خبرگزاری مهر، فرهنگ و اندیشه- زهرا زمانی: روز اول مرداد ارتش عراق به مرزهای استان ایلام حمله کرد. آنها میمک را اشغال کردند به سی کیلومتری شهر ایلام رسیدند. از این تهاجم و آن پذیرش قطعنامه خون همه به جوش آمده بود و هر کس میتوانست اسلحه تهیه کرد یا حتی با دست خالی به سمت نیروهای عراقی حمله ور شدند. در میمک، یک گردان از لشکر ۱۱ امیرالمومنین با کمک عشایر ایلهای خزل، بوبلی و گنجوان متحد شدند، به عراق حمله کردند و آنها را مجبور کردند عقب نشینی کنند. عراقیها تلفات دادند و این بار هم هوانیروز یار رزمندگان میمک بود.
حجت شاه محمدی، خلبان هوا نیروز تعریف میکند: پس از پذیرش قطعنامه فکر نمیکردیم عراق دوباره حمله کند. بهت زده بودم. با علی، همکارم، به پرواز درآمدیم. توی راه همه اش فکر نامردیهای بعثیها بودم. از شدت عصبانیت دندانهایم را به هم میفشردم. نگاهی به راکتهای بالگرد انداختم و به خودم گفتم امروز باید کار این نامردها را یکسره کنیم. مدافعان ایرانی سازماندهی شده حمله نمیکردند، اما آنقدر پرشمار و قدرتمند بودند که مهاجمان عراقی را غافلگیر و مجبورشان کردند بیشتر از آنچه پیش آمده بودند عقب نشینی کنند. آنها این بار تمامی ارتفاعات میمک را آزاد کردند و بخشهایی که در تمام سالهای جنگ در اشغال عراقیها مانده بود آزاد شد.
عراق اعلام کرد دوم مرداد به مرزهای کرمانشاه حمله میکند. مسئولان و فرماندهان تحلیل کردند عراق میخواهد اسیر بگیرد تا در مذاکرات بعد از جنگ دستش خالی نباشد. بنابراین به نیروهای ارتش اجازه دادند در هجوم اولیه عراق عقب نشینی تاکتیکی کنند تا اسیر ندهند و بعد عراقیها را به عقب بزنند.
حمله به کرمانشاه
دوم مرداد عراقیها به مرزهای کرمانشاه حمله کردند و خط اول دفاعی را در آن منطقه شکستند. آنها با کوبیدن مسیر تدارکات و استفاده وسیع از بالگردهای پشتیبانی سریع پیش آمدند. سردار ناصح در این مورد این گونه توضیح میدهد: منطقه چنان از نیروی پدافندی خالی بود که عراقیها راحت جولان میدادند و در سر پل ذهاب از ما رد شدند و من و چند نفر دیگر مجبور شدیم از مسیر انحرافی عقب برگردیم که ۴۸ ساعت طول کشید. تا سوم مرداد عراقیها در مرزهای کرمانشاه جولان میدادند و خطهای جلوتر از مرز را به هم به شدت بمباران کردند.
صبح تا بعدازظهر سوم مرداد از آن جا با توپهایشان گردنه پاتاق، کرند غرب، اسلام آباد غرب، گردنه حسن آباد و چهار زبر را بمباران کردند، غروب هم هواپیماهایشان با شکستن دیوار صوتی و پرواز در ارتفاع پایین مردم را شدید ترساندند. همان روز عراقیها چند روستای پر جمعیت را بمب شیمیایی زدند. همچنین هواپیماهای عراقی اعلامیه پخش میکردند که: عراق حمله گستردهای تدارک دیده. غیرنظامیها شهر را ترک کنند و نظامیها با در دست داشتن این برگهها خودشان را تسلیم کنند.
کشکول، روزنامه فروش کرندی درباره آن روز این طور میگوید: دو شب بود عراقیها حملات هوایی را بیشتر کرده بودند. اول مرداد روستاهای سمبل و بابایادگار را شیمیایی زدند و چند نفر از دوستانم شهید شدند. مردم همه خسته از کوهها و باغها آمده بودند که شنیدند عراق بابایادگار را زده است. همان شب مردم شهر را ترک کردند و رفتند. دوم مرداد قبل از حمله منافقین، صبح با زوزهی هواپیماهای عراقی از خواب بیدار شدم، هیچ پدافندی در شهر نبود. هواپیماها در ارتفاع پایین پرواز میکردند، مانور میدادند و میزدند و میرفتند. مردم کشته میشدند. شهر آب و برق نداشت، از آب برکهها هم میگفتند نخورید شیمیایی است. حتی میوهها و انگور باغ را هم نخورید.
فرمانده هان ایران حمله عراق را جدی نگرفتند و به بعضی واحدها دستور عقب نشینی دادند تا دست کم اسیر ندهند. پیش بینی میشد روزهای بعد هم عراق برای اسیر گرفتن و خسارت زدن به مرزهای کرمانشاه حمله کند. بنابراین دستور دادند لشکر ۸۱ زرهی نیروها و تجهیزاتش را عقب بکشد تا اسیر و خسارت ندهد. بچههای سپاه و بسیج با هر نوع عقب نشینی ای مخالف بودند و در عقب نشینی ها با فرماندهان ارتش درگیر میشدند.
مذاکره در زیر سایه آتش
همان روز که عراق دوباره به خوزستان حمله کرد، دکتر ولایتی ورزیرخارجه وقت با طارق عزیز وزیر خارجه عراق و خاویر پرز دکوئیاردبیر کل سازمان ملل جلسه داشتند و هنگام جلسه به او خبر میدهند که عراقیها به خوزستان حمله کرده اند. دکتر ولایتی که تمامی سالهای جنگ آرام کارها را پیگیری میکرد و هرگز برآشفته نمیشد، در آن جلسه چنان برآشفته میشود که بعد از سالها دوباره سیگار میکشد تا قدری آرام شود. دبیر کل سازمان ملل متوجه اوضاع آشفته ی ایشان میشود و علت را می پرسد که دکتر ولایتی به او میگوید: حمله عراق بسیار سنگین بوده است و در مناطقی تا ۱۰۰ کیلومتر داخل خاک ما شده اند. ما به این نتیجه رسیده ایم که عراق در کاری که مجری آن شما هستید قصد اخلال دارد. روشن است که اگر آنها داخل خاک ما باشند ما با آتش بس موافقت نمیکنیم. مردم ما نمیپذیرند که شهرهای بزرگ آنها در اشغال عراق باشند و ما آتش بس اعلام کنیم. به طور کلی عراقیها میخواهند وضعیت را به ابتدای جنگ، یعنی سال ۱۹۸۰ برسانند. دبیر کل جلسهها تعطیل میکند تا موضوع را پیگیری کند.
پس از مشخص شدن درستی ادعای ایران، در مقابل این سرسختی آشکار عراق، دبیر کل تهدید میکند که به پیشنهاد خودش، چه عراق بپذیرد یا نه، زمان مشخصی را برای آتش بس تعیین خواهد کرد. عراق در ابتدا سعی کرد این پیشنهاد را ناکام بگذارد و اعلام کرد که این امر از سوی هر کسی که میخواهد باشد، نخواهد پذیرفت. در آن زمان بود که دبیر کل سازمان ملل سعی کرد مستقیماً از طرف دولتهای پنجگانه عضو شورای امنیت اطمینان پیدا کند که آنها میخواهند آتش بسی اعلام شود و حاضرند به مجرد شروع، از آن حمایت کنند و در نهایت هم موفق شد. در مقابل فشارهای فزاینده خارجی، صدام حسین در تاریخ ششم اوت ۱۹۸۸ اعلام کرد به شرطی حاضر است آتش بس را بپذیرد که ایران قبول کند بلافاصله پس از آن، گفت و گوهای مستقیم را انجام دهد. روز بعد، ایران این شرط را پذیرفت و به صراحت مسألهی زمان و مکان و نحوه انجام گفت وگوهای مستقیم را به دبیر کل واگذاشت.
منبع: تاریخ جنگ ایران و عراق، جعفر شیرعلینیا
نظر شما