به گزارش خبرنگار مهر، صحیفه سجادیه کتابی حاوی ۵۴ دعا از امام سجاد (ع) است. این کتاب پس از قرآن و نهج البلاغه مهمترین میراث مکتوب شیعه به حساب میآید و به نامهای خواهر قرآن و «انجیل اهل بیت» نیز مشهور است. صحیفه مانند قرآن و نهجالبلاغه از نظر فصاحت و بلاغت مورد توجه قرار گرفته است. امام سجاد (ع) بسیاری از معارف دینی را در دعاهای خود بیان میکند.
صحیفه سجادیه تنها شامل راز و نیاز با خدا و بیان حاجت در پیشگاه وی نیست، بلکه مجموعهای مشتمل بر بسیاری از علوم و معارف اسلامی است که در آن مسائل عقیدتی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و پارهای از قوانین طبیعی و احکام شرعی در قالب دعا بیان شده است.
در بخش ارتباط با خداوند طبق مقتضای زمانهای مختلف و احوال گوناگون دعاهایی بیان شده است، برخی دعاهای آن به صورت سالانه، همچون دعای عرفه و وداع ماه رمضان، و برخی ماهانه، مانند دعای دیدن هلال، و برخی هفتگی و برخی برای هر شبانه روز قرار داده شده است.
دعای چهل و چهارم صحیفه سجادیه از دعاهای مأثور از امام سجاد (ع) که آن را میخواند. امام سجاد (ع) در این دعا وظایف مؤمن واقعی را بیان میکند و از خدا درخواست دارد که از شرّ شیطان در امان باشد.
حضرت زینالعابدین در ابتدای این دعا، خدا را به دلیل دادن مقام شکر به بندگان سپاسگزار است و از خدا درخواست پاک شدن گناهان و رسیدن به مقام صالحان را دارد.
آنچه پیش رو دارید گزیدهای از سخنان حضرت آیت اللّه علامه مصباح یزدی در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد شده است. قسمت بیستم آن را با هم میخوانیم:
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ، وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا مَعَ انْسِلاخِ أَیَّامِهِ حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا وَ قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ، وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ.»
خدایا با بیرمق شدن نور ماه و رفتن او در محاق، گناهان ما را نیز پنهان فرما. با پایان یافتن این ماه پیامدهای گناهان و سنگینی رفتار خطای ما را، از ما برکنار نما؛ تا جایی که چون این ماه پایان مییابد، ما نیز از خطا و گناه پاک شده و از بدیها و زشتیها رها گشته باشیم.
این دعا در هنگام ورود و فرا رسیدن ماه رمضان گفته شده است. اما در پایان این دعا به پایان ماه توجه شده است. بر اساس نظر اهل لغت و ادبیات عربی، شبهای اول ماه تا سه شب، را «هلال»؛ و از آن زمان تا سه شب مانده به پایان ماه را؛ «قمر»؛ مینامند.
از شب بیست و هفتم به بعد، گاهی دو شب و گاهی سه شب به پایان ماه مانده دیگر ماه دیده نمیشود. ایام دیده نشدن ماه را، ایام «مُحاق»، «مِحاق»؛ یا «مَحاق»؛ میگویند. حالت «هلال»؛ ماه در دو مرحله ظاهر میشود: یکی در آغاز ماه و دیگری در پایان ماه. دو یا سه شب مانده به پایان ماه، دیگر هلال ماه در حال «محاق»؛ است.
شب پایان ماه نیز شب سلخ نامیده شده چرا که دوباره ماه نو طلوع میکند. امام سجاد (ع) در دعا میفرماید: خدایا همانگونه که هلال ماه رو به محاق میرود، و دیگر نور ماه دیده نمیشود، گناهان ما را نیز بیرمق و پنهان فرما! به گونهای که تا پایان ماه دیگر گناهی برای ما نمانده باشد و در هنگام «سلخ»؛ و نو شدن ماه، ما را نیز آراسته و نو نما.
