به گزارش خبرنگار مهر، امروز ۱۸ اسفندماه روز بزرگداشت سیدجمال الدین اسدآبادی است. سیدجمال چهره سرشناس بیداری اسلامی و وحدت جهان اسلام است که فعالیتهای مختلفی در کشورهای مختلف انجام داده است. در گفتوگو با حجت الاسلام رسول جعفریان استاد دانشگاه تهران به بررسی فعالیتهای سیدجمال شناسی در جهان اسلام خصوصا ایران پرداختیم که در ادامه از نظر شما می گذرد.
*آقای جعفریان! آرا و فعالیتای سید جمالالدین اسدآبادی چه تأثیری بر جهان اسلام گذاشته است؟
سید جمال تأثیری شگرف از خود در نقاط مختلف جهان اسلام، از هند تا ایران و مصر از خود برجای گذاشته است. او نه فقط در دنیای اسلام، بلکه در انگلیس، آلمان، فرانسه و روسیه هم آثاری از خود برجای گذاشت و در نوع خود، این که هم روحانی بود، هم روشنفکر و نویسنده و هم سیاستمدار پرنفوذ، چهرهای منحصر به فرد بود.
درگذشت او در سکوت و بدون انعکاس در ایران و سایر کشورهای اسلامی بود، اما میراثی که از سید جمال مانده بود، شخصیتی ماندگار از او برجای گذاشت. اهمیت این میراث، بیش از همه به خاطر محتوا و زمان طرح آن بود، روزگاری که جهان اسلام، در تب و تاب تغییر قرار داشت و سید جمال به عنوان یک رهبر برجسته و متفاوت، توانست ایده ها و روح تازه ای در آن بدمد. این سبب شد تا از همان زمان تاکنون، این شخصیت به طور مرتب بازتفسیر شده و آراء و افکارش مورد نقد و بررسی قرار گرفته است.
در متون عربی آن وقت، از سوی جرجی زیدان، رشید رضا در زندگینامه استادش عبده، و نیز در اروپا کسانی چون ادوارد براون، گلدزیهر (در مدخل سید جمال در دائرةالمعارف اسلام) و بلنت، مطالب زیادی درباره او نوشته شد. اینها، کمابیش در اختیار ایرانیها هم بوده و در نوشتههای خود از آنها استفاده کردهاند.
سید جمال برای تاریخنگاران جریان اصلاحی در بلاد عربی، اعتبار بالایی دارد و ممکن نیست کسی داستان اصلاحطلبی دینی و سیاسی را در جهان اسلام شرح دهد، جز این که باید از او سخن بگوید. در این اواخر محمد عماره ـ که به تازگی درگذشته ـ چندین کتاب طی دهههای گذشته در دفاع و تبیین مواضع وی نوشت.
*چرا بیشتر عمر خود را در مصر گذراند؛ اگرچه به کشورهای مختلفی سفرهای کوتاه و بلندی داشته است؟
سید جمال در طول حیات خود در بیشتر بلاد اسلامی فردی شناخته شده بود. با این حال، در مصر، هم تأثیرش بیشتر بود و هم توجه خاصی به او شد و پس از مرگش هم آثار متعددی درباره وی و افکارش نوشته شد.
*در ایران چه جایگاهی داشت؟ چطور مورد توجه و بعد مورد دشمنی ناصرالدین شاه قرار گرفت؟
سید جمال از همان آغاز کار، در ایران هم بنام بود، فارسی مینوشت و سخنرانی میکرد، همان طور که عربی. ترکی هم میدانست و کمابیش از زبان فرانسوی هم آگاه بود. در بیشتر بلاد اسلامی، هم با سران حکومتها و سیاسیون، و هم با عالمان و فرهیختگان حشر و نشر داشت. در ایران، مثل ایرانی رفتار میکرد، و دربار قاجاری، از خود ناصرالدین شاه گرفته تا فرزندش ظل السلطان و بسیاری از اعیان مملکت، با او در ارتباط بودند. روزگاری ناصرالدین شاه به او ارادت داشت، و دو بار به ایران آمد، اما صراحت لهجه او مشکلاتی پدید آورد و بار دوم، با وضع بدی از ایران بیرون رانده شد. فعالیتهای فرهنگی او در قاهره، لندن و پاریس در ادوار مختلف بود. او تأثیر زیادی گذاشت اما توفیق نیافت تا خود به موقعیت و منزلتی درخور برسد؛ شاید در پی آن هم نبود.
