به گزارش خبرنگار مهر، خطبه فدکیه نام سخنرانی حضرتفاطمه (س) در مسجدالنبی که در اعتراض به غصب فدک ایراد شد. خلیفه اول پس از جریانات بعد از رحلت پیامبر (ص) با منسوب کردن روایتی به پیامبر مبنی بر اینکه پیامبران از خود ارث برجای نمیگذارند، زمینهای فدک را که پیامبر (ص) به حضرت فاطمه (س) بخشیده بود، به نفع خلافت مصادره کرد. فاطمه (س) پس از بیثمر بودن دادخواهیاش به مسجد پیامبر رفت و خطبهای ایراد کرد که به خطبه فدکیه مشهور شد. ایشان در این خطبه بر مالکیتش درباره فدک تصریح کرد. همچنین به دفاع از حق حضرت علی (ع) درباره خلافت پرداخت و مسلمانان را بهخاطر سکوت در مقابل ستم به اهل بیت (ع) سرزنش کرد.
خطبه فدکیه مجموعهای از معارف ناب در زمینههای خداشناسی، معاد شناسی، نبوت و بعثت پیامبر اسلام (ص)، عظمت قرآن، فلسفه احکام و ولایت را در بردارد.
آنچه پیش رو دارید قسمت چهلم از سخنان مرحوم آیتالله مصباح یزدی است که در خصوص شرح خطبه فدکیه حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ایراد کردهاند:
در ادامه قرائت خطبه مبارک حضرت زهرا سلاماللهعلیها، به این بخش رسیدیم که حضرت، مردم حاضر در مسجد را مورد خطاب قرار میدهند و ضمن اشاره به خدمات فراوان رسول خدا صلیاللهعلیهوآله به آنها، میفرمایند: «در طول این مدت کسی که بیش از همه برای پیشرفت اسلام، دفاع از مسلمانان و مبارزه با مشرکین زحمت کشید علی علیهالسلام بود.» در اینجا تعبیرات بسیار لطیف و ادیبانهای به کار برده بودند که در جلسه قبل به آنها اشاره کردم.
از تاریخ عبرت بگیریم
حضرت زهرا سلاماللهعلیها در ادامه به رحلت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اشاره میکنند و به بیان حوادثی میپردازند که بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله اتفاق افتاد. از اینجا به بعد آرامآرام لحن کلام حضرت نسبت به مخاطبان تند میشود.
حوادثی که حضرت به آنها اشاره میکنند با ذکر تمام جزئیات حتی اسم اشخاص و کیفیت کارهایی که انجام دادند و تأثیری که این اعمال آنها در مسیر جامعه اسلامی داشت در کتب تاریخی آمده است. اما حضرت زهرا سلاماللهعلیها از کسی اسم نمیبرند.
از اینجا به بعد بحث اصلی خطبه آغاز میشود. این قسمت از خطبه را از چند جهت میتوان مورد بحث و بررسی قرار داد. یک جهت جنبه ادبی خطبه و توضیح تعبیرات و کلمات آن است. جهت دیگر پرداختن به مطالب تاریخی خطبه و شناخت دقیق حوادثی است که به آنها اشاره شده است.
نکته دیگر توجه به هدف اصلی خطبه است، یعنی هدایت مردم و جلوگیری از انحرافی که در شرف انجام بود و انجام هم گرفت. محور این بحث، جانشینی پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله است که بحثی کلامی- اعتقادی است. بنده با این بحث ناآشنا نیستم اما سبک بحثهای ما در اینجا بیشتر جنبه اخلاقی دارد؛ یعنی هدف از این جلسات این است که الگویی رفتاری برای خودمان پیدا کنیم.
البته معنای این سخن این نیست که آن بحثها لازم نیست؛ بلکه آن بحثها لازم است و بیش از هزار سال هم هست که بزرگان ما صدها کتاب کوچک و بزرگ در این باره نوشتهاند که یکی از آنها کتاب الغدیر است. اما آنچه مورد توجه ماست این است که ما با دقت در این مباحث، بصیرت در دین پیدا کنیم، بتوانیم حوادث زمان خودمان را تفسیر کنیم و وظیفه خودمان را در این زمان تشخیص دهیم. چون این حوادث مشابهاند و به قول معروف، تاریخ تکرار میشود. قرآن هم به این معنا اهتمام دارد و از این جهت، تاریخ گذشتگان به خصوص تاریخ بنیاسرائیل را چندین مرتبه ذکر میکند.
برکاتی که در دهههای اخیر نصیب امت اسلامی شده که مهمتر از همه آنها پیروزی انقلاب اسلامی ایران است به واسطه درسهایی است که از تاریخ گرفته شده و به برکت عزاداریهای سیدالشهدا و زنده نگهداشتن تاریخ کربلاست.
ما وظیفه خودمان را در این زمان فهمیدیم؛ فهمیدیم که باید چه کار کنیم تا به دامی که کوفیان در آن افتادند نیافتیم. اگر این حوادث را زنده نگه نداشته بودیم، تدریجاً غبار تاریخ روی آنها را میگرفت و برخی تاریخنویسانِ مزدور هرچه دلشان میخواست مینوشتند و ما هم منحرف میشدیم.
بزرگانی در این مسیر لغزیدهاند که انگشت حیرت به دهان انسان باقی میماند. غزالی که یکی از علمای بزرگ و معروف اسلام است و کتاب «احیاءالعلوم» او کتابی پرمحتوا و مفید است در داستان کربلا مرتکب اشتباهی باور نکردنی شده است. در همین کتاب احیاءالعلوم اشارهای به داستان کربلا دارد و ضمن احترام به سیدالشهدا علیهالسلام میگوید: «ما حق نداریم یزید را لعن کنیم؛ چراکه احتمال میدهیم توبه کرده باشد!» آیا چنین احتمالی درباره هر جنایتکار و ظالمی داده نمیشود؟!
شیطان هنوز زنده است
ما به دنبال عبرت گرفتن از تاریخ و حوادث صدر اسلام هستیم برای حوادثی که در پیش داریم؛ حوادثی که میدانیم گرچه رنگ عوض میکند اما ماهیتاً تکرار خواهد شد و امروز یا فردا اتفاق خواهد افتاد.
در روایتی نبوی درباره تکرار تاریخ بنیاسرائیل در امت اسلام آمده است که: لَوْ أَنَّ أَحَدَهُمْ دَخَلَ جُحْرَ ضَبٍّ لَدَخَلْتُمُوه .۱ این احتمال وجود دارد که باز هم فتنه دیگری اتفاق بیافتد و احتمال آن بسیار قوی است؛ چراکه شیطان هنوز زنده است و از قَسَمی که برای نابودی انسان خورده برنگشته است و بنا ندارد که قسمش را بشکند. از طرفی روزبهروز بر تجربهاش افزوده میشود. اگر در این فتنه شکست خورد و آنگونه نشد که میخواست، آن را بررسی میکند تا اشکالش را بر طرف کند و در دفعه بعد موفق شود.
از آنجا که مراد ما از مرور این خطبه، استبصار از حوادث تاریخی است لذا خیلی اصرار نداریم که اسم کسی را ببریم. آنچه برای ما مهم است این است که از لحن کلام حضرت زهرا سلاماللهعلیها بفهمیم که مردم آن زمانه چه روحیهای داشتهاند و بر جامعه آن روز چه فضایی حاکم بوده است. غیر از شواهد تاریخی که ارزش خودش را دارد از لحن این کلام، انسان میفهمد که آدمیزاد چهقدر ممکن است تغییر کند و چه خطرهایی بر سر راه اوست.
ما تافته جدابافتهای نیستیم. ممکن است ما هم یک روز مرتکب همین اشتباهات بشویم. باید ریشه آن خطاها را بشناسیم و اگر دیدیم آن ریشهها در ما هم هست آنها را بخشکانیم. این هدف اصلی ما از بررسی این خطبه است.
جولان نفاق
در مروری که بر خطبه حضرت داشتیم صحبت ایشان به وقایع بعد از رحلت پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآله رسید. حضرت در این بخش میفرمایند: فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دَارَ أَنْبِیَائِهِ، وَ مَأْوَی أَصْفِیَائِهِ، ظَهَرَ فِیکُمْ حَسِیکَةُ النِّفَاقِ؛ حتماً از این تعبیرات، اشخاصی خاص مورد نظر حضرت است؛ اما همانطور که عرض کردم خیلی ضرورت ندارد که مصداق اینها را تعیین کنیم. میفرمایند: «هنگامی که خدای متعال برای پیامبرش سرای پیامبران و جایگاه برگزیدگان را انتخاب کرد و پیغمبر از دنیا رفت، خار نفاق در شما ظاهر شد و رگههای پنهانِ نفاق مثل خاری بیرون زد.» تعبیرات خیلی عجیبی است!
وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّین؛ «جلباب» یعنی روپوش. حضرت میفرمایند: دین روپوش نو و تازهای به تن داشت، ولی وقتی پیغمبر از دنیا رفت این روپوش، کهنه و مندرس شد. وَ نَطَقَ کَاظِمُ الْغَاوِین وَ نَبَغَ خَامِلُ الْأَقَلِّین الآفلین؛ در میان شما گمراهانی بودند که مهر بر لب زده و تا پیغمبر بود گمراهی خود را پنهان کرده بودند؛ اما وقتی پیغمبر از دنیا رفت به سخن آمدند. اینان افراد فرومایهای بودند که به حساب نمیآمدند.
وَ هَدَرَ فَنِیقُ الْمُبْطِلِینَ؛ «مبطلین» کسانیاند که یا حرفهای یاوه میزنند یا رفتار غلط دارند. حضرت میفرمایند: «اهل باطل در میان شما سرکردهای داشتند که تا پیغمبر بود چیزی بروز نمیداد؛ اما همین که پیغمبر از دنیا رفت مثل شترِ مستی که بلبل میکند شروع به داد و فریاد کرد.» شما فضا را در نظر بگیرید! دختر پیغمبر این سخنان را به کسانی میگوید که تا دیروز پشت سر رسول خدا نماز میخواندند و شاگردان و اصحابش بودند!
فَخَطَرَ فِی عَرَصَاتِکُم؛ «خطر» به کسی میگویند که خیلی اظهار قدرت کند. حضرت میفرمایند: «این آدم گمنام و بیاعتبار که اهل نفاق و باطل بود، بعد از رفتن رسول خدا در میدان شما جولان داد.» البته معنای این سخن این نیست که همه آنها اینگونه بودند؛ بلکه مقصود برخی افراد است. وَ أَطْلَعَ الشَّیْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ؛ در این زمان، شیطان که در کمینگاهی مخفی شده بود وقتی این شرایط شما را دید سرش را از کمینگاه بیرون آورد تا شما را امتحان کند و ببیند آیا زمینه برای فعالیت، آماده است یا نه! هَاتِفاً بِکُم؛ شما را صدا زد. فَأَلْفَاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِیبِینَ؛ دید که شما برای پیروی از او بسیار آمادهاید، وَ لِلْغِرَّةِ فِیهِ مُلَاحِظِین همین که شما را صدا زد با چشمهایتان جستجو کردید تا بفهمید چه کسی است و چه میگوید. ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ؛ وقتی این آمادگی را دید تصمیم گرفت شما را به حرکت درآورد.
فَوَجَدَکُمْ خِفَافا؛ دید که شما خیلی سبک و آماده حرکتاید، وَ أَحْمَشَکُمْ فَأَلْفَاکُمْ غِضَابا؛ خواست ببیند تا چه اندازه میتواند شما را تحریک کند؛ کاری کرد که کمی احساساتی شوید. خواست ببیند به محض اینکه تحریکتان کند فوراً غضبناک میشوید؛ عقلتان را کنار میگذارید و تابع احساساتتان شوید. حضرت چه تعبیرات زیبایی به کار بردهاند تا به آنها بفهمانند که در چه وضعی هستند.
فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ إِبِلِکُم؛ یکی از رسوم اعراب این بود که هر قبیلهای گله شترهایش را با علامتی داغ میکرد تا معلوم باشد که این شتر و این گله مال این قبیله است. «وسمتم غیر إبلکم» یعنی به جای اینکه شتر خودتان را با علامت خودتان داغ کنید شتر دیگران را علامت زدید، وَ أَوْرَدْتُمْ غَیْرَ شِرْبِکُم؛ هر طایفهای آبشخوری برای گله خود داشت و گله را از آنجا سیراب میکرد.
حضرت میفرمایند: «وقتی شیطان شما را به حرکت درآورد رفتید شترهایتان را از آبشخوری غیر از آبشخور خودتان آب دهید.» این هم عکسالعمل بیجای شما در مقابل شیطان بود. هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِیبٌ؛ این عکسالعملی بیجا و خلاف انتظار بود؛ چراکه هنوز چیزی از وفات پیغمبر نگذشته بود. هنوز عهد و پیمانی که با پیغمبر بسته بودید تازه بود و از واقعه غدیر هفتاد و چند روز بیشتر نگذشته بود! وَ الْکَلْمُ رَحِیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلْ؛ هنوز آن زخمی که از وفات پیغمبر خورده بودیم التیام پیدا نکرده بود، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرْ؛ هنوز پیغمبر دفن نشده بود که شیطان شما را فریب داد و به حرکت درآورد و شما به حرفش گوش کردید.
ماجرای سقیفه بنیساعده
در این باره داستانهایی در تاریخ آمده که جزئیاتش را نقل نمیکنم. اجمالاً آنچه که اتفاق افتاد و تقریباً همه مورخین نقل کردهاند این است که: بعد از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآله در حالیکه هنوز علی علیهالسلام مشغول غسل دادن پیغمبر بود ابتدا جمعی از انصار از طایفه خزرج در سقیفه بنیساعده جمع شدند تا جانشینی پیغمبر را در قبیله خودشان متمرکز کنند. وقتی طایفه اوس متوجه شدند آنها هم آمدند.
خبر به مهاجرین که رسید و چند نفر ازآنها هم به جمع انصار پیوستند. کار به جایی رسید که با یکدیگر کتککاری کردند و به روی هم شمشیر کشیدند. سرانجام مهاجرین غالب شدند و اوس و خزرج هم چون با هم رقابت داشتند و هیچکدام زیر بار دیگری نمیرفتند بیعت کردند. آنچه ما میخواهیم بدانیم این است که چرا کار اصحاب پیغمبر به اینجا کشید که عهدشان را فراموش کردند؟! آیا ممکن است امروز هم برای ما چنین حادثهای اتفاق بیافتد؟
اقسام کفر
حضرت زهرا سلاماللهعلیها درباره علت این کارشان میفرمایند: ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ؛ برای این کارِ عجولانه چنین دلیل آوردید که: «میترسیم با رحلت رسول خدا بین مسلمانان فتنهای برپا شود. برای جلوگیری از این فتنه باید جانشینی برای ایشان تعیین کنیم!» حضرت در اینجا از آیهای اقتباس میکنند که خیلی معنادار است؛ میفرمایند: أَلاَ فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَةٌ بِالْکَافِرِینَ؛ این آیه به بعضی از منافقین اشاره دارد که فرار از فتنه را بهانه اعمال خود قرار داده بودند.
خداوند در جواب آنها میفرماید: «شما خود در فتنه هستید.» حضرت زهرا سلاماللهعلیها قبلاً خطاب به آنها فرمودند: «خار نفاق در شما ظاهر شد» و اینجا میفرمایند: «جهنم بر کافران احاطه دارد».
البته باید بدانیم که معنای کفر همیشه انکار خدا و پیغمبر نیست. در قرآن کفر به معانی مختلفی به کار رفته است. در روایات هم آمده است که کفر بر پنج معناست. معنای «کفر» از لحاظ فقهی، کلامی و اخلاقی متفاوت است. یکی از مصادیق کافر کسی است که همه ضروریات اسلام یا بعضی از آنها را انکار کند. این کفر در مقابل اسلام است. اما اگر کسی شهادتین را گفت و قبول کرد که هر چه را که پیامبر گرامی اسلام گفتهاند حق است، چنین شخصی مسلمان است و همه احکام مسلمانان برای او بار میشود.
اسلامِ ظاهری، مربوط به اظهار شهادتین و تسلیم شدن در مقابل حکومت اسلامی است. اما ممکن است کسانی این اسلام را داشته باشند ولی مصداق این آیه باشند که میفرماید: وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِکُم ْ.۴ این کفر در مقابل ایمان است.
کسی که ضروریات اسلام را قبول داشته باشد ولی با اینکه میداند خداوند حکمی را تشریع کرده است بگوید: «من این حکم را قبول ندارم!» چنین شخصی به معنای اول مسلمان است و هیچ ضرری به طهارتش نمیخورد. اما این اعتقاد او کفرِ در مقابل ایمان است، حتی اگر در دلش باشد و بر زبان نیاورد (أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا ).۵ اثر این کفر در آخرت ظاهر میشود نه در دنیا. نصاب ایمانی که باعث نجات از عذاب آخرت میشود پذیرفتن جمیع اموری است که خداوند نازل کرده است.
انکار یکی از آنها مثل انکار کل آنهاست؛ وَیقُولُونَ نُؤْمِنُ بِبَعْضٍ وَنَکْفُرُ بِبَعْضٍ أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا .۶ این نص قرآن است که اگر کسی بگوید: «بعضی از اسلام را قبول دارم و بعضی را قبول ندارم» کافر است؛ زیرا ملاک آنچه پذیرفتهایم این است که آنها را پیغمبر از طرف خدا گفته است و چون این ملاک در همه آنچه خدا نازل کرده است وجود دارد، اگر کسی یک مورد را قبول نکرد معلوم میشود که سایر موارد را هم به پیروی از هوای نفس خودش قبول کرده است. از اینرو قرآن میفرماید: أُوْلَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا.
این کفر غیر از کفرِ در مقابل اسلام است. این کفر در مقابل ایمان است که آن ایمان باعث نجات در آخرت میشود. متأسفانه گاهی این دو اصطلاح با هم خلط میشوند. این دو اصطلاح دو معنا از پنج معنایی است که در روایات برای کفر ذکر شده است.
حضرت با این تعبیرات میخواهند در مردم شوک ایجاد کنند و آنها را متوجه اعماق دلشان کنند که ببینند هر چه خدا گفته و آنها میدانند که خدا گفته، قبول دارند یا بعضی چیزهایی هست که میدانند خدا گفته اما نمیخواهند زیر بارش بروند، و بدانند که اگر اینگونه باشند در واقع کافرند.
نظر شما