برای بیانات استعاری از زندگی و سخنوری.
دکتر سیرما کاستادینوا، استادیار ارشد در رشته ایرانشناسی در مرکز فرهنگ و زبانهای شرقی دانشگاه سوفیا (St. Kliment Ohridski) تحصیل کرده است. او از سال ۲۰۰۸ تا سال ۲۰۱۵ در دانشگاه علامه طباطبایی تهران و سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی، در رشته زبان فارسی تخصص یافت. در سال ۲۰۱۰ از پایان نامه کارشناسی ارشد خود در مطالعات اجتماعی و فرهنگی ایرانی و هندی و در سال ۲۰۱۸ از پایاننامه دکترایش با عنوان «شخصیتهای اسطورهای در شاهنامه فردوسی» دفاع کرد.
او از سال ۲۰۱۹ پروژهای را در ارتباط با برنامه ملی «پژوهشگران جوان و همکاران پست دکترا» با عنوان «استعارههای زبان فارسی نوین- ریشه، وضعیت فعلی و رده بندی» انجام میدهد. وی از مدرسان تمدن پارسی و زبان فارسی نظری در دانشگاه سوفیا است. کاستادینوا در اکتبر ۲۰۲۰ به عنوان رئیس بخش ایرانشناسی در دانشگاه سوفیا انتخاب شد.
ولادیمیر میتف نیز عمده تحصیلاتش در رشته ایرانشناسی است و هماکنون نیز در مقطع دکتری همین رشته در دانشگاه سوفیا به تحصیل اشتغال دارد. متن این گفتوگو در وبلاگ پل دوستی فارسی منتشر شده است. ولادیمیر میتف همچنین سردبیر بخش رومانیایی سایت باریکاداست. باریکادا وبسایتی تحلیلی خبری است که به زبانهای انگلیسی، بلغاری و رومانیایی منتشر میشود.
ترجمه این گفتوگو به قلم اکرم امینی را در ادامه بخوانید:
خانم کاستادینوا، یکی از ویژگیهای قابل توجه زبان فارسی، این است که برای بیان عبارتهای استعاری، از بخشهای مختلف بدن استفاده میکند. شما در ماههای اخیر در چند کنفرانس، سه مقاله در این زمینه ارائه کردید. جالبترین نمونهها در این زمینه چیست؟
تصویرسازی از مفاهیم انتزاعی از طریق عناصر جهان قابل دیدن و قابل لمس اطراف ما، یکی از ویژگیهای جهانی تفکر بشری است. هم در زبان فارسی و هم بلغاری، بخشهایی از بدن انسان و همچنین ادراکهای حسی بدن، در بسیاری موارد نقشی را ایفا میکنند که در نظریه استعاره مفهومی به آن «دامنه منبع» در استعاره گفته میشود. من در کارم به وجود اعضای بدن و ادراکات در عبارتهای زبانی استعاری که در فارسی امروزی، پرکاربرد هستند، توجه میکنم. رایجترین عبارتها، آنهایی هستند که مفاهیمی مثل «دست»، «سر» و «قلب» و همچنین «چشم»، «خون»، «شانهها»، «کمر» و بسیاری بخشهای دیگر بدن را شامل میشوند. قلب به عنوان مرکز احساسات در عبارتهایی مانند «قلبم آتش میگیرد» مینشیند، عبارتی که برای ایرانیها به معنی «داشتن غمی عمیق» است، یا «گرم شدن قلب» که به معنی «تشویق (دلگرمی)» است. «به دلم مینشیند» نشانهای است مبنی بر «آن را خیلی دوست دارم»، اما «روی سینهام نشسته» یعنی «من را پریشان میکند.»
این پدیده زبانی (زبانشناسانه) چگونه توضیح داده میشود و چه چیزی را درباره تفکر فارسی زبانان نشان میدهد؟
هدف اندیشه و گفتار، بیان احساسات به عنوان مفاهیم انتزاعی است و این هدف، منجر به فهم احساسات از طریق تجربههای آشنا در سطح زبان و حواس انسانی میشود. سعدی شیرازی، شاعر ایرانی در قرن سیزدهم نوشت:
«بنی آدم اعضای یکدیگرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار»
این تصویری شاعرانه از تلاش برای درک مفاهیمی مثل «وحدت»، «یکدلی» و «همدردی» است و آنها را به ایده بدن به عنوان یک کل، که اجزای آن در اعمال و احساسات، با هم در ارتباطند، پیوند میزند. زبان فارسی این قدرت شگفت انگیزی را دارد تا با ترکیب اسمها و فعلهای آشنا در عبارتهایی با معنایی تمثیلی و یکسان، واحدهای واژگانی جدیدی خلق کند. به عنوان مثال عبارت « to give from hand» در فارسی به معنی « to lose» است یا « to give an ear» به عنوان « to listen» فهمیده میشود. دیگر ویژگی اختصاصی این زبان این است که علاوه بر قلب، احساسات مختلفی مانند عشق، تنفر، حسادت و نیز خصوصیات شخصی مثل لجاجت، ساده لوحی، طمعکاری و بی ادبی، با چشمها پیوند خوردهاند: معشوق «نور چشم» است، «روی چشم جا دارد» اما چیزی که ناخوشایند باشد، «از چشم میافتد» یا گفته میشود «چشمم دنبالش نیست» و درباره شخص حسود گفته میشود «کاسه چشمش درمیآید» یا «چشمش کور میشود». عبارت «شکمش پر اما چشمش خالی است» به فرد طمعکار برمیگردد و برای فرد ساده لوح عبارت «چشم و گوش بسته» استفاده میشود.
این پدیده تا چه حدی در زبان بلغاری نوین دیده میشود؟ میتوانید برای ما نمونههایی بگویید از عبارتهای مربوط به اعضای بدن که بین زبان فارسی و بلغاری مشترک باشند؟
زبان بلغاری نیز نمونههای زیادی از این پدیده در اختیار ما قرار میدهد. اگرچه شواهدی از عبارتهایی وجود دارد که مفهوم سازی خاص فرهنگی را نشان میدهد، در موارد دیگر عبارتهای بسیار مشابهی وجود دارد که همان احساس را بیان میکند. باید بگویم این واقعیت نه تنها بر ارتباطات تاریخی احتمالی بین دو زبان دلالت دارد، بلکه تا حدی، ماهیت جهانی این مفهوم سازیها را نشان میدهد. در عبارتهایی مثل «در فلان چیز دستی دارم» در زبان فارسی و آنچه در بلغاری میگوید «در فلان چیز انگشت دارم» همسانی (مشابهت) مشاهده میشود. انگشت اشاره در هر دو زبان برای معنای مجازی «سرزنش» به کار میرود و تعجب با عبارت «انگشت به دهان شدن» توصیف میشود. ایرانیها میگویند: «از دل برود، هرآنکه از دیده برفت»، اصطلاحی که ما هم برابر آن را در زبان بلغاری به خوبی میشناسیم.
تحقیقات شما درباره این پدیده زبانی چطور پیش میرود؟ این پدیده تا چه حدی در زبانهای دیگر وجود دارد؟
دامنه این تحقیقات گسترش خواهد یافت و هدف آن تاکنون، پیدا کردن اصطلاحات خاص فرهنگی در زبان فارسی است که متناظر آنها در زبان بلغاری یا انگلیسی پیدا نمیشود. به هر حال، برای دستیابی به نتایج و استنتاجهای روشنتر، همکاری با سخنورانی از زبانهای دیگر و متخصصانی در این حوزههای علمی، ضروری است.
نظر شما