«سلخ»؛ به معنی پوست کندن است؛ «سلاّخ»؛ کسانی هستند که پوست گوسفند را میکَنند «وَ آیَةٌ لَهُمُ اللَّیْلُ نَسْلَخُ مِنْهُ النَّهارَ فَإِذا هُمْ مُظْلِمُونَ »۱؛ در روز نور، همچون پوستهای روی زمین را فرا میگیرد، در شب خدا آن پوسته را از آن جدا میسازد و دوباره زمین تاریک میشود. چون روز، با تابش نور به زمین، پدیدار میشود. در پایان ماه نیز که دیگر ماه تمام میشود میگویند «سلخ»؛ ماه است؛ یعنی دیگر؛ پایان ماه است.
البته نور ماه همیشه وجود دارد اما موقعیت ما نسبت به ماه به گونه ایست که گاهی ماه را به صورت هلال میبینیم و گاهی به صورت قمر و بدر و دوباره به صورت هلال و سپس دیگر آنرا نمیبینیم. حضرت امام سجاد (ع) رفتارهای زشت ما را به ماه تشبیه میکنند و از خدا میخواهند تا آنچنان که در پایان ماه، نور مهتاب کم میشود، گناهان ما نیز بیرمق و بیفروغ گردند تا جایی که در پایان ماه دیگر گناهی در دفتر اعمال ما نمانده و با پایان این ماه ما نیز از همه گناهان پاک شده باشیم.
ایمان بیاوریم بر نیاز و راز
آیا واقعاً گناه همچون جرم و لایه و پوستهای برای انسان است؟ آیا دعاها قطعات شعری و ادبی است؟ گاهی انسان دل تنگ میشود و فال حافظ گرفته و یا غزل یا قطعه شعری زیبا از یک شاعر را میخواند، و از معانی آن لذت میبرد اما میداند که شعر مجاز است.؛ بعید است کسی که فال حافظ میگیرد و قطعهای از غزل حافظ را میخواند، مضامین ابیات شعر را خیلی جدی بگیرد هر چند شیرین و زیبا بوده و دارای نکتههای ادبی و عرفانی باشد.
متأسفانه بسیاری از افراد با ادعیه و مناجات اینگونه برخورد میکنند. تصور این افراد از دعا و مناجات همچون خواندن قطعات زیبای ادبی و حداکثر، ثواب بردن از آن است. در حالی که وقتی میگوئیم خدایا با تمام شدن این ماه ما را از گناهان پاک فرما! باید معتقد باشیم که اکنون آلوده و کثیف و پلید هستیم و واقعاً از خدا به قصد اجابت بخواهیم تا آلودگیها را از ما جدا و دور بسازد. متأسفانه بسیاری از افراد برای لذت بردن از زیباییهای ادبی یا ثواب بردن، دعا را میخوانند. البته همین که انسان در چند دقیقه، از لغویات دور شده و دروغ نمیگوید و غیبت نمیکند و به خدا توجه پیدا میکند، کار بسیار خوب و ارزندهای است و ثواب هم دارد. امّا خوبی و ارزش خواندن دعا با ارزش باور؛ به مضمون دعا و امید به استجابت آن، بسیار تفاوت دارد.
مراتب ارزش یک کار
انسان در هر روز چندین بار غذا میخورد. برای اینکه انسان در مرحله اول، احساس گرسنگی میکند. عاقلانهتر که فکر کنیم، غذا برای سلامتی بدن و حفظ قوای جسمی و همچنین برای انجام وظایف و عبادت خدا مورد نیاز انسان است. کسانی که سطح معرفت بالایی دارند، در این زمینه نیز با هدف جلب رضایت خدا، از خوردنیها و آشامیدنیها استفاده میکنند. هر زمان که احساس میکنند خدا دوست دارد تا غذا بخورند، از غذا استفاده کرده و به اندازه نیز میخورند. اما افراد معمولی، برای سیر کردن معده، از غذا استفاده میکنند تا برای انجام کار و وظایف نشاط و انرژی داشته باشند، شاید برخی بدانند که وقتی انسان غذا خورده و مواد غذایی را میجود، این کار موجب تقویت عضلات فک و دهان هم میشود. عضلات هر چه بیشتر حرکت و ورزش نمایند، قویتر میشوند؛ مثل عضلات دست که با حرکت، بازوهای انسان قوی میشود.