در ایران، هم به اعتبار این که سید جمال ایرانی بوده، یا لااقل این طور تصور میشده، و هم به اعتبار اهمیتی که سید برای نهضت اسلامی داشته، توجه به وی از سوی محافل روشنفکری مذهبی زیاد بوده است. این درست است که انقلاب مشروطه ده سال پس از مرگ سید در ایران آغاز شد، اما در آن زمان و پس از آن جریان اصلاحطلبی دینی بسیار وسیع شده بود و بسیاری از چهرههای این جریان، تحت تأثیر سید جمال بودند. برای این که بدانیم تأثیر او در مشروطه چقدر بوده، باید متون آن وقت و خاطرات را دید. برای نمونه، تقیزاده در زندگینامهای که برای وی نوشته، از نقش او در انقلاب مشروطه یاد کرده است.
اما از سوی دیگر سید جمال، در میان روحانیون سنتی، مقبولیتی نداشت و کسی چندان به وی توجهی نکرد، درست به عکس جریان روشنفکری مذهبی در تهران و شهرهای دیگر مثل تبریز که اعتنای زیادی به او داشتند و وی را پیشوای فکری نهضت اسلامی میدانستند.
آخرین سالهای زندگی وی در استانبول گذشت که به دعوت عبدالحمید رفت که در پی وحدت یک طرفه جهان اسلام به نفع خود بود. در آنجا ایرانیها هم فراوان بودند و شماری هم در اطراف سید جمال. حشر و نشر وی در سالهای آخر با شماری از اصلاحطلبانی از ایران مقیم استانبول بود که سخت با دربار قاجاری درافتاده بودند. سه تن آنها، میرزاآقاخان کرمانی، شیخ احمد روحی و خبیرالملک، به جرم دست داشتن در قتل ناصرالدین شاه، تحویل ایران شدند و اعدام گشتند. میرزا رضا کرمانی که قاتل ناصرالدین شاه (۱۳۱۳ق) بود، از ارادتمندان سید بود. سید جمال در سال بعد از قتل ناصرالدین شاه، به واسطه عارضه سرطان فک در استانبول درگذشت.
*سید جمالشناسی در ایران چگونه بوده و چطور خود را نشان داده است؟
دست کم یکی از راههای بررسی این مسأله، مرور بر نشریات و مجلات در دوره پهلوی اول و دوم است. باید نشست آنها را ورق زد و مقالاتی که درباره او نوشته شده را بررسی کرد. همین کار را میتوان با کتابهایی که درباره او منتشر شده است، انجام داد. چند کار مهم درباره او در دوره پهلوی دوم بهخصوص در دهه چهل و حتی پنجاه صورت گرفت. از آن جمله کتاب ایرج افشار و اصغر مهدوی مشتمل بر اسناد سید جمال بود که شامل همان اسنادی می شود که در خاندان حاج امین الضرب باقی مانده بود. در میان اسناد منتشر شده، نامههای فراوانی از ارادتمندان سید در بلاد مختلف به ویژه افریقا دیده میشود.
اما یک اثر مستقل دیگر که بسیار شایسته بود، از آقای دکتر صدر واثقی درباره سید جمال با عنوان «سید جمالالدین اسدآبادی بنیانگذار نهضتهای اسلامی» منتشر شد. این اثر، رساله دانشگاهی صدر واثقی در سال ۱۳۴۰ بود که در سال ۱۳۵۵ توسط انتشارت پیام در ۴۵۵ صفحه منتشر شد. آن وقتها، چندین کتاب درباره سید جمال در دسترس بود، اما این اثر دیگری بود؛ کار درخور و شایستهای بود که طی سالها انتظارش کشیده میشد. به نظر میرسد پس از آن، هنوز اثری که بتوان گفت با آن دقت به زندگی سید جمال پرداخته در دسترس قرار نگرفته است. او از هر آنچه توانسته استفاده کرده تا تصویر تاریخی روشنی از زندگی سید جمال به دست دهد. درباره این کتاب باید وقت دیگری سخن گفت.
