به گزارش خبرنگار مهر امروز اعلام شد که حجتالاسلام علیاکبر محتشمیپور بر اثر کرونا درگذشت. وی در ماههای اخیر در شهر نجف عراق مقیم بود. محتشمیپور در سالهای اخیر از مسایل سیاسی کنارهگیری کرده بود اما به دلیل نقش موثرش در تشکیل حزبالله لبنان و تقویت مقاومت اسلامی همواره مورد توجه جریانهای خارجی و داخلی بوده است. به همین سبب هنگامی که وی در دهه شصت سفیر ایران در کشور سوریه بود یکی از هدفهای ترور رژیم صیهونیستی بود ولی خواست خداوند این بود محتشمی پور جانباز جبهه مقاومت شود.
اگرچه جزییات این ترور توسط خود وی شرح داده شده است اما سال 2018 کتاب «برخیز و اول تو بکش» به قلم رونی برگمن خبرنگار اسراییلی درباره سابقه ترورهای این کشور جعلی منتشر شد که روایت ترور محتشمیپور را هم در خود داشت.
برگمن در ابتدا با اشاره به حضور محتشمیپور در کنار امام خمینی مینویسد: «به روحانی شیعهای به نام علیاکبر محتشمیپور یکی از نزدیکترین یاران آیتالله خامنهای در سالهای تبعید ماموریت داده شد تا انقلاب را گسترش دهد» و بنا به نوشته برگمن این اتفاق باعث شد که پای انقلابیون به پایگاههای آموزشی جنبشهای آزادی بخش مسلمان در منطقه خصوصا فلسطین باز شود.
پیروزی انقلاب اسلامی و انتصاب محتشمیپور به سمت سفیر ایران در سوریه فرصتی برای تشکیل یک نیروی مقاومت شیعه در منطقه بود که حزبالله نامیده شد و در ابتدای کارش ماموریتهای استشهادی سنگین و پرتلفات را علیه اسراییل اجرا کرد. عملیاتهایی که کشتههای زیادی را از این دولت جعلی گرفت.
این اتفاق که باعث شد این رژیم تصمیم به ترور وی بگیرد تا بتواند این عملیاتها را متوقف کند: «ناهوم ادمونی ریس موساد در پایان سال 1983 برگه قرمز را برای امضا به ییتژآک نخستوزیر اسراییل ارایه کرد...اسم روی برگه قرمز علیاکبر محتشمیپور سفیر ایران در سوریه بود. او به صور رسمی یک دیپلمات بود... اسراییل برای اساس قانون از هدف قراردادن مقامات رسمی دولت ها اجتناب میکرد... اما اتفاقی باید میافتاد تا حزب الله را متوقف کند. فردی مهم باید کشته میشد. این چنین بود که شامیر در نهایت برگه قرمز را امضا کرد»
مساله بعدی برای این کار نحوه دسترسی به محتشمیپور بود. بنا به روایت برگمن «اولین مساله، دستیابی به محتشمی پور بود. او وقتش را در تهران یا دمشق میگذراند که هر دو پایتخت کشورهای هدف بودند و به جز در موارد استثنایی، کیدون عملیاتی در آنجا انجام نمی داد و کیزریا قرار نبود قتل هدفمند انجام دهد. هر دو پایتخت عرصه هایی به شدت مشکل بودند و پلیس و سرویس های امنیتی بدگمانی نسبت به اسراییلی ها داشتند. به علاوه، این سفیر همواره با محافظی مسلح و راننده همراهی میشد.هر پیشنهادی که شامل نزدیک شدن به محتشمی پور یا اماکنی که او اغلب در آنجا حضور داشت، شلیک به او، کار گذاشتن بمب یا مسموم کردن او، به علت نگرانی از دستگیری ماموران رد شد.»