شما در طول عمر، چند بار با هدف تقویت عضلات فک و دهان غذا خوردهاید؟ ممکن است یکی از فواید غذا خوردن و جویدن غذا، تقویت عضلات فک و دهان باشد اما هیچ کسی با این هدف، غذا نمیخورد. عموماً افراد برای سیر شدن معده، و عده اندکی نیز برای رضایت خدا غذا میخورند. غذا خوردن برای هدف سیر شدن معده کجا و غذا خوردن برای رضای خدا کجا؟ گاهی غذا خوردن بسیار مستحب و ثواب آن نیز از روزه بیشتر است. وقتی انسان روزه مستحبی گرفته باشد و به خانه دوستی برود و بداند که دوست او علاقه بسیار دارد که با او غذا بخورد، در اینجا نیاز نیست انسان؛ بگوید من روزه هستم. برای اینکه دوست خود، را خوشحال کند، باید بنشیند و با او غذا بخورد. ثواب شاد کردن آن دوست، از ثواب روزه مستحبی بیشتر است.
دعا برای ثواب، همچون غذا خوردن برای تقویت عضلات دهان است!
انگیزه انسان در کارها بسیار متفاوت است. اگر کسی بگوید: من غذا میخورم برای اینکه عضلات فک و دهانم تقویت شود، مردم به او میخندند و میگوید این هم شد هدف کار؟! دعاهایی که ما میخوانیم و عبادتهایی که ما انجام میدهیم اگر فقط برای ثواب بردن و بهرهمندی از میوه بهشتی و «لَحْمِ طَیْرٍ مِمّا یَشْتَهُونَ»؛ و دیگر نعمتهای بهشتی باشد، همچون کسی است که برای تقویت عضلات فک و دهان غذا بخورد. فوایدی که دعا و یاد خدا و عبادت برای انسان به ارمغان میآورد آنقدر فراوان، عالی، پرثمر و پرفایده است که در برابر ثوابهایی که برای خواندن دعا میدهند، قابل مقایسه و سنجش نیست.
بازی کودک و تجارت تاجر!
کسانی که در سطح بالایی از معرفت و بصیرت قرار دارند با تمام وجود، دعا و مناجات را میخوانند. فرق آنان با افراد معمولی همچون فرق کودک یا تاجر است. کودک با پول بازی میکند، اما تاجر با پول تجارت میکند. اگرچه بازی کردن نیز یک کار و سرگرمی است و کودک باید بازی بکند، اما بازی کودک با پول کجا و سودهای کلان تاجر از پول، کجا؟ اگر ما تلاش نمائیم تا مقداری از مضامین دعاها را با حال خود هماهنگ نموده و تا جایی که میتوانیم به حقایق دعا خود را نزدیک نمائیم، میتوانیم از آثار و نتایج دعا، بیشتر بهرهمند شویم. میزان بهرهمندی انسان از مناجات و دعا، به میزان معرفت و باور و اعتقاد انسان به دعا و درک اهمیت آن بستگی دارد.
لازم است تا بزرگان و طلاب محترم، مردم جامعه را از نتایج مثبت عمل به دستورات دین و منافع ژرف و عمیق دعا و مناجات، بیشتر آگاه سازند. به عنوان نمونه دزدی کردن باعث بیاعتمادی مردم و ناامنی در جامعه و فساد در اقتصاد میشود. دستورات دین به انسان میگوید، امانتدار و درستکار بوده و دزدی و خیانت نکند. فایده ای که این دستور دینی به همراه دارد آن است که انسان در دنیا آسودهتر و در امنیت زندگی میکند.