گفتنی است که از همان سالهای پیش از انقلاب، مرحوم سید هادی خسروشاهی هم علاقهمند به سید جمال و تحقیق درباره وی بود و تا آخرین لحظات زندگی در این زمینه تلاش کرده کارهای زیادی منتشر کرد. افراد دیگری هم البته برای شناساندن سید جمال آثاری داشتند که از آن جمله دوستمان مرحوم محمدجواد صاحبی بود.
*چه وضعیتی در افغانستان داشت، چرا به افغانی مشهور شد؟
سید جمال علاوه بر ایران در افغانستان محبوب بود، او سالهایی از جوانی خود را در آنجا به سر برده و همیشه خود را افغانی مینامید. به استناد همین انتساب بود که دولت وقت افغانستان، از ترکیه تقاضا کرد تا جنازه وی به کابل منتقل شود و شد. در سال ۱۳۱۸ش زمانی که ظاهر شاه هنوز بسیار جوان بود، اقداماتی در معرفی وی صورت گرفت که از آن جمله نگارش کتابی با «حیات سید جمالالدین افغان» توسط محمد امین خوکیانی، مدیر جریده ملی انیس، در سه جلد بود.
*سید جمالشناسی در ایران چه فراز و نشیبی داشته است. طی این دوره، چه فعالیتهای مطبوعاتی و نوشتاری درباره سید جمال صورت گرفته است؟ این فعالیتها بیشتر توسط چه جریانی صورت گرفته است؟
همان طور که گفتم طبعاً مرور بر آنچه که بهخصوص به عنوان کتاب نشر شده است، میتواند ما را در این زمینه آگاه کند، و بهویژه نشان دهد که قشری از مذهبیهای روشنفکر، مثل خود سید جمال، کسانی که میان دنیای جدید و قدیم ایستاده، نه جرأت دل کندن از سنتها را داشتند، و نه به آنها چندان دلخوش کرده، در آرزوی تغییر و انقلاب و پیشرفت بوده و هستند، دنبال این جریان بودند. اغلب این افراد، تصویر روشنی از آینده نداشتند، اما با ارائه یک تصویر ایده آل و نابغهگونه از سید جمال، در یک ادبیات کاملاً احساسی و رمانتیک و ارائه شخصیتی از او که مطلوب دنیای جدید باشد، میکوشیدند تا الگویی برای تحول و انقلاب بیابند. سید جمال آنها، باید همزمان، هم از میراث اسلامی ستایش کند و هم انتقاد، هم از عظمت دیرین بگوید، هم از ضعف فعلی دنیای اسلام و هم از امید به آینده. این ویژگی اصلی این طیف است که اتفاقاً به آن امید انقلاب هم کرد.
*سید حسن تقیزاده چه دیدگاهی در مورد سید جمال داشته، گویا مطلبی در مورد او دارد؟
یکی از کارهای پژوهشی درباره سید جمال، مقالهای است که سید حسن تقیزاده درباره او در رجب سال ۱۳۳۹ق در مجله کاوه در آلمان نوشت و بعدها به صورت یک کتابچه منتشر شد. نوشتۀ سید حسن تقیزاده را میبایست یکی از نخستین آثاری دانست که درباره سید جمال نوشته شده و بعدها همواره به آن استناد شده است.تقیزاده هدفش آن بود تا تحت عنوان «مشاهیر مردمان مشرق و مغرب» شرححال افرادی را بنویسد. او از سید جمال آغاز کرد، و پس از آن هم شرححال مارتین لوتر، کارل مارکس، سید احمد خان هندی و کراپوتکین را هم نوشت. علاوه بر تکمله سدیدالسلطنه، مقالهای هم که بعدها تقیزاده در سال ۱۳۳۴ش در یک مجموعه نوشته، در این کتابچه آمده است.
بخش نخست نوشتۀ تقیزاده درباره اصل و نسب سید جمال است که ایرانی است یا افغانی. به نظر میرسد با همه توضیحات، تردید او در این نوشته، همچنان هست؛ گرچه بعدها جایی میگوید که این تردید او رفع شده است. او موقعیت سید جمال را در افغانستان در دوره جوانی که در منابع نقل کرده و آمده، مهم میداند، هرچند احتمال میدهد او در اوائل به هند رفته و آنجا با کسانی از افغانستان آشنا شده، سپس به کابل رفته و نزد امرای آنجا موقعیتی به دست آورده است.
