خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: مساله مد و پوشاک، مسئلهای بسیار پیچیده است که از یک سو به ساختار اقتصادی کشور، پیوندی آشکار و محکم دارد و از سوی دیگر، در متن زندگی هر روز مردم و متصل به فرهنگ عامه در جریان است. سویههای آشکار و جدی اقتصادی و فرهنگی آن باعث میشود که هم لازم داشته باشیم ساختار تولید پوشاک را در بازار تولید و کسبوکارهای خرد و کلان ردیابی و آسیبشناسی کنیم و هم نیاز باشد که به فرهنگ مصرف مردم توجه داشته باشیم و سلایق و بازارهای مختلف را بشناسیم و برای هر کدام به شکلی هدفمند برنامه داشته باشیم.
در همین راستا، شناسایی بازارهای مختلف و تأمین نیاز عامه در کنار آسیبشناسی و ارتقا آن، باید در کنار بازنگری در نقاط ضعف دستگاه سیاستگذار و برنامه ریزی کشور در این حوزه نگریسته شود و بهترین مرجع این بازنگری در نقاط ضعف، فعالان عرصه طراحی و تولید پوشاک خصوصاً در حوزه بانوان هستند.
مهسا فرزان طراح و تولیدکننده پوشاک بانوان و صاحب یکی از برندهای فعال تولیدی در کشور، در یادداشتی که در اختیار خبرگزاری مهر قرار داده، به این موضوع پرداخته است.
مشروح متن این یادداشت را در ادامه میخوانید؛
ایران به عنوان یک کشور اصیل در حوزه ابریشم و بافت و پارچهسازی از سالهای بسیار دور در حوزه پوشاک و قبل از آن پارچه حرف برای گفتن داشته و همچنین در این صنعت و به علاوه در طراحی، جزو پیشگامان بوده است. هنوز هم به هر خطه کشور که مینگریم طرح و رنگ و مدلی خاص را گرهخورده با مردم و فرهنگ آن خطه میبینیم که در مجموع، همه این طرحها رنگها و پارچهها، مرزهای نقشه را میسازند. اما امروز تا چه اندازه توانستهایم نماینده همه این تنوع باشیم؟ به نظر میرسد لباس به عنوان یکی از نیازهای اولیه هر خانواده محتاج یک تغییر اساسی و بازنگری است.
در چند سال اخیر و با استقبال مردم دنیا از فضای اینستاگرام و استفاده از این بستر برای ایجاد کسبوکار، فضای نسبتاً خوبی برای راهاندازی استارتاپ های خوشایده فراهم شد و همچنین کسب و کارهای سنتی به سمت به روز شدن قدم برداشتند. تا اینکه در سه سال اخیر، جنس فعالیت در اینستاگرام در میان کسبوکارهای پوشاکی تغییر کرده چرا که میشود حتی به تعداد کمتر از انگشتان دست، چند نمونه را در خانه دوخت و تصاویرشان را روانه صفحه اینستاگرامی کرد و به این دلیل، این بستر بیش از پیش مورد استقبال قرار گرفته است.
این فضای کاری اما نقاط قوت و محاسن منحصر به فردی را با خود به همراه آورده است از جمله این که پا به پای بالا رفتن تورم و فشار اقتصادی، زن و مرد یک خانواده میتوانند در کنار هم درآمدی داشته باشند. بنابراین این بستر، از طرفی به رونق تولید داخل کمک میکند تا چرخه اقتصاد در حرکت باشد و هر کس بتواند به صورت مستقیم از کسبوکاری دیگر خرید کند.
از طرف دیگر هم این بالا رفتن آمار کسبوکارهای خرد و خانگی سبب میشود تا برندهای بزرگ و تولیدیهای با تجربه، متوجه شوند که در جهان جدید شبکههای مجازی، نمیشود مثل گذشته کار کرد و حالا رسانه و محتوای بصری بر آمار تولید، پیشی گرفته است.
