خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و اندیشه: هفدهمینقسمت از پرونده «ادبیات چین» مربوط به معرفی منسیوس یا منگزی نویسنده و فیلسوف چینی است. اینمطلب با عنوان «گذری بر زندگی و آثار منسیوس» به قلم نگین اوحدی دانشجوی زبان و ادبیات چینی دانشگاه تهران نوشته شده و برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است.
در ادامه مشروح اینمقاله را در معرفی منسیوس میخوانیم؛
* نگاهی به کودکی منگ زی
منسیوس شکل لاتین اسم منگ زی (mengzi) است. در مورد سن، تولد و مرگ وی اختلاف نظرهایی وجود دارد اما به احتمال زیاد منگ زی بیش از صد سال بعد از درگذشت کنفسیوس در سال ۳۷۲ قبل میلاد در ایالت زو(zou) (استان شن دونگ کنونی) متولد شد. درباره تولد منگ زی هم مثل تولد کنفسیوس روایت ها و افسانه های بسیاری وجود دارد؛ مثلاً اینکه روایت شده در شب تولد وی فرشته ای بر مادرش ظاهر شد و تمامی آن منطقه را روشن و نورانی کرد. این روایت ها را بیشتر میتوان نشانی از اعتقاد و احترام قلبی مردم به وی دانست و نه حقیقت. منگ زی هم مثل کنفسیوس در سنین کودکی یعنی سه سالگی پدر خود را از دست داد و مادرش خود را وقف تربیت و مراقبت از او کرد.
در حکایتی آمده که مادر منگزی در جستجوی مکانی مناسب برای زندگی و تربیت فرزندش سه بار نقل مکان کرد؛ نخست در نزدیکی گورستانی زندگی میکردند که مادر متوجه شد فرزندش به بازی در گورستان و سوگواری برای مردگان علاقمند شده است، پس از آنجا رفتند و این بار در نزدیکی بازار منزل گرفتند. چندی بعد مادر متوجه شد که منگزه به تقلید از بازاریان و بازی داد و ستد میپردازد، مادر دوست نداشت که پسرش به امور بازاری علاقمند شود پس این بار هم نقل مکان کردند و در نهایت در نزدیکی دبستانی منزل گرفتند؛ همانطور که انتظار می رفت منگزه به آموزگاران و دانش آموزان و جستجوی علم علاقمند شد و مادر هم از این اتفاق راضی و خشنود شد. این حکایت و تلاش این مادر برای راهنمایی و پرورش فرزندش هنوز هم الگوی بسیاری از مادران چینی است.
* رابطه منگ زی و زی سی
در برخی کتب تاریخی منگ زی را شاگرد نوه کنفسیوس زی سی (zisi) میدانند. اما باتوجه به شواهد تاریخی در زمان تولد منگزی۳۰سال از مرگ زی سی میگذشته بنابراین احتمالاً منسیوس تحت تاثیر آثار و افکار زی سی قرار گرفته و مستقیماً شاگرد وی نبوده است. منگزه رابطه ایدئولوژیکی تنگاتنگی با زی سی دارد و در کتاب خود ۵ بار زی سی را ستایش کرده است، از این رو حتی بعدها شونزه این مکتب را مکتب سی منگ (زی سی و منگزی) در تاریخ کنفسیوسیسم یاد کرده است.
* نگاهی کلی به سرگذشت منگ زی
وقتی منسیوس به فهم کامل آموزه های کنفسیوس رسید، در سال ۳۲۰ قبل میلاد به خدمت پادشاه ایالت لیانگ رفت اما پادشاه به آموزههای منگ زی توجهی نداشت، چون پادشاه به دنبال سودجویی و عالم دنیوی بود و اینها در نظر منگ زی اهدافی بی معنی و بی ارزش بود؛ سپس در سال ۳۱۹ قبل میلاد، خویی پادشاه ایالت لیانگ درگذشت و پسرش سیانگ جانشین او شد. منگ زی در سیانگ هیچ نشانی از لیاقت پادشاهی ندید، پس یک سال بعد، در سال ۳۱۸ قبل میلاد به ایالت چی رفت تا در آنجا خدمت کند. پادشاه ایالت چی (سیوان) همین که خبر رفتن منگ زی به ایالت چی را شنید پسرش را به پیشواز او فرستاد و از او به گرمی استقبال کرد، وی چنان رفتار میکرد که گویی اینجا همان سرزمین موعودی خواهد بود که منگ زی برای آموزش آموزه هایش به دنبال آن میگشت اما چندی نگذشت که منگ زی دریافت که پادشاه چی هم به افکار و آموزه های مردم دوستانه او اهمیتی نمیدهد و جز قدرت و ثروت و دنیای مادی هیچ چیز برایش اهمیتی ندارد، پس علی رغم احترامی که در ایالت چی برایش قائل بودند آنجا را ترک کرد. در سال۳۱۲ قبل میلاد منسیوس ایالت چی را به قصد جستجوی سرزمین موعود خود ترک گفت.
ون (wen) پادشاه تِنگ که در دفاع از سرزمینش در برابر همسایگان جنگ طلبش مشکل داشت از منگزه درخواست کمک کرد اما منگزی که در صداقت او شک داشت منصبی در دربار او قبول نکرد و تنها او را راهنمایی کرد. در سال ۳۰۷ قبل میلاد تِنگ را به قصد ایالت لو ترک کرد و زندگی خودش را وقف تعلیم و تربیت جوانان و گردهم آوردن گزارش فلسفی خود کرد (که امروزه همان کتاب منگزه است). منگ زی هم مثل کنفسیوس مربی بزرگی بود و شاگردانش همگی علاقه شدیدی به او داشتند. کتاب او در بین کتاب های مکتب کنفسیوس از جایگاه بسیار بالایی برخوردار است. منگ زی سرانجام در سال ۲۸۹ قبل میلاد در سن ۸۴ سالگی در زادگاه خود درگذشت.
* رابطه کنفسیوس و منسیوس
بعد از کنفسیوس چندین مکتب با اندیشه های کنفسیوس شکل گرفت اما تا پیدا شدن منگ زی هیچ کس نیامد که استعدادی برتر از وی داشته باشد. منسیوس بعد از کنفسیوس بزرگترین استاد جریان فکری کنفسیوسیسم یا روجیا (rujia) بود.
منسیوس از آغاز زندگی خود کنفسیوس را بزرگترین مایه ی الهام خود می دانست و زمانی گفت: از دیرباز که زندگی انسان روی زمین پیدا شده، هرگز کنفسیوس دیگری نبوده است... آرزوی دلم این است که بیاموزم و چون او شوم...گرچه نتوانستم شاگرد خود کنفسیوس باشم، کوشیده ام از طریق شاگردانش فضیلت را در خود بپرورم.
همانطور که در کلام او پیداست، منسیوس کنفسیوس را بسیار می ستوده و حسرت شاگردی او را همواره در دل داشته است. منگ زی و کنفسیوس نقاط مشترک زیادی دارند، مثلاً: هر دو از فرزندان نجیب زادگان هستند، هر دو در کودکی پدر خود را از دست داده و تحت تربیت مادر بوده اند، در طول زندگی همواره به دنبال تحصیل و تدریس بر مبنای استعداد ها و توانایی های فردی و رشد درونی بودند و الگوی آموزگاران معاصر هستند، به دنبال پول و ثروت و مادیات نبودند و از پادشاهان نمیترسیدند، آنها آرمان های را دنبال کردند که با خواسته های بسیاری از انسان ها (ثروت، شهرت و مقام) تفاوت دارد.
* اندیشههای بنیادین منسیوس
کنفسیوس مفهوم خیرخواهی و درست کاری (仁)را مطرح کرد و منسیوس نظریه نهاد نیک انسان (ذات انسان نیک است) را مطرح کرد و نظریه کنفسیوس درباره ذهن و طبیعت را کامل کرد. وی همچنین به لزوم آگاهی دو اندیشه پیش از سخن گفتن تأکید داشت. از دیگر اندیشههای منگزه(仁政) یا حاکمیت شایسته که مخالف جنگ و تجاوز و اشغال است و نظریه هرم معکوس که بر پایه مردم سالاری است و به لزوم احترام و علاقه پادشاه به مردم سرزمینش تأکید دارد را میتوان نام برد.
* مقایسه اندیشههای منسیوس و ارسطو
نظریه های اخلاقی ارسطو و منسیوس در مواردی توضیحات مشابهی را ارائه کردند و علایق مشترکی هم در بین آنها به چشم میخورد، اما تفاوت های هم در ساختار نظری و جهت فکری آنها وجود دارد که مقایسه و بررسی این شباهت ها و تفاوت ها که ناشی از تفاوت های منش و تفکر شرقی و غربی است میتواند مرجعی برای نظریه های اخلاقی مدرن باشد.
ارسطو بیشتر بر تأثیرعقل و منطق در اخلاق و فضیلت ها تأکید دارد، وی عقیده دارد همه کارهایی که انسان انجام میدهد، برای سود و خیری است که آن را مطلوب میشمارد، او پایه گذار یک سنت طبیعت گرایانه، مادی، دنیوی و واقع گرا بود. یعنی معیارهای ارزش را در نیازها، گرایشها و قابلیتهای درونی انسان میدانست.
نزد ارسطو خوب به معنای دستیابی به سعادت است و دستیابی به اهداف غایی که انسان ها به طور طبیعی هدف قرار میدهند. پس اینها غایت انسانها هستند. کسانی که به اینغایتها برسند سعادتمند می باشند.
نظریه اخلاقی ارسطو براساس خیر (سعادت انسان) پایهریزی شده است. او معتقد است که ذات خیر به صورت یک جوهر کلی وجود ندارد. خیر بشر را باید برحسب خودش فهمید. یعنی از طریق معرفت درونی در باب حالات بشر و از طریق بصیرت در قابلیتهای بهم پیوستهای که طبیعت انسان را سامان میدهد، این معرفت محتاج تجربه شخصی است.
نگاه و نظر منسیوس به فضیلت های اخلاقی بیشتر احساسی و درونی است. منسیوس بهخلاف ارسطو معتقد است ذات خیر به صورت یک جوهر کلی وجود دارد و سرشت و ذات انسان نیک است. او ذات آدمی را به آب تشبیه کرده که ذاتا بدی و آلودگی ندارد و پاک است. او نظریه کنفوسیوس در مورد ذهن و طبیعت را کامل کرد.
قویترین نمایش منسیوس از نظریه طبیعت خوب، اثبات آن از طریق فعالیتهای روانی انسان هاست. منسیوس معتقد بود که خوب بودن طبیعت را می توان با فعالیت های ذهنی که همه مردم دارند تأیید کرد.
قبل از منسیوس وقتی مردم از خیر و شر طبیعت انسان صحبت می کردند از این معیار بیرونی نیز به عنوان معیار استفاده میکردند، کسانی که این معیار را رعایت می کنند خوب هستند و کسانی که این معیار را ندارند بد هستند.
شباهت ها و تفاوتهای نظریه های اخلاقی منسیوس و ارسطو منعکسکننده نیازهای توسعه اجتماعی در یک دوره تاریخی است.
* حکایتی کوتاه از منگ زی
منگ زی میگوید: ماهی چیزی است که من میخواهم، من پنجه خرس هم میخوام، اما نمیتوان همزمان هردو را داشت، پس ماهی را رها میکنم و پنجه خرس را بر میدارم. من زندگی را هم دوست دارم، حقیقت را هم دوست دارم، اما نمیتوان هر دو را داشت، پس زندگی را رها میکنم و حقیقت را انتخاب میکنم. قطعاً من زندگی را دوست دارم، اما بین چیزهایی که دوست دارم چیزهایی ارزشمند تر از زندگی هم وجود دارد، پس من آنها را انتخاب میکنم. مرگ چیزی است که من از آن نفرت دارم، اما بین چیزهایی که از آنها بدم میآید چیزهایی هست که بیشتر از مرگ از آنها متنفرم، بنابراین من از فاجعه نمیگریزم.
نظر شما