ارزش کار تقیزاده در این نوشته، استفاده از مآخذ تازهای است که او به آنها دسترسی داشته است. برخی از منابع شفاهی از آشنایان سید و شماری هم از مطبوعات آن وقتها بوده است. او مینویسد، از لهجه فارسی حرف زدن او که نزدیک به افغانی بوده، و مخصوصاً نوشتههای او به فارسی، آدم را به شک میاندازد که او ایرانی باشد. در عربی نوشتن بسیار قهار بوده، چنان که در ایراد خطابه هم. از نظر نگارش کتابی، به گفته تقیزاده، تنها رساله «رد نیچریه» و «تاریخ الافغان» از او مانده است. این برحسب اطلاعات آن وقت تقیزاده بوده است. او میگوید ادوارد براون که شرح حالی از سید در کتاب «تاریخ انقلاب ایران» خود آورده، سید را درخانه میرزا ملکم خان در ۱۳۰۹ دیده است.
تقیزاده میگوید بلنت، سیاستمدار انگلیسی هم در کتاب «گوردون در خرطوم» از سید جمال به تفصیل یاد کرده و نوشته است: «جمالالدین یکی از دُهات بود که تعلیمات او یک اثر و نفوذی ایجاد کرد که در سی سال اخیر در نهضت اصلاحی عالم اسلامی بالاتر از آن دیده نشده، و من خود را به درجه عالی مفتخر و مشرف میدانم از این که وی سه ماه در زیر سقف خانه من در انگلستان زندگی کرد، ولی او یک مرد بدوی و زمختی بود، کاملاً آسیایی که به آسانی به آداب و رسوم و تربیت اروپایی مأنوس نمیشد».
تقیزاده در پایان به نقل چند مطلب دیگر، از جمله خاطراتی که افرادی درباره ایرانی بودن سید، نیز همراهی همشیرهزادهاش با او در روسیه، و قناعت مالی او نقل کردهاند، پرداخته است. علاوه بر توجه دادن او به مطالب ادوارد براون، به آنچه بلنت گفته و نیز مدخلی که گلدزیهر در چاپ اول دایرةالمعارف اسلام نوشته، اشاره کرده است. همین طور به مطالبی که جرجی زیدان در مشاهیر الشرق، ناظم الاسلام کرمانی در تاریخ بیداری ایرانیان، و نیز اعتمادالسلطنه در المآثر و الآثار آورده است. وی البته تأکید میکند که در این آثار، سهوهایی هم دیده میشود.
تقیزاده در پایان با اشاره به اینکه سید جمال افتخار ایران است، میگوید: پس از تتبعات لازمه در موقع اتمام این مقاله به نگارنده قریب به یقین شده که وی ایرانی بوده است. او در آخر مقاله از تمام کسانی که مطلبی دارند که به شناخت سید جمال کمک میکند، درخواست کرده تا آن را به اداره روزنامه کاوه بنویسند.
*بعد از تقی زاده، چه اثر دیگری در مورد سید جمال نوشته شده است؟
از آثار روشنفکرانه دینی آن زمان، «گفتار خوش یارقلی» از شیخ محمد محلاتی غروی، چاپ نجف است که اثری خلاقانه برای طرح مباحث فکری ـ سیاسی این دوره به شمار میآید. نویسنده، بحثی مفصل درباره سید جمالالدین اسدآبادی مطرح کرده که جالب توجه است. گزارش غروی محلاتی در این کتاب نشان میدهد که در جامعه آن روز، چه تصوری از سید جمال در اذهان این جماعت بوده و ایراداتی که بر وی بوده، بهویژه نسبتهایی از این دست که او بابی است، چه مقدار بوده است. درباره این کتاب میدانیم که نویسنده به سبک گفتگوی چند نفری، که محور آن یارقلی و در واقع مؤلف کتاب در مقام یک مدافع از دین، اما طرفدار جریان روشنفکری دینی است، مطالبی را درباره عقبماندگی مسلمانان، وضعیت روز و راهحلها مطرح میکند.
