به گزارش خبرنگار مهر، با طلیعه انقلاب اسلامی، گفتمانی شکل گرفت و به دنبال آن افرادی که دغدغهشان تحقق این گفتمان که همانا تغییر شرایط اجتماعی و آوردن اسلام به متن زندگی و جامعهداری بود، ظهور یافتند. بهاینترتیب بار دیگر مفهوم قرآنی حزبالله در قامت انسان انقلاب اسلامی معنا و مفهوم یافت. اما جریان حزبالله برای تداوم این حرکت و کارآمدیاش نیازمند پشتوانه نظری است. بااینوجود هر چه از زمان انقلاب پیش آمدهایم ادبیات نظری و فکری پیرامون مفهوم و کارکرد «حزبالله» در فضای علمی ما کمرنگتر شده است. لذا متعاقب آن امروز با تقلیل و تحریف سلیقهای در تفسیر و تعیین ماهیت و کارکرد این جریان مواجهیم. ازاینرو محمد جواد استادی، مترجم و روزنامهنگار، در گفتاری ضمن تبیین ماهیت و کارکرد حزبالله و لوازم تحقق آن به دو آسیب مهمی که در حوزه نظر و اندیشه این جریان را تهدید میکند، اشاره میکند.
متن کامل این گفتار را در ادامه میخوانید.
حزبالله، جریان مروج گفتمان انقلاب اسلامی
آنچه الان بهعنوان «حزبالله و خطر تحویلینگری اندیشه» مطرح میکنم، یک دیباچه است، یعنی بخشهای مختلف بحث من هر کدامش نیازمند گفتوگوست و فقط سعی میکنم به مقدمهای اشاره کنم و منظورم را دربارۀ دو خطر جدی که جریان حزبالله را تهدید میکند، توضیح بدهم. بعد هر کدام از اینها جرقهای هست که دوستان مطالعه کنند و یا فضایی برای گفتوگوهای دیگر پیش بیاید.
عنوان حزبالله در ادبیات نظری و آکادمیک ما امروز تقریباً جایگاه ندارد. یعنی بعد از سال ۵۸ که اساساً این واژه تولید و درباره آن گفتوگو میشود، هر چه پیش آمدیم مطالعات نظری و دانشگاهی ما دراینباره مدام ضعیفتر و لاغرتر شده است. منظور ما از حزبالله اینجا جریانی است که مروج گفتمان انقلاب اسلامی و کمتر به آن پرداختهشده است.
خطر تصویرسازی فیزیکال از حزبالله
ازیکطرف گفتمان انقلاب اسلامی باید هم در سطح نظری و هم در سطح عملی ترویج شود، اما تقریباً در هر دو سطح دچار مشکل است. اهمیت «حزبالله» در کشور ما به این دلیل است که باید گفتمان انقلاب اسلامی را ترویج داده و عملیاتی کند. لذا امروز اگر گفتمان انقلاب اسلامی، گفتمان غالب جامعه نیست، دلیلش این است که حزبالله و نیروهای طیف انقلاب نتوانستند آنگونه که بایدوشاید کارکرد واقعی خودشان را عملیاتی کنند.
از طرف دیگر تلاش جریانهای معاند و مخالف گفتمان انقلاب اسلامی در تمام طول ۴۰ سال گذشته، این بوده که تصویری فیزیکال و خشن از عنوان حزبالله در اذهان عمومی ایجاد کنند. یعنی جریان مهم حزبالله را که یک کارکرد وسیعی داشته است، صرفاً به یک سری کنشگران فاقد عقلانیت تقلیل بدهند که متأسفانه تا حدودی هم موفق شدند. لذا از این حیث مهم است که ما در مورد حزبالله کار نظری و فکری کنیم و بتوانیم مبارزه کنیم تا این ذهنیتی که در مورد حزبالله در اذهان و حتی در بین خود انقلابیها شکلگرفته، اصلاح شود.
