به گزارش خبرگزاری مهر، نشست «کاربردی سازی علوم انسانی» با حضور سید جواد میری، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی توسط کانون اندیشه جوان در صفحه اینستاگرام کانون برگزار شد.
وی در ابتدا، با اشاره به پیش فرضها و مقدمات شکل گیری علوم انسانی، گفت: اتفاقات، تغییر و تحولاتی در ذهن و زبان انسان اروپایی رخ داد که منجر به شکل گیری علوم انسانی شد. انسان اروپایی پیش از عصر روشنگری بر این باور بود که هستی بر اساس مشیت الهی شکل گرفته و همانگونه که کهکشانها سلسله مراتب دارند زندگی اجتماعی نیز سلسله مراتبی دارد که در بالاترین مرتبه آن پاپ به عنوان نماینده خدا و در پایین ترین مرتبه مردم عوام قرار دارند. در عصر روشنگری هژمونی طبقه روحانیت فرو میریزد و انقلاب علمی زمینه را برای فهم دیگری از معرفت تجربی فراهم میکند. پیش زمینه عصر روشنگری همان بحث لوتر است که میگوید انسان با به طور مستقیم میتواند با خداوند ارتباط داشته و نیازی به واسطه ندارد. وقتی انسان به عنوان یک عنصر فعال و تدبیر انسانی در تاریخ مطرح میشود دیگر مشیت الهی سرمنشا امور محسوب نمیشود.
میری افزود: همزمان با این تغییر دیدگاه عنصر بورژوا و آن افرادی که از علما، نجبا و شاهزادگان نبوده و اهل تجارت هستند آرام آرام سرمایه پیدا کرده، شبکه سازی میکنند و به عنصری تاثیرگذار در جامعه تبدیل میشوند. پیوند بین کارگر و سرمایه در دست طبقه بورژوازی جریانی به نام جریان و نظام سرمایهداری را ایجاد کرد و از درون آن نظام معرفتی بر اساس ساختارهای اجتماعی جدید شکل گرفت.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، یادآور شد: این اتفاقات در ایران، جهان اسلام و شرق به گونهای که از درون جامعه بجوشد شکل نگرفت. چرا که نوزایشی که در اروپا در قرون دوازده و سیزدهم آرام آرام آغاز شد در جهان اسلام در قرون سوم، چهارم و پنجم حدود هزار سال قبل از اروپا اتفاق افتاده بود. دوران قرون وسطی در اروپا به دلیل سیطره ارسطوگرایی، افلاطونی، نو افلاطونی و نگاههایی آن جهانی مفرط به دوران هزار ساله تاریک تعبیر میشود. به همین دلیل است که عصر تحولات پس از آن را عصر روشنگری مینامند، اما دقیقاً در آن هزار سال تاریک اروپا، جهان اسلام در حال رشد شهرها بوده و اقتصاد و تجارت در آن اهمیت داشته است. فارابی، ابن سینا، سهروردی، مکاتب فلسفی، تصوف و مکاتب ادبی همه مربوط به آن دوران هستند. متاسفانه زمانی که اروپا دوران تحولات خود را سپری میکند، دوران اضمهلال و انحطاط تفکر جهان اسلام و شرق آغاز میشود.
این محقق در خصوص ارتباط صنعت و تجارت با علوم انسانی در ایران و اروپا، ابراز کرد: نمیتوان گفت چرا علوم انسانی با صنعت و تجارت در اروپا پیوند برقرار کرده و در ایران اینگونه نیست. چرا که به یک معنا علوم انسانی در ایران در حال پیدایش است. انقلاب سال ۵۷ نه تنها در ایران بلکه در جهان اسلام و مشخصاً حوزه تمدن شیعی پیامدها و اثرات بسیاری داشت. انقلاب نگاهی تاریخی به ایران و جهان اسلام داد تا ایرانیان و مسلمانان خود را در مستوای تمدنی ببینند و به این فکر بیفتند که خود را از ذیل تاریخ غرب برهانند و درباره هستی اجتماعی، زیست جهان بشری و موقعیت خود بیاندیشند و این بازاندیشی منجر به نوعی نوزایی بشود. انقلاب باعث شد سوژه ایرانی و سوژهای که در جهان اسلام است آرام آرام نسبت به وضع تاریخی خود آگاهی پیدا کند.
این نویسنده با بیان اینکه انقلاب ۵۷ به مثابه یک پدیدار بشری است، مطرح کرد: بر خلاف آنچه که گفته میشود انقلاب ۵۷ یک انقلاب ایرانی، اسلامی یا شیعی است، میتوان با قطعیت گفت که این انقلاب در اعداد مفهوم یا رخداد انقلابی به مثابه یک پدیدار بشری است. انقلاب یک پدیده مدرن است و اولین انقلاب بزرگ در فرانسه با سه ایده آل بزرگ عدالت، آزادی و برادری رخ میدهد. این سه شاخصه ریشه در ادیان و مکاتب عرفانی و فلسفی دارد. در ایران، جهان اسلام و بسیاری از کشورهای دیگر به این نتیجه رسیدند که اساساً جامعه خوب زمانی شکل میگیرد که وحدت نوع انسانی به عنوان اصل قرار بگیرد و اگر برادری به معنای وحدت نوع انسانی اصل قرار بگیرد آزادی و عدالت هم به دنبال آن خواهد آمد. یک دلیل اینکه انقلابها منتج به شکل گیری جامعه ایده آل نمیشوند این است که نظام ایجاد شده پس از انقلاب با انقلاب اشتباه گرفته میشود. در حالی که نظامها معطوف به امر واقع و انقلابها معطوف به امر ایده آل هستند.
وی ادامه داد: نظامی که پس از هر انقلابی تشکیل میشود مختصاتی دارد و این مختصات برای اینکه بتواند خود را حفظ کرده و استمرار ببخشد باید یک طبقه را تحکیم کند تا بتواند در قدرت بماند و به اهداف خود برسد. به همین دلیل است که نظامها از گفتان انقلاب برای تحکیم خود استفاده میکنند. هیچ انسانی به ذات نمیتواند مخالف گفتمان انقلاب باشد چرا که گفتمان انقلاب قسط، عدالت، آزادی، برادری و محبت است بنابراین آنجایی که برخی ضد انقلاب میشوند در حقیقت ضد آن گفتمانی هستند که نتوانسته است ایدهآلهای انقلاب را عملیاتی کند یا در این مسیر گام بردارد. بنابراین باید بین سه مفهوم انقلاب، انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی تفاوت قائل شد. که اگر این تفکیک صورت بگیرد میتوان وضع کنونی نظام را مورد نقد قرار داده و نظام میتواند خود را ترمیم کرده و ارتقاء ببخشد.
میری با اشاره به نسبت علوم انسانی با جمهوری اسلامی و نظرات مختلف در خصوص علوم انسانی اسلامی، اظهار داشت: نسبت علوم انسانی با گفتمان انقلاب نسبتی کاملاً وسیع است، چرا که علوم انسانی معطوف به رهایی بخشی انسان است. در نسبت علوم انسانی با جمهوری اسلامی به مثابه یک نظام سیاسی مباحث متعددی وجود دارد. بحثی که در فضای آکادمیک مطرح میشود این است که علوم انسانی برآمده از دغدغههای سوژه اروپایی و مبتنی بر تجربه انسان اروپایی است. به عبارت دیگر میتوان گفت علوم انسانی اروپا مدارانه مبتنی بر ماتریالیست و علوم انسانی اسلامی مبتنی بر توحید است و بحث در این ساحت ادامه دارد. اما مسئله اینجاست که پس از ۷۰ سال علوم انسانی اروپامدارانه بر سر مبادی نایستاده و دائماً در حال به روز رسانی و تحول است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، افزود: به نظر میرسد آن چیزی که امروز به عنوان علوم انسانی اسلامی مطرح میشود بیشتر یک اشتراک لفظی است. science در زبان فارسی به علم ترجمه شده اما علم به معنای اعم معرفت نیست. انسان اروپایی برای اینکه مانع از هم فروپاشی جامعه بشود علوم انسانی با رویکردهای طبیعی و پدیدارشناسانه را شکل داد. اما نسبت آنچه که در ایران به نام علوم انسانی اسلامی مطرح میشود با science و علم اجتماعی طبیعی مشخص نیست و نمیتوان آن را علوم انسانی اسلامی نامید بلکه بهتر است نام فقه الاجتماع را بر آن نهاد. فقه الاجتماع نسبت بسیار وسیعی با تاریخ تفکر در جهان اسلام و ایران دارد. نام علوم انسانی اسلامی نهادن بر این علم خدمت به آن نیست بلکه با این کار علم فقه الاجتماع در ذیل باور اروپامدارانه قرار میگیرد.
این پژوهشگر در پایان خاطرنشان کرد: اشکال آنجا است که فهم از نظام معرفتی محدود به science و معرفت انسانی شده و همه معرفتها پیش و همزمان با آن معرفت تلقی نمیشود. در حالی که اینطور نیست، انواع معرفت، دستگاهها و نظامهای معرفتی وجود دارد که هر کدام کارکرد و ساحت مشخصی دارد. آن چیزی که به نام علوم اجتماعی طبیعی با سوژه غربی شکل گرفته مبنایی جز تسخیر عالم ندارد در حالی که فقه الاجتماع، فلسفه الاجتماع و عرفان الاجتماع هیچ سودایی برای تسخیر عالم ندارد. بنابراین دولت به مثابه یک نهاد در نظام جمهوری اسلامی لاجرم باید مسلح به علم الاجتماع باشد.
نظر شما