همچنین در سال ۱۳۰۴ش، کتابی با عنوان شرححال سید جمالالدین اسدآبادی معروف به افغانی از لطف الله خان اسدآبادی در برلین و در سلسله انتشارات ایرانشهر منتشر شد. روی جلد درباره مؤلف آمده بود: «به قلم میرزا لطف الله خان اسدآبادی همشیرهزاده سید، با بعضی ملحقات به قلم فضلای دیگر». این اثر در ۱۲۸ صفحه، شامل مطالبی است که فهرست آن را در ابتدا میتوان مشاهده کرد. این لطف الله پسر مستوفی اسدآباد، خواهرزاده سید جمال است که چندین نامه از وی در مجموعه «مدارک و اسناد منتشر نشده» وجود دارد. این اثر، یکی از نخستین کارها و در عین حال روان ترین آنها برای اطلاعات مربوط به سید جمال به ویژه وابستگی های خانوادگی اوست.
از فهرست کتاب، روشن است که نویسنده، یک زندگینامۀ حرفهای برای سید جمال نوشته است که شامل تولد وی تا درگذشت او در استانبول است. ضمایمی هم دارد که یکی از آنها از میرزا سید حسین عدالت است که آقای افشار، گویا به گمان اینکه چاپ نشده، آن را از اوراق سید حسن تقیزاده گرفته و در یغما منتشر کرده است. نویسنده همشیرهزاده سید جمال بوده و علاوه بر اینکه در دو سفر سید به ایران او را همراهی میکرده، خودش نیز اهل نوشتن مقالات و آثاری بوده است. این کتاب را باید، پس از کار تقیزاده، نخستین زندگینامه نسبتاً مفصل برای سید جمال دانست که با تسلسل تاریخی، مروری بر تمامی زندگی و سفرهای او دارد. در این زندگینامه، اساس بر این است که او ایرانی بوده و مراحل اولیه زندگی او در اسدآباد، قزوین، طهران و سپس عتبات بوده است.
کتاب «شرححال سید جمالالدین اسدآبادی معروف به افغانی»، اثری است حرفهای و در چارچوب ادبیات نگارشی مناسب که طبعاً به دلیل نظارت کاظمزاده ایرانشهر بر آن، و با توجه به آشنایی وی با این قبیل آثار در اروپا منتشر شده و اثری درخور در شناخت سید جمالالدین اسدآبادی به شمار میآید. این کتاب، بعدها، به عربی ترجمه و در قاهره منتشر شد.در کل به نظر میرسد، کارهای سید جمالشناسی در اواخر دهه چهل، قدری تند شده است. علاوه بر تهران، مرحوم سیدهادی خسروشاهی هم در سال ۱۳۵۱ کتابی با عنوان «اسناد و نامههای سیاسی سید جمالالدین اسدآبادی» (قم، دارالتبلیغ) را منتشر کرد.
در این دوره، حاکمیت وقت نیز با این جریان کمابیش همراهی داشت و آن را به عنوان بخشی از میراث مشروطه مینگریست. با این حال، به نظر میرسد انتشار این حجم از اثر درباره سید جمال، تأثیر خاصی در پیدایش جریانهای تند سیاسی علیه حکومت در این دوره داشته است. به این صورت که این جریان را هم از زمینههای بروز انقلاب سال ۱۳۵۷ دانست. عجالتاً نوشته حاضر، متکفل بحث از آن دوره نیست.
*چه زمانی سید جمالشناسی گسترش یافت؟
از زمانی که سختگیریهای حکومتی نسبت به دین و روحانیت به خاطر رفتن رضا شاه در شهریور ۱۳۲۰ کاهش یافت، و همزمان با آغاز فعالیتهای مذهبیها در عصر نشر و مطبوعات، زمینه برای بحثهای دینی ـ روشنفکری فراهم گردید؛ در این شرایط، افکار دینی باید در مقابل تودهایها از یک طرف، و نیز پاسخگویی به اتهامات قدیمی دوره بیست ساله که از سوی روشنفکران لائیک برای چند دهه علیه دین مطرح شده بود، خود را بازسازی میکرد. در این میان، شخصیت سید جمال میتوانست مورد توجه قرار گیرد. سید جمال، هم چهره جهانی در عرصه نهضت اسلامی بهویژه جنبه ضد استعماری آن بود، هم منادی وحدت اسلامی که در این زمان هم جزو آمال متدینان روشنفکر طی چندین دهه بود. به همین دلیل، برای شناسایی وی تلاشهایی صورت گرفت. برای این کار، البته باید مطبوعات مذهبی را مرور کرد.