نتایج ظاهری عبادات
فواید و نتایج مثبت شامل عبادات نیز میشود. به یاد دارم که در دوران کودکی گاهی در کتابهای مذهبی میخواندیم که نماز برای بدن، مثل ورزش است. این هدف درست مثل همان هدف تقویت فک برای غذا خوردن است. درباره روزه، نوشته بودند اسلام که به گرفتن روزه دستور داده است برای آن است تا بدن سالم بماند. با روزه معده استراحت میکند تا دستگاه گوارش و بدن سالم بمانند. از بیانات اطباء و بزرگان پزشکی نیز شواهدی میآوردند که تا چه اندازه روزه مفید است، و چقدر افراد مریض بودهاند که با روزه گرفتن خوب شدهاند! این کتابها بیشتر برای توجیه دین بود تا برای اثبات دین، و بیشتر در آن به نتایج و آثار ظاهری دین در دنیا، مثل سلامت بدن و زندگی راحت تأکید میشد. در حال حاضر در فضای آموزشی و مذهبی، نظیر چنین کتابهایی دیگر دیده نمیشود. بیان نتایج ظاهری در این کتابها بیشتر برای اثبات حقانیت دین بود در حالی که اگر در تحقیقات نوین صدها برابر این نتایج ظاهری برای دین اثبات بشود، در برابر حقیقت دین، همچون غذا خوردن برای تقویت عضلات فک و دهان است.
چگونه مایعی بدبو، محبوب خدا میشود؟
هدف اساسی دین، تقویت ارتباط انسان با خداست. انسان نباید اصل خود را فراموش کند. یک عدد اسپرم چه ارزشی دارد؟ هزاران اسپرم در یک قطره منی وجود دارد. هر انسان یک عدد اسپرم بوده که پس از تغییر و تحولات تبدیل به انسان شده است. قطره منی که در هر روز میلیونها میلیون از آن را از روی لباس و بدن میشویند تا آلودگی آن باقی نماند، به نطفهای تبدیل شده و سپس از آن انسان به وجود آمده است.
جالبتر آنکه این موجود پست و بیارزش و متعفن، به جایی میرسد که محبوب خدا شده و آنچنان ترقی نموده و مورد عنایت واقع میشود که خداوند با آن هستی بینهایت، جمال بینهایت، کمال بینهایت و قدرت بینهایت به او میگوید: «تو محبوب من هستی! در نزد من آی و دل به کسی مبند»؛ این نطفه پست آلوده از کجا تا کجا ترقی نموده و به چه درجهای میرسد؟! گناه همان چیزی است که مانع ترقی و بالا رفتن انسان میشود. هدف اصلی انسان در زندگی، از صفر به سوی بینهایت رفتن است. اگر کسی باور کند، که گناه مانع کمال و ترقی انسان است، وقتی چندین سال عمر خود را مینگرد، خواهد دید که چقدر آلودگی برای خود ایجاد کرده است.
گناه، لایه کثیف متعفن بر روی قلب
گناهان وقتی در سالهای متمادی بر روی همدیگر انباشته گردند، بسیار محکم و سفت میشوند. تا جایی که پاک کردن آن همچون یک جرم آلوده سفت، مشکل میشود. تصور کنید پس از هفتاد سال، جِرمِ کثیفِ غلیظِ متعفنی، روح ما را فرا بگیرد. اگر کسی باور کند که پاک کردن آلودگیها و اجرام سخت و متعفن، تا چه اندازه مشکل است، چه چیزی برای خود؛ لازمتر از نجات از آلودگی میبیند؟ باید توجه داشت که با تجربه و توانایی و قدرت انسانی، این مشکل حل نمیشود.