در این میان اما فضای خوبی هم برای اساتید حوزه مشاوره کسبوکار ایجاد شده است چرا که سمینارهای مختلف کسب و کاری و مشاورههای متفاوت میتوانند فضای کسب درآمد را برای دیگر مشاغل هم باز کنند. اما نکته قابل تأمل این است این حجم از مشاوره و سمینار و همایش قرار است چه اتفاقی را برای کسب و کارها رقم بزند و آنها اساساً چقدر توانسته اند به رشد تبلیغاتی و بصری مدیران برند و مدیران فروش کمک کنند.
به عقیده من به عنوان کسی که بیش از یک دهه را به فعالیت در این حوزه گذرانده، نکته اساسی که در کسب و کارها باید به آن توجه شود پایداری برند است که این مسئله، خود به جریان طبیعی انتخاب و مد پایدار هم کمک میکند. برای رسیدن به این هدف هم لازم است در ابتدای نوشتن طرح کسب و کار، گروه مخاطبین هدف و رسالت برند و همچنین خط قرمزهای آن مشخص شود.
در مقابل اما متأسفانه رشد قارچگونه پیجهای اینستاگرامی در حوزه پوشاک و خصوصاً جریان به اصطلاح حجاباستایل ها سبب شدهاند نوعی کجسلیقگی در طراحی و پوشش ایجاد شود.
از زمانی که این حجاباستایل ها با شعار «با هرچه دوست داری در جامعه حاضر شو» شروع به فعالیت کردهاند نوعی خلأ در میان فضای سنتی و مدرن پوشاک ایجاد شده است که به شکلی بسیار ناقص، از پیجهای خارجی الگو گرفتهاند و هیچ مقاربتی با فرهنگ و اعتقاد کشور ندارند.
اساساً حجاباستایل در ایران به معنای «نشاندهنده یک تیپ با حجاب» وجود ندارد چرا که در پیجهای مختلف ما لباسهایی را میبینیم که نه تنها عمومیت ندارند بلکه چهره یک اجتماع را از فضای اصیل فرهنگی کشور دور میکنند.
تاسفبارتر آن که در همهمه این بازار، شاهد رشد کسب و کارهایی هستیم که متأسفانه صبوری هم نمیکنند و اجازه میدهند جهت سلیقهسازی در فضای مجازی و با لایک و کامنت جماعتی که همیشه حاضر هستند، تغییر کند و به کسب و کارها هم جهت بدهد.
اما نباید فراموش کنیم بروز شدن با همرنگ جماعت شدن فرق دارد. مثلاً برندهایی هستند که از ابتدا با اصول و برنامهریزی وارد فضای کاری میشوند با طرح و برنامه شروع میکنند؛ مخاطب خود را میشناسند و بعد با توجه به داشتههای قبلی شروع به معرفی و برندینگ میکنند و بعضاً تا چند ماه هم خاک صحنه میخورند و درآمد پایین را به جان میخرند و با همان گرافیک و نوع عکاسی و حتی طراحی منحصر به خود، در بازار مقاومت میکنند. اما بعد از مدتی با توجه به لایک های پست و یا میزان و شکل دیده شدن پیج برندهای دیگر، محصول و چارچوب خود را از شکل «برنامهریزی شده» به شکل «هرچه پیش آید خوش آید» تبدیل میکنند.
این مقوله از چند جهت به کسب و کار آسیب وارد میکند:
۱_ در ابتدا مدیر یا مؤسس آن برند در ذهن خود دچار دوگانگی میشود. چرا که در ابتدا با برنامه و حتی تلاش چند ساله تازه به نقطه صفر رسیده (که همان نقطه شروع و معرفی برندش است) و حالا دوباره بعد از چند ماه و با فروش کم، دلزده شده و به سمت همهگیری و همهپسندی رفته است. بنابراین مجبور میشود با هر تغییری، تغییر کند پس عملاً نخواهد توانست بر اصالت و پایههای خود ایستادگی کند.
۲_ تغییر مخاطب هر محصول آسب بعدی است. درست است که در هر فصل هر کسب و کار باید با ترفندهای جدید تبلیغاتی، گروه و دسته و تعدادی مخاطب جدید به خود اضافه کند اما این به معنای راه انداختن بازار روز نیست. مخاطب باید با برند هم مسیر و هم فکر باشد و یا در طول راه هم فکر شود و هنر یک مدیر فروش، این است که چطور مخاطب و مشتری را در مسیر توسعه کسب و کار با خود هم فکر و نظر کند.
اما متأسفانه با هُل دادن برند به سمت «هرچی مخاطب بیشتر دوست داره همون رو تولید کن» اصالت و ثبات فکری از مشتری سلب و در انتخاب پوشش دچار دوگانگی میشود. این خرید بر اساس ابهام و دوگانگی، آسیبی جدی به نوع فکر، برنامه خرج ماهانه، نوع پوشش و طبیعت میزند.
۳_ اما بیبرنامگی محدود به مدیریت کسب و کارها نیست. اولین نهاد بیبرنامه در حوزه پوشاک، «کارگروه ساماندهی مد و لباس کشور زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی» است که بعد از گذشت یازده سال و پس از برگزاری چند دوره جشنواره مد و لباس فجر، همچنان راهبردی مدون و اجرایی برای این حوزه ندارد و یک ساختمان چند طبقه تبدیل به محلی برای رفت و آمد و سلام و علیک عدهای قلیل (شما بخوانید باند بازی…) در حوزه طراحی و تولید شده است.
در حالی که کوچکترین رسالت و وظیفه این نهاد آن است که در شروع هر کسب و کار پوشاکی مثل یک شتابدهنده عمل و آن را از ابتدا همراهی کند. جایگاه و حضور طراح و مدیر تبلیغات را در هر کسب و کار الزامی نماید و برای توسعه این صنعت که قابلیت جابجایی نرخ صادرات کشور را دارد، با برنامه و غربالگری و دورنگری عمل کند.
این کارگروه باید همچون یک پالایشگاه از ذخایر این نهاد فرهنگی و هنری مراقبت کند تا افراد در فضای سالم و بدون باندبازی، بستری سالم برای رشد خود داشته باشند و بتوانند با خلاقیت و دانش، سطح این حوزه را بالا ببرند تا یک بنیاد دانشبنیان شکل بگیرد. اما تاکنون با توجه به فقدان برنامهریزی و خلاقیت، گروههای پوشاکی از رده «دانش بنیان شدن» محروم ماندهاند.
با نگاهی به فعالیت چند ساله این کارگروه، متوجه میشویم که هیچ حرکت اثرگذاری برای بالا بردن سطح تولید پوشاک و حرکت به سمت تولید جهانی نداشته و هر مدیر با گروه منحصر به اطرافیان خودش شروع به فعالیت مختصری کرده و در پایان هم عقیم مانده و هیچ ثمری برای جوانهایی نداشته است که حالا دیگر در سراشیبی میانسالی قرار گرفته و زمانی را برای آموختن و کسب تجربه گذاشته اند.
ما مدیرانی میخواهیم که جدا از تحصیلات، خاک عرصه تولید و پوشاک را خورده باشند و با اشراف بر صادرات و واردات در این عرصه، جریانها، نیازها و ظرفیتهای این صنعت را بشناسند و قدرت همافزایی با دیگر صنایع زیرمجموعه و مرتبط با این حوزه مثل نخ، پارچه، تولیدی، دانشگاهی و غیره را داشته باشند و بتوانند آنها را در یک جهت ساماندهی کند.
این حوزه نیازمند یک نگاه «از بالا به پایین» نیست بلکه نیاز به یک تحول بنیادی و اصولی دارد که در رویدادهای هیجانی اسماً بینالمللی (!) و تیترهای دهانپرکن و مورد رضایت مدیران و بیلان کاریشان خلاصه نشود.
نیاز مبرم فضای پوشاک کشور چه در حوزه تولید و چه در حوزه مصرف، امروز یک برنامهریزی برای ساخت پایههای پوشاکی کشور است؛ پایههایی که هم سو با اهداف فرهنگی و دینی و هنری جامعه باشد و بتواند از سرمایههای این کشور (یعنی نیروهای خوش فکر و جوان) استفاده و مراقبت کند.
نظر شما