در سال ۱۳۴۹ ق / ۱۳۰۹ ش کتابی توسط محمد پاشا مخزومی در بیروت منتشر شد. گفته شده است که این خاطرات طی سالهای ۱۳۱۰ ـ ۱۳۱۴ق توسط این شخص که نزد سید جمالالدین اسدآبادی رفت و آمد داشته، تهیه شده و سال ۱۳۴۹ق در بیروت به چاپ است. آقای خسروشاهی در مقدمه متن عربی این کتاب، شرححال کوتاهی از مخزومی پاشا (۱۲۸۵ ـ ۱۳۴۸ق) آورده و اگر این تاریخ درست باشد، کتاب یک سال پیش از درگذشت وی، برای نخستین بار منتشر شده است. کتاب یادشده، در دهه بیست تحت عنوان «خاطرات سید جمالالدین» توسط آقای مرتضی مدرسی چهاردهی منتشر شده است.
عبداللهی خوروش نیز کتابی با عنوان «انقلاب یا نهضت سید جمالالدین»، در هفتاد صفحه، در آبان ماه ۱۳۲۸ توسط نشر خودش که عنوانش «مطهر» بود، منتشر کرد. مرحوم خوروش، کتاب دیگری هم در حوالی سال ۱۳۵۱ و ۱۳۵۲ با عنوان «سید جمالالدین اسدآبادی در سازمانهای فراماسونری» نوشت که چاپ آن موکول به سال ۱۳۵۸ش شد. به طور کلی باید گفت، از دیرباز، سید جمال شناسی، گرایشی جذاب برای پژوهشگران ایران بوده و آثار فراوانی در این باره نوشته شده است. شاید از میان اینها، یک اثر برجستگی قابل اعتنایی داشته باشد و آن انتشار بزرگترین مجموعه سند درباره سید جمال بود که در ایران نگهداری میشد. میدانیم سید جمال، دو سفر طی سالهای ۱۳۰۴ و ۱۳۰۷ به ایران داشت، و در هر دو سفر، در تهران، در خانه حاج محمدحسن امین الضرب اقامت داشت. همان وقت یا بعدها، اسناد و مدارکش را به او سپرد. این اسناد، بعدها، به کتابخانه مجلس منتقل شد که تاکنون نیز آنجاست. گزیدهای از این اسناد را ایرج افشار در سال ۱۳۴۲ش با کمک اصغر مهدوی توسط دانشگاه تهران منتشر کرد.
این گنجینه، از بهترین مدارک و اسنادی است که میراث سید جمال و اندیشههای او را نشان میدهد. در میان آنها، نامههای بیشماری هست که ارتباطات گسترده سید جمال را نشان میدهد. اسنادی هم درباره محفل ماسونی کوکب شرق هست که پس از انتشار، غوغایی را در ارتباط با سید جمالشناسی به راه انداخت. در این باره، بعدها گفتگوی فراوان شده و کتابهایی هم تألیف گردید. آن زمان که این اثر چاپ شد، این هم گفته میشد که انتشار این اسناد، برای لطمه زدن به جریان اسلامی بود که به تازگی بالا گرفته بود که بیشتر حدس و گمان بود. انبوهی از متنها به زبانهای مختلف، اسناد و نامههای فراوان از چهرههای شناخته شده و همچنین مکاتباتی که ارتباط سید را با همدان نشان میدهد. در این کتاب دیده میشود. فهرستنویسی عالمانه و منطبق با اصول علمی، آن را به صورت یک اثر باارزش علمی از این مقطع تاریخی درآورده است. علاوه بر فهرست این اسناد، متن شماری از مکتوبات فارسی را به طور کامل در کتاب حروفزنی و درج کرده است. به هر روی، شک نباید کرد که این مجموعه بهترین اثری است که در حوزه اسنادی، درباره سید منتشر شده است.
نظر شما