هفتاد سال تجربه انسان؛ نشان میدهد که انسان هر روز بر گناه خود میافزاید. وقتی انسان به ضعف خود میاندیشد، خواه ناخواه دست نیاز و گدایی به سوی خدای بزرگ بلند میکند؛ که «خدایا تو مرا نجات بده». اگر انسان به چنین جایی رسید، راه درست را پیموده است. دعا برای آن است که ما را متوجه مشکل اصلی نموده و راه حل مشکل را نشان دهد. راه حل تنها در دست قدرت خداست.
اوست که میتواند پوستههای غلیظِ متراکمِ آلوده روح را از ما جدا و پاک کند. این کار از عهده هیچکس جز خدا برنمیآید. آیا خدا میتواند چنین کاری انجام دهد؟ خدایی که به آتش نمرود میگوید: «کُونِی بَرْداً وَ سَلاماً» خروارها هیزم افروخته را برای ابراهیم (ع) گلستان میکند؛ قدرت خاموش کردن آتش گناه ما را نیز دارد. اگر در دل تصور کنیم که خدا نمیتواند برای ما کاری انجام دهد، این نخستین لغزش، گناه، خطا و جهل ماست. در دعا ما به سوی خدایی رفته و نزدیک میشویم که همه امور در دست قدرت اوست. «إِنَّما أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ» از سوی خدا هیچ کمبودی وجود ندارد.
ظرفیت و لیاقت، شرط نزول رحمت
رحمت و قدرت خدا نامتناهی است و محدودیتی ندارد؛ اما چون حکیم است، کار گزاف نیز نمیکند. رحمت خدا شامل حال کسی میشود که لیاقت و ظرفیتی داشته باشد. همه مشکلات انسان، ناشی از نداشتن ظرفیت و لیاقت است. اساس ظرفیت و لیاقت، درک ضعف و فقر است. باید باور کنیم که از خود هیچ نداریم. اگر به فقر و ناداری و بیچارگی خود پی بردیم لیاقت و ظرفیت نیز پیدا میشود. آنچه مانع از نزول رحمت خدا به گنهکاران میشود، اتکاء به قدرت انسانی و مادی است.
اگر انسان از یک سو به قدرت و رحمت بینهایت خدا باور داشته و از یک سو به ضعف و بیچارگی واقعی خود پی برده باشد دیگر مشکلی وجود ندارد. همه مشکلات برای آن است که انسان باور ندارد که خدا همه کاری میتواند انجام بدهد. اگر خدا معادل رحمتهایی که به همه بندگان عنایت فرموده به یکی از بندگان مرحمت فرماید، چیزی از خزانه الهی کم نخواهد شد. در عالم آخرت خداوند چنین کاری خواهد کرد: «جَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّماواتُ وَ الْأَرْضُ »۵
خود بزرگبینی و تکبر، بیراههای منتهی به مرداب ضلالت
انسان باید هر چه بیشتر، قدرت و رحمت خدا را باور داشته و هر چه بیشتر بر ضعف و عجز و بیچارگی و قصور و ناداری و ناچیزی خود آگاهی یابد. اگر کسی واقعاً باور نمود که ناچیز است چیزی نیست، دیگر تکبر برای او مفهومی نمیتواند داشته باشد. اگر واقعاً در خود چیزی نمیبیند، به چه چیز میتواند بنازد؟ با چه چیزی به دیگران فخر نموده و بزرگی بفروشد؟ مشکل اصلی همه گناهان، از جنس مشکل ابلیس است که به آن مبتلا شد: «اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ» باید تلاش کنیم که از نظر فکری، و اعتقادی و رفتاری به این باور برسیم که واقعاً چیزی نیستیم و از خود چیزی نداریم.
هر چه هست، عنایت خداست. اگر کمالی و فضلی باشد از اوست. اگر شیطنت و رذالت باشد به جهالت ما باز میگردد. در چنین حالتی اگر رحمت بیپایان خدا شامل حال ما بشود، خلاف حکمت نیست.
افتادگی آموز اگر طالب فیضی؛ هرگز نخورد آب، زمینی که بلند است
آب جاری به صورت طبیعی در زمین گود فرو میرود، اما به بالای صخره نمیرود. انانیّت و تکبر و خودخواهی صخرهایست که هر چه آب رحمت الهی در پای آن جاری باشد، بر سر قلّه صخره نمیرسد. دل فروتن و متواضع مثل زمین نرمی است که وقتی نهر آب بر آن جاری و سرازیر میشود، همه آبها را جذب و هضم و از آن استفاده میکند.
نظیر این عبارتها در روایات اهل بیت (ع) آمده است.
فروتنی مسیحیان، مایه نجات آنان از گمراهی
قرآن میفرماید: «وَ لَتَجِدَنَّ أَقْرَبَهُمْ مَوَدَّةً لِلَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ قالُوا إِنّا نَصاری »۷؛ در قرآن از بعضی از نصاری که در زمان پیغمبر اکرم (ص) بودند تجلیل و تمجید شده است. خدا آن مسیحیان را با یهودان عنود و کینهتوزی که در آن زمان بودند، مقایسه میکند: قرآن میگوید برای مسلمانان، یهودیان دشمنترین و مسیحیان دوستترین هستند. قرآن درباره علت دوستی و مهربانی مسیحیان بامسلمانان میگوید: «بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ وَ رُهْباناً وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ»؛ علت آن که مسیحیان قابل هدایت بوده و با شما دوست هستند، و در نهایت نیز به کمک شما خواهند آمد، آن است که چندین صفت نیک دارند: نخست آن که علم برای آنان عزیز است، «ذلِکَ بِأَنَّ مِنْهُمْ قِسِّیسِینَ»، دوم آن که اهل عبادت هستند «وَ رُهْباناً»؛ دلبستگی به دنیا ندارند، و سوم آن که «وَ أَنَّهُمْ لا یَسْتَکْبِرُونَ»؛ تکبر ندارند. در زمان کنونی کسانی را به عنوان مسیحی میشناسیم که خیلی دنیاپرست و متکبر و بلکه مجسمه تکبر هستند. قرآن مسیحیانی را ستایش میفرماید که دارای صفات نیک بوده و تکبر نداشتند. چنین افرادی با مسلمانان مهربان و دوست بودند.
اگر انسان بخواهد شرایط درونی او به گونهای باشد که حق در آن نفوذ کرده و نور حق به آن تابیده و جذب شود نخست باید حق را بشناسد و سپس شیفته حق شده و آن را بپذیرد و در عمل به آن پایبند باشد.
قرآن درباره نصاری میفرماید: «وَ إِذا سَمِعُوا ما أُنْزِلَ إِلَی الرَّسُولِ تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِ مِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ» نصاری چون اهل تکبر نبودند حقیقت را میپذیرفتند. آنان دچار آلودگیهای دنیا نشده و دنیاپرست نبودند. بر همین اساس زمانی که مینگریستند بر پیامبر (ص) مطلب حقی، نازل شده، از شادی اشک میریختند و میگریستند: «تَری أَعْیُنَهُمْ تَفِیضُ مِنَ الدَّمْعِمِمّا عَرَفُوا مِنَ الْحَقِّ»؛ انسانی که اهل تکبر و خودخواهی و غرور باشد، با شنیدن حرف حق از دیدگان اشک جاری نمیسازد. بلکه اگر ببیند کسی از دیده اشک جاری نمود، او را مسخره کرده و میگوید برای چه گریه میکنید؟
چهره حقیقی گنهکار، زشت و سیاه و متعفن است
همانگونه که انسان کوچکترین آلودگی و زشتی را از چهره خود دور میکند باید تلاش کند تا روح خود را نیز پاک و زیبا سازد. آنانی که دلی بینا و چشمی بصیر دارند با دیدن گنهکار، از زشتی و سیاهی او منزجر میشوند. زشتیهای گنهکار در قیامت ظاهر خواهد شد.