اسم روی برگه قرمز علیاکبر محتشمیپور سفیر ایران در سوریه بود. او به صور رسمی یک دیپلمات بود... اسراییل برای اساس قانون از هدف قراردادن مقامات رسمی دولت ها اجتناب میکرد... اما اتفاقی باید میافتاد تا حزب الله را متوقف کند. فردی مهم باید کشته میشد. این چنین بود که شامیر در نهایت برگه قرمز را امضا کرد
با ناکام ماندن گزینههای تروز موساد رو به شیوه قدیمی روی آورد. شیوه ای که چند بار جواب داده بود اما در آن مقطع زمانی مخالف زیاد داشت: «یک گزینه باقی ماند: بستهای با تله انفجاری که توسط پست ارسال شود. ما وقتی این پیشنهاد ارائه شد، فورا به آن اعتراض شد. اطلاعات اسراییل تجربه زیادی در استفاده از چنین بسته هایی داشت. این روش دو بار نتیجه داده بود، در حذف رئیس اطلاعات نظامی مصر در غزه و وابسته نظامی مصر در امان و اردن، هر دو در سال ۱۹۵۶. در موارد دیگر دانشمندان آلمانی در مصر، جنایتکار جنگی نازی در دمشق و مقامات ساف در سراسر جهان بسته ها یا به موقع کشف می شدند یا در دستان فرد دیگری منفجر می شدند یا فقط آسیب ایجاد می کردند و به مرگ منتهی نمی شدند. یکی از ماموران قدیمی کیزریا گفت: «به آنها گفتم این اقدامی احمقانه و اندکی بچه گانه است. باید روشی را انتخاب کنیم که اطمینان حاصل کنیم هدف از بین می رود». مخالفت ها مورد توجه قرار نگرفت. بسته پستی انفجاری تنها گزینه ای بود که ماموران را با خطری غیر ضروری مواجه نمی کرد»
با این که این شیوه خیلی مورد تایید اعضای جلسه نبود اما در نهایت قرار شد اجرا شود. به این ترتیب «فوریه ۱۹۸۴، بسته بزرگی به سفارت ایران در دمشق تحویل داده شد که ظاهرا توسط انتشاراتی مشهوری در لندن که مالک آن ایرانی ها بودند، پست شده بود. پذیرش سفارت دید این بسته، علامت «مخصوص جناب آقای سفیر» دارد و آن را به دفتر محتشمی پور در طبقه دوم فرستاد. منشی سفیر آن را باز کرد و جعبه مقوایی را دید که شامل کتابی عالی در مورد مکان های مقدس شیعه در ایران و عراق است. او نگاهی به جلد آن انداخت و آن را به اتاق سفیر برد.»
بازکردن کتاب باعث انفجاری شد که آسیب زیادی به محتشمی پور وارد کرد اما شکست خورد. وی دلایل ناکامی این ترور این چنین شرح میدهد: «محتشمی پور کتاب را باز کرد و انفجار رخ داد. این انفجار باعث آسیب به یکی از چشمانش، یکی از دستان و اکثر انگشتان دست دیگرش شد. این انفجار باعث شد او یکی از چشمانش را به کلی از دست بدهد. او بعدها در مصاحبه با تلویزیون ایران در حالی که دستانش را نزدیک صورت و گردنش گرفته بود، گفت: «اگر آن کتاب را این چنین باز کرده بودم، سرم کنده می شد. اما کتاب را روی میز گذاشتم و آن را به این صورت باز کردم» - در اینجا او صورت و بدن خود را از کتاب فرضی دور نگه داشت، و انفجار سوراخی در دیوار ایجاد کرد و بخشی از دستم در آنجا درون دیوار قرار گرفت. اگر آن کتاب به این شیوه باز شده بود «نزدیک صورتش» صورتم متلاشی می شد. بقیه نشانه های روی بدنم از قطعات متلاشی شده ناشی از این انفجار ایجاد شده اند»
بمب پستیِ دیگر، به نتیجه دلخواه نرسید. مامور قدیمی کیزریا که با این مخالفت کرده بود، در این زمینه گفت: «هدف عملیات قتل هدفمند، کشتن شده است. چیزی به نام نیمه مرده وجود ندارد. اگر سوژه زنده بماند، به این معنی است که شکست خورده ایم». اسراییل مسئولیت این اقدام را نپذیرفت، اما ایرانی ها هیچ شکی نداشتند موساد در پس این عملیات بوده است.
اتفاق بدتری که برای اسراییل در این مورد رخ داد این بود که محتشمی پور در آن زمان به سمبلی برای اهداف انقلابی و جانبازی در نبرد مقدس آیت الله خمینی تبدیل شده بود. آیت الله خمینی در نامه ای به دوستش نوشت: «برای اتفاقی که جهان امپریالیسم باعث آن شد تا برای شما رخ هد، متاسفم. امیدوارم سلامت شما به زودی باز گردد و تلاش پایدار خود را در جبهه اسلام و انقلاب و به نفع مستضعفین عالم ادامه دهید»
نظر شما