حزبالله و ضرورت ساختارسازی برای ترویج گفتمان انقلاب
ما مشخصاً در آیه ۲۲ سوره مجادله، اشاراتی درباره مفهوم حزبالله داریم. در این آیه از حزبالله و در آیات قبلتر آن از حزب الشیطان صحبت میکند. این نکته که «أَلَا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ» نکته بسیار مهمی است. یعنی کسانی رستگار میشوند که حزبالله هستند. در ادامه همچنین به ویژگی مهم دیگری از حزبالله اشاره میشود که «رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عنه» و نشان از اهمیت حزبالله دارد.
بههرحال حزبالله از لحاظ تاریخی معنا و مفهوم داشته، اما ما معتقدیم که بعد از پیروزی انقلاب به دلیل اینکه یک گفتمانی با عنوان انقلاب اسلامی به وجود میآید، جریان حزبالله باید از آن شکل صرفاً مفهومی، نظری و تاریخی خارج شود و به یک ساختار تبدیل شود تا بتواند آن کارکرد اصلی خودش که ترویج گفتمان انقلاب هست را ایجاد کند. لذا یک جریانی باید به لحاظ ساختاری و در در امتداد تحقق آرمانهای انقلاب اسلامی مبتنی بر همان مبانی قرآنی شکل بگیرد، که همان حزبالله مد نظر ما است.
حزبالله یک جریان صرفاً سیاسی نیست
جریان، تجمعی از افرادی است که دارای اندیشه یا ایدئولوژی واحد هستند و بر اساس یک الگوی رفتاری خاص و تعریفشده عمل میکنند. ما فرض میکنیم یک اندیشهای حاکم شود، اما جمعی نباشد، لذا آن اندیشه نمیتواند جریان باشد. چراکه هیچوقت یک فرد یا یک اندیشمند نمیتواند جریان باشد. حتماً باید یک جمعی از افراد گرد هم جمع شوند و بر اساس یک اندیشه و ایدئولوژی واحد و دارای الگوهای رفتاری خاص خود باشند تا ما بتوانیم آنها را از گروههای دیگر تفکیک کنیم.
بر این اساس جریانهای مختلف طبقهبندی میشوند و ما طبقهبندیها مختلفی ازجمله جریانهای فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و… داریم. اعتقادم این است که اگر حزبالله قرار باشد جریان باشد همه اینها خواهد بود، چراکه گفتمان انقلاب اسلامی درباره همه این مباحث حرف دارد. لذا جریان حزبالله یک جریان صرفاً سیاسی نیست. وقتی از عنوان جریان نام میبرم مرادم ترکیب همه اینها است.
اندیشه قوامبخش نظام اجتماعی است
در ابتدای بحث، اشاره کردم یک خطری اندیشه را تهدید میکند، اما اندیشه چیست؟ خیلی عامیانه و ساده در موردش بخواهیم صحبت کنیم، اندیشه یعنی آن چیزی که ما را به پاسخ مجهولات میرساند. ملاهادی سبزواری یک تعریفی از اندیشه دارد و میگوید هر حرکتی که در جهت ادراکات جزیی شما باشد، به معنای اندیشه است. در فرهنگ و ادبیات ما فراوان روی حوزه اندیشه تأکید شده است. در قرآن نیز مرتب روی اندیشه با عباراتی نظیر «لقوم یتفکرون»، «لقوم یعقلون» تأکید شده و در سوره رعد و نحل بهطور مرتب در مورد مسئله اهمیت اندیشه صحبت میشود. به هر حال باید گفت که یک نظام اجتماعی بدون اندیشه شکل نخواهد گرفت و اندیشه قوامبخش نظام اجتماعی و عناصر سازنده آن است.
ویژگیهای مفهومی بهنام «اندیشه»
اندیشه یکسری ویژگیها دارد. یعنی هر چیزی را نمیتوانیم بگوییم اندیشه است. یک؛ آن مجموعهای که اندیشه را میسازد باید انسجام داشته باشد، اگر آن مؤلفههایی که کنار هم قرار میگیرند، انسجام نداشته باشند چیزی بنام اندیشه به وجود نمیآید. لذا باید در ابتدا انسجام داشته باشد. دوم اینکه چارچوب داشته باشد؛ این رها بودن و حدود و ثغور نداشتن، اندیشه نیست. سه؛ اندیشه باید قابلیت استدلال منطقی داشته باشد تا بتوانیم از آن بر اساس منطق دفاع کنیم. چهار؛ اهمیت داشته باشد. باید جزو مسائل مهم جامعه باشد. هر فکر کردنی اندیشه نیست. اینکه من در اتاقم بنشینم ساعتها به مسئلههای خودم فکر کنم، این اندیشه نیست، بلکه اندیشه باید ناظر به مسائل مهم باشد. پس این چهار ویژگی کنار هم جمع میشود و مفهومی بنام اندیشه را میسازد.
بدون اندیشه، ساختارسازی برای حزبالله ممکن نیست
اینکه اندیشه در نظام اسلامی ما چه تفاوتی با اندیشه در جهان غرب دارد بحث مفصلی است که من از منظر اخلاقی به آن میپردازم. خواجه عبدالله انصاری یک نکتهای در حوزه اندیشه میگوید که تفکر، جستجوی بصیرت برای رسیدن به سعادت مطلقه است. همینجا اشاره کنم که در این رابطه ما دو مفهوم داریم. یک مفهوم بهنام رفاه داریم که اساساً آن چیزی است که انسان مادی پیگیری میکند. من قائلم علوم انسانی که در غرب به وجود آمده اصالت را هم به «زیستن» میدهد و به دنبال این است تا برای انسان اجتماعی رفاه را به ارمغان آورد، اما این غایت مسیر آنها است. اسلام که صرفاً دنبال رفاه نیست، بلکه اسلام مفهوم سعادت را مطرح میکند. یعنی اسلام زیست فرهنگی را مطرح میکند. آنچه از زیستن مهمتر است «چگونه زیستن» است. صرف زیستن که ارزشی ندارد. لذا لازمه دستیابی به رفاه و انسان فرهنگی این است که ما بر اساس مبانی معرفتی خودمان علوم جدیدی را تأسیس کنیم. یعنی شاید بر اساس نیازهایی که ما را به سعادت برساند نیازمند این باشیم که علوم جدیدی تأسیس شود که ما را به سعادت برساند؛ نه آنکه پیوست بدهیم به مدیریت اسلامی، جامعهشناسی اسلامی و…. لذا بنا بر آنچه گفتم اندیشه است که باید ما را در مسیر تولید علوم جدید به آن سعادت مطلقه برساند. از این منظر تفاوت اندیشه را از منظر نگاه اسلامی با نگاه غرب مطرح کردم. در نهایت باید گفت بدون توجه به اندیشه، جریان حزبالله نمیتواند ساختار سازی و مدلسازی کند.
تحویلی نگری و دو خطر برای اندیشه حزبالله
خطری که اندیشه حزبالله را تهدید میکند، مسئلهای به نام تحویلی نگری یا reductionism است. تحویلی نگری یعنی اینکه وقتی شما در مورد یک نظام صحبت میکنید، قضاوت درباره آن نظام را که از اجزاء مختلفی شکل گرفته، در یکی از اجزایش محدود کنید. هر آن چیزی که در جایگاه واقعی خودش قرار نگیرد و پایینتر باشد دچار یک تقلیل میشود و به این تحویلینگری میگوییم. مثلاً انگار بگویید فیلسوف کسی است که زیاد حرف میزند. یعنی بر اساس یک جزء یا ویژگی دارید یک کلیتی را قضاوت میکنید. این تحویلینگری است.
عملگرایی و فاصله از مبانی تولید فکر
اما در حوزه تحویلی نگری اندیشه، دو خطر حزبالله را تهدید میکند. خطر اول این است که اصلاً خود اندیشه یعنی اندیشه اسلامی دچار تحویل شده است. چون جریان حزبالله تصور کرد که باید عملگرا شود. با رویکرد صرفاً عملگرایی آمدند کمکم از مبانی تولید فکر فاصله گرفتند. همچنین آدمهایی که در جریان حزبالله تولید اندیشه میکردند کمتر و محدودتر شدند. باید دانست عملگرایی بدون اندیشه امکانپذیر نیست. پس خطر اول که باید فکری به حالش کرد این است که خود اندیشه در ذهن حزبالله دچار تقلیل و کاهش نشود.
ترجیح یک وجه بر دیگر وجوه اندیشه انقلاب اسلامی
خطر دوم که واضحتر هم هست این است که اندیشه انقلاب اسلامی دچار تحویل بشود. الان همه مدعی اندیشه انقلاب اسلامی هستند. چه قدر ما نشستیم درباره این موضوع که اندیشه انقلاب اسلامی چیست و اصلاً چه ویژگیها و مختصاتی دارد کار کردیم؟ چقدر اثر جدید ما تولید کردیم؟ همچنان اگر ما کتابهای شهید مطهری را نداشته باشیم، چه داریم؟ چقدر نسل جدید ما در این ۲۰ سال تولید اندیشه کردهاند؟ آنهایی هم که کار کردند حمایتی از آنها صورت نگرفته و ترویج نشدند.
یکی از وجوه اندیشه انقلاب اسلامی، تکلیفگرایی است. ممکن است برای جریان حزبالله تکلیف گرایی محور اصلی بشود. آنوقت سایر وجوه دیگر مثلاً ظلمستیزی، تقوا و… را فراموش کنند. وقتی یکی از وجوه بر دیگر وجوه اندیشه انقلاب اسلامی میچربد و دیگر حوزهها تقلیل پیدا میکنند و محدود میشوند، آن اندیشه از محوریت تأثیرگذاری خودش خارج میشود. شما فرض کنید که ما دچار شتابزدگی در داوریهایمان بشویم یا ممکن است دچار تقلید کورکورانه بشویم. مبنای بسیاری از فعالیتهای ما شک است. نظام حوزه علمیه ما یکی از مدنیترین و پیشروترین نهادهای آموزشی در دنیا بوده است. چرا در گذشته پیشرفته بوده است؟ به دلیل اینکه مبنای رشد آن شک و بعدازآن تفکر انتقادی بوده است. الان چرا حوزه دچار مشکل هست؟ چون حوزه، دانشگاه شده است. چون حوزه دارد تقلید میکند از نظام دانشگاهی و دیگر آن فضای رشد وجود ندارد.
بیاییم در حوزه اندیشه کارهای جهادی کنیم
ما نیازمند جریان حزبالله هستیم برای اینکه گفتمان انقلاب اسلامی در سطح نظری و عملی در جامعه ترویج بشود. لذا جریان حزبالله باید دنبال اصالت دادن به اندیشه باشد. کارهای جهادی خیلی خوب هست اما بیاییم در حوزه اندیشه کارهای جهادی بکنیم. بنابراین جریان حزبالله باید تکلیفشان را با اندیشه و اندیشه انقلاب اسلامی روشن کنند، اهل گفتوگو بوده و خودرأی نباشند. گفتوگو یعنی حقجویی. به عبارتی گفتوگو رسیدن به حق است نه اثبات خود. حزبالله باید به دنبال این باشد که به شکل نرم برای ترویج و استقرار آن چیزی که حق است و ما به آن قائل هستیم و از آن به نام گفتمان انقلاب اسلامی یاد میکنیم تلاش کند.
نظر شما