باید باور کرد که گناه انسان را سیاه و زشت میکند، «تَبْیَضُّ وُجُوهٌ وَ تَسْوَدُّ وُجُوهٌ» دل انسان را آلوده کرده و بین او و خدا حجابهایی ایجاد مینماید. باید به زیبایی و آراستگی و پاکی دل همّت گماشت اما باید دانست که زیبا و پاک کردن دل، از توان انسان به تنهایی خارج است و به قدرت لایزال الهی نیاز دارد.
خدا باید پوست ما را بکند!
امام سجاد (ع) در دعا میفرماید: «وَ اسْلَخْ عَنَّا تبعاتنا مع ِانْسِلاخِ أَیَّامِهِ»؛ در ایام پایانی ماه رمضان لایههای متعفن و پوستههای آلوده و سیاه را از ما جدا ساز و حجابهایی که ما را از تو دور میکند، از میان بردار. انسان باید این خواسته را با تمام وجود بخواهد. «سلخ»؛ یعنی پوست کندن. در این دعا از خدا میخواهیم تا پوستهی گناهان را جدا ساخته و بکَند؟! برای آن است که پوسته ضخیمِ کثیفِ آلودهای بر روی روح داریم که باطن آن آتش است و ما را نابود خواهد کرد.
اگر بخواهیم از دعا بهره صحیح ببریم، باید حال درون را با مضمون دعا هماهنگ کنیم؛ و بدانیم که به چه آلودگی، و کثافت و بدبختی گرفتار هستیم که چاره؛ آن تنها در دست خداست و کلید آن نیز تضرع و زاری است.
«اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ امْحَقْ ذُنُوبَنَا مَعَ امحَاقِ هِلالِهِ»؛ خداوندا! با به محاق رفتن هلال این ماه، خطاها و گناهان ما را محو نما. «امحاق»؛ از آن افعالی است که در باب اِفعال لازم میآید؛ با آن که مجرد آن متعدی است.
امّا برخی تصور میکنند که در همه جا باب اِفعال، متعدی است و صورت مجرد آن باید لازم باشد. در حالی که گاهی برعکس، ثلاثی مجرد آن میتواند متعدی باشد و هنگامی که به باب افعال میآید، لازم میشود؛ مثلاً «حصد الزرع»؛ یعنی کِشتهها را درو کرد.
این فعل متعدی است. «حصد الزارعُ الزرعَ». اما به باب افعال که میرود میشود «أحصد»؛ به معنی «حان وقت حصاده»؛ در اینجا وقتی فعل به باب افعال میآید، لازم میشود. «امحاق»؛ هم اینگونه است؛ «مَحَقَهُ»، «مَحَقَ الذَّنْب»؛ یعنی گناه را محو کرد. «مَحَقَ»؛ وقتی به باب افعال میرود «إِمْحاق»، میشود و لازم است.
«أَمْحَقَ هِلالُهُ»، «أَمْحَقَ الْقَمَرُ»؛ یعنی «دَخَلَ فِی الْمُحاقِ»، «إِمْحاقُ الْهِلال»؛ یا «إِمْحاقُ الْقَمَر»؛ یعنی ماه در ایام محاق وارد شد. «وَ اسْلَخْ عَنَّا تَبِعَاتِنَا»؛ پیامد رفتارهای ما که دامنگیر ماست، از ما جدا ساخته و دور نما. «حَتَّی یَنْقَضِیَ عَنَّا»؛ تا جایی که در پایان ماه رمضان «قَدْ صَفَّیْتَنَا فِیهِ مِنَ الْخَطِیئَاتِ»؛ ما از همه زشتیها پاک و تصفیه شده باشیم و آلودگیها و گناهان از ما جدا شده باشد. «وَ أَخْلَصْتَنَا فِیهِ مِنَ السَّیِّئَاتِ»؛ ما را از بدیها خالص نموده و از آمیزههای بدی که در وجود ما رسوخ کرده و با وجود ما در آمیخته است، خالص نمایی.
نظر شما