خبرگزاری مهر-گروه دین و اندیشه-نوید یکتاپرست: آیت الله سید حسن سعادت مصطفوی، امروز در پی دورهای بیماری، دارفانی را وداع گفت. وی در مجامع علمی به عنوان یک حکیم سینوی شناخته میشد و تسلط فراوانی بر اندیشههای ابنسینا داشت. کلاسهای درس وی همواره مشتاقان فلسفه و حکمت اسلامی از داخل و خارج از دانشگاه را به خود جذب کرده بود. وی علاوه بر تدریس حکمت در دانشگاه امام صادق (ع) و برخی مراکز دانشگاهی دیگر، در حوزههای علمیه قم (مدرسه علمیه دار الشفاء) و تهران (مدرسه علمیه مروی) نیز به تدریس اشتغال داشت. به مناسبت درگذشت این عالم ربانی گفتگو مهر با ایشان که در سال ۱۳۹۵ منتشر شده بود، بازخوانی میکنیم:
*در ابتدای بحث خوب است تحیلی بر آثار و سیر تطورات شیخ الرئیس ابن سینا داشته باشیم. او در نسبت با ارسطو و فارابی چه خصوصیات منحصر به فردی داشته است؟
شیخ الرئیس رحمه الله علیه از شخصیتهای بسیار ارزنده است چه در گذشته و چه در حال حاضر و آثار ایشان باید مورد بررسی دقیق قرار بگیرد. ما به ابن سینا میگوئیم معلم. ما سه معلم داریم. به ارسطو میگوئیم معلم اول. یعنی ارسطو مجموعهای از حکمت و فلسفه آن روز را به وجود آورد و آن را در مقام تعلیم هم به درستی پیاده کرد. ما به کسی معلم میگوئیم که آنچه میداند بتواند به خوبی به دیگران منتقل کند. بعضی هستند خیلی میدانند اما توانایی انتقال آن را ندارند. ما اینها را معلم نمیدانیم.
بعد از ارسطو معلم دوم، فارابی است. فارابی از فلاسفه بزرگ ماست که متأسفانه خیلی از آثار او از بین رفته است. فارابی هم آنچه را که از حقایق به آن رسیده بود را منتقل کرده بود. اصل فلسفه یعنی علم به حقایق اشیا علی ما هی علیها. یعنی انسان علم پیدا کند به واقعیت اشیا، آن طوری که هستند. منتهی چقدر؟ علی قدر طاقت البشریه. ما که نمیتوانیم به حقایق به صورت مطلق علم پیدا کنیم. خیلی از حقایق هست که به مرور زمان مشخص میشود. حتی ماها خیلی از چیزها را میدانیم که مثلاً ۱۰ سال بعد نظرمان عوض میشود. لذا به قدر طاقت بشری علم پیدا میکنیم.
فارابی که از جمله حکمای ماست، خیلی از مطالب را بیان کرد، چه در امور زندگی مردم، چه در خصوص اداره شهرها و… یعنی چه کارهایی انجام بدهیم که یک مدینه فاضلهای ایجاد کنیم. متأسفانه در آتش سوزی ای که در کتابخانه نوح سامانی شد، خیلی از آثار او از بین رفت.
فارابی کار خیلی مهم کرده است و آن اینکه به وحی توجه کرده است. در حالی که ارسطو اصلاً به وحی توجهی نکرده است. فارابی معتقد بوده است که یک دستگاه ماورایی است که بشر به آن نرسیده است و آن وحی است و با وحی خیلی از مسائل را میتوان فهمید. وحی هم به مردان الهی و پیغمبران اختصاص دارد. ممکن است به غیر پیغمبران هم وحی شود، اما وحی خاص با ملاحظات خاص فقط به پیغمبران صورت میگیرد.
شیخ الرئیس علاوه بر همه اینها دو خصوصیت ویژه داشته است؛ اول اینکه اطلاعات طبی فوق العاده ای داشته است. کتاب طب او حدود ۴۰۰ سال در اروپا جز متون درسی بوده است و دوم اطلاعات خوب او نسبت به مسائل فلسفی است. او دید بسیار عمیقی در مسائل فلسفی داشته و بسیاری از مسائل را حل و فصل کرده است.
*چرا فلسفه ابن سینا را فلسفه اسلامی میدانیم؟
این نکته که ما به فلسفه ابن سینا میگوئیم اسلامی به این جهت است که در اسلام دو چیز خیلی مهم است؛ یکی علم خداست. یعنی خداوند به همه چیز علم دارد. لا یعزب عن علمه مثقال ذره فی الارض و لا فی السما. (یونس ۶۱) یعنی به اندازه سنگینی ذرهای از علم خداوند پنهان نیست. خدا به همه چیز علم دارد و دوم قدرت خداوند است. خداوند بر هر چیزی تواناست. هیچ چیزی از دایره قدرت خداوند خارج نیست.
این دو مورد یعنی علم خداوند و قدرت خداوند در اسلام شاخص هستند. شیخ الرئیس مسئله علم خداوند را به خوبی باز کرده است. یعنی تحقیقاتی که او در علم خداوند دارد کسی تاکنون نداشته است و او خداوند را عالم به همه چیز میداند. او شاید با استفاد از متون اسلامی به این دو شاخص رسیده است. یعنی متون اسلامی او را وادار کرده که در این مسیر فکر کند و نظریه بدهد.
او خداوند را ثابت میکند و میگوید خدایی ثابت است که به همه چیز علم دارد. اما این خدا، آیا خالق همه چیز است؟ ارسطو خدا را خالق همه چیز نمیداند. ارسطو در برهان حرکت میگوید چون متحرک، محرکی لازم دارد، آخرالامر به محرکی می رسیم که بقیه را به جنبش وادار میکند ولی خودش به خود میاندیشد. یعنی بحث خلقت و خالق را مطرح نمیکند.
*شیخ الرئیس بحث دیگری مطرح میکند و میگوید خلقت لازمه ذات حق است. «الله نور السماوات و الارض» این به چه معناست؟
در مورد الله نور السماوات روایت داریم که تمام موجودات را خداوند راهنمایی میکند و راه و رسم زندگی او به همه یاد داده است. به پرنده او آموخته است که چگونه زندگی کند. یعنی در نهاد آنها قرار داده است. شما می بیند گوسفند هنگامی که گرگ را می بیند فرار میکند. چه کسی با او گفته فرار کند و گرگ دشمن اوست؟! قطعاً کار خداست. خلق کل شیء ثم هدی (طه ۵۰).
وقتی فرعون از حضرت موسی (ع) پرسید که خدایی که تو میگویی، کیست؟ میگوید: ربنا الذی خلق کل شیء ثم هدی. خدای ما کسی است که هر چیزی را آفریده، راه و رسم زندگی را به او آموخته. هدی یعنی او را راهنمایی کرده که چگونه زندگی کند. چه در دریاها و چه در خشکی، این حیوانات خیلی خوب بلدند که کارهای خود را انجام دهند. واقعاً چه کسی به آنها یاد داده است؟
بنابراین خداست که خالق همه چیز است. همه چیز را او آفریده است. شیخ الرئیس میگوید خداوند خالق همه چیز است. خدا خالق است و میداند که موجودات اثر او هستند و تمام موجودات به واسطه به خدا منتهی میشوند و خدا هم میداند این موجودات اثر او هستند.
بهترین مثل خود ما هستیم. نفس و روح ما، تمام اعمالی که در بدن ما انجام میگیرد، میداند که چه اتفاقی میافتد در حالی که نمیدانیم.
لذا این دو اصل که هم خداوند خالق است و هم این که به هم چیز عالم است. حال این دو اصل شیخ الرئیس یا خود به آن رسیده یا اینکه با توجه به مضامین دینی به آن رسیده است. شیخ الرییس به اینها اعتقاد دارد.
بعد ما میگوئیم حکمت شیخ الرییس حکمتی اسلامی است. در اسلام اساس ما این است که خداوند عالم به همه چیز است و دوم خداوند خالق همه چیز است و آفریننده همه چیز نمیتواند کسی باشد جز اینکه قدرت او بر همه چیز جاری باشد. پس خداوند هم عالم است و هم خالق و هم قادر بر همه چیز.
این عقیدهای که ما در اسلام داریم و اینها در فلسفه شیخ الرییس به نحو اکمل اثبات شده است. لذا حکمت شیخ الرییس را اسلامی میگوئیم. حتی طبیعیات وی را نیز اسلامی میگوئیم. الهیات اثبات خدا است. اما شیخ الرییس در طبیعیات خیلی اظهار نظر کرده است. مثلاً یک موجود چگونه به وجود میآید. یا سنگی را هوا پرتاب میکنیم چگونه بالا میرود و چگونه پایین میآید. شیخ الرییس میگوید این کار قوه طبیعیه است. قوه طبییه وقتی است که مجبور کردیم سنگ را بالا ببرید و سنگ نیز در مبارزه با این قوه است و سنگ بالا میرود و هنگامی که این قوه ضعیف شد سنگ پایین میآید.
این طبیعیات ابن سینا متأسفانه در حوزههای ما متروک شده است. میگویند به چه دردی میخورد اما امروز به طبیعیات ابن سینا توجه دارند. طبیعیات ابن سینا مورد توجه کشورهای دیگر قرار گرفته است. این طبیعیات بسیار ارزشمند است و موضوعاتی که از نظر ما مشکل است در طبیعیات ابن سینا قابل حل است. مثلاً یکی از موضوعاتی امروز برای ما مشکل است، افسردگی است و خیلی در درمان آن با مشکل مواجه هستند اما در طبیعیات ابن سینا برای افسردگی و علت آن راه حل ارائه میکند.
ما با پیشرفتی که داشتیم چرا نتوانستیم این مشکل را علاج کنیم؟ شاید اگر توجه خاصی به این طبیعیات داشتیم این مشکلات را کمتر داشتیم.
در نهایت فلسفه ابن سینا فلسفه پویا و عمیقی است که در همه زمانها قابل استفاده است و آن بر سه اصل استوار است؛ اول خدا را خالق همه چیز میداند، دوم خداوند را عالم به همه چیز میداند و سوم همه چیز از او به وجود آمده است. حالا بعضی چیزها با واسطه و بعضی بدون واسطه.
*بحث دیگری که ابن سینا دارد این است که ذات اقدس احدیت به طور کلی یک صفت بیشتر ندارد. لطفاً در این خصوص توضیح دهید.
این صفاتی که میگوئیم، تعبیرات ما هست و الا خداوند یک صفت بیشتر ندارد و آن یک صفت، غنی علی الاطلاق است. خداوند بی نیاز مطلق است. چون خدا هستی مطلق است. خدا جز هستی چیزی نیست و هستی است که با نیستی همراه نیست. پس ما هم هستی داریم ولی با اما و اگرهایی همراه است. مثلاً کودک بسیاری چیزها را ندارد و به مرور پیدا میکند. پس ما هستی داریم ولی مخلوط با نیستی هاست.
عقاید شیخ الرییس بر تمام فیلسوفان بعدی تأثیر گذاشت چرا که بحث علم خدا و… از ناحیه شیخ الرییس بر فلاسفه بعدی اثر گذاشت. یعنی هر موقع میخواستند استدلال کنند میگفتند شیخ الرییس در فلان کتاب این طور استدلال کرده است
بنابراین ذات اقدس احدیت هستی مطلق است لذا غنی علی الاطلاق است و بی نیاز مطلق است
مولوی شعری دارد که میگوید: ما عدم هاییم هستیها نما تو وجود مطلقی و هستی ما.
اما ذات اقدس احدیت هستی مطلق است. در این هستی نیستی نیست. اما ذات ما هستی مطلق نیست.
پس خداوند یک حقیقت بیشتر نیست. همه چیز را میداند و فقط ما باید خود را در معرض فیض خداوند قرار دهیم و فیض خداوند نیز دائمی است. او به ما نیاز ندارد ولی ما به او نیاز داریم. مثلاً خورشید می تابد. خورشید نیازی به ما ندارد اما ما به خورشید نیازمندیم. پس ما وظیفه داریم خود را در معرض این فیض قرار دهیم. والا فیض خدا دائمی است.
در دعای کمیل آمده است «اللهم انی اسئلک برحمتک التی وسعت کل شیء» خدایا از تو میخواهم رحمت تو را که همه چیز را در بر گرفته است. رحمت واسعه یعنی به همه هستی داده به همه روزی داده و...
یکی از مسائلی که ابن سینا همانند فارابی روی آن تکیه دارد مسئله وحی است. ما معتقدیم که بسیاری از امور از طریق وحی به ما میرسد. ابن سینا حتی طعنه میزند به کسانی که منکر امور دینی هستند که از پیغمبران میرسد، میگوید اینها فیلسوف نیستند متفلسف هستند. ادعای فلسفه دارند و الا فیلسوف هیچ چیزی را در عالم منکر نمیشود. چه از طرف پیغمبران باشد یا از دیگران.
این جمله از ابن سینا معروف است که میگوید کل ما قرا سمعک فذره فی بقعه الامکان ما لم تضده قائم البرهان. هرچیزی که شنیدی را رد نکن و این را در جایگاه امکان بگذار تا وقتی که دلیلی بر رد آن پیدا نکردی.
* به نظر شما تأثیر شیخ الرئیس بر فیلسوفان دیگر چگونه بوده است؟
عقاید شیخ الرییس بر تمام فیلسوفان بعدی تأثیر گذاشت چرا که بحث علم خدا و… از ناحیه شیخ الرییس بر فلاسفه بعدی اثر گذاشت. یعنی هر موقع میخواستند استدلال کنند میگفتند شیخ الرییس در فلان کتاب این طور استدلال کرده است. لذا امروز مسائل فلسفی را وقتی میخواهند مطالعه و توضیح دهند تعالیمی است که از شیخ گرفته شده و استدلالات همان استدلالات شیخ است و من استدلالهای بیشتری ندیدم.
البته ملاصدرا یک سری استدلالهایی را دارد که بیشتر از منظر عرفان اقامه شده است و شیخ هم با اینگونه استدلالها مخالف بوده است. شیخ معتقد است فلسفه چون عقلی محض است، نباید مسائل عرفانی و شهودی را وارد آن کنیم. چون فلسفه با استدلال و برهان کار میکند ولی عرفان شهودی است.
فلسفه کاری میکند که بین من و شما مشترک است. همانطور که شما عقل دارید من هم دارم. اما شهود اشتراکی نیست. شما به مقامی از معرفت رسیدید یک سری مسائل را درک میکنید اما نمیتوانید آنها را به من منتقل کنید. شهود شما برای شما خوب است. لذا شیخ الرییس از ورود به فلسفه از منظر عرفان مخالف بوده است. عرفان و فلسفه دو باب جدا هستند. البته ملاصدرا در مباحث خود از شیخ الرییس استفاده زیادی کرده است.
شیخ الرییس از ورود به فلسفه از منظر عرفان مخالف بوده است
اما اینکه ادعا میکند یکسری مسائل را شهود میکنیم و آن غیر از مسائلی است که برایش برهان آوردیم پاسخ این است که ