به گزارش خبرنگار مهر، سید حسین طهماسبی در شب ششم ماه محرم شعری را در مدح حضرت قاسم بن الحسن (ع) و در مراسم عزاداری اداره کل تبلیغات اسلامی استان اصفهان سروده است.
«به نام خداوندگار کریم / خداوند رحمن خداوندی رحیم
خداوند سوز دل آفتاب / خداوند تسبیح امواج آب
خداوند سرهای از تن جدا / بدیع السماوات والکربلا
یکی دشت هرگز ندیده بهار / نروییده گل نیست جز نیزه زار
جهان هرچه دارد فقط کربلا است / که این داستان خط به خط کربلاست
به چشم آمدم نوجوانی دلیر / لبش تشنه چون خاک خشک کویر
لبش تشنه و سینهاش غرق خون / زده خیمه در عمق خاک جنون
اگرچه قدش چون سرو بالا نبود / ولی کمتر از شیر لیلا نبود
در آغوش لطف عمویش رسید / عموجان! دگر طاقت من برید
مرا رخصت تیغ و میدان بده / مرا اذن جنگی نمایان بده
از این جنگ او را اگر باز کرد / به نام حسن رزم آغاز کرد
سپر لایق جسم پاکش نشد / زره مَحرم چوب تاکش نشد
کجا شیر را در قفس دیدهاید / به دور عسل کی مگس دیدهای
چو مه پارهای سوی جولان دوید / درخشان در آشوب میدان رسید
رجز خواند همچون غلامی دلیر / امیری حسینُ نعم الامیر
رجز خواند و مهبوت شد عالمین / رجز خواند و دلگرمِ او شد حسین
منم وارث ذوالفقار علی /. حسن زاده و جاننثار علی
منم چاک خورده همه پیرهن / منم حضرت قاسم بن الحسن
شهادت که بوی عسل میدهد / و این جنگ بوی جمل میدهد
از آن بدترش تان فروان بکُشت / فراوان از آن بدسرشتان بکشت
ولی قصه پایانش اینگونه نیست / بگو جز شهادت دگر چاره چیست
یکی سنگ در دست و دیگر کمان / امان از غریبی و غربت امان
رسیدش ز رَه نیزه داری و بعد / نصیب گلی گشت خاری و بعد
همه اسب هاشان دویدند و بعد / عسل را به صحرا کشیدند و بعد
نهال تنش قد یک سرو شد / و قاسم در آن دشت خون محو شد
لگد مال خونین پر از زخم بود / سر و پایش جسمش سیاه و کبود
تنش بر تن خاک چسبیده بود / به صحرا شدم عشق باریده بود
چنان پیکرش بر زمین جا گرفت / که پهنای آن کربلا را گرفت
چنان غنچهای که شکوفا شده / چنان گیسویی که زِهم وا شده
چنان رود سرخی که دریا شده / تنش غرق امواج صحرا شده
کمی مثل زهرا قدش تا شده / کمی مثل اکبر مجزا شده
عبایی ندارد به دستان حسین / تو را میکشد در بیابان حسین
حسین آمد از دشت اندوه و درد / و از خاک جسم تو را جمع کرد
به پایان رسیده است روضه / ولی غریبِ همه روزگاران علی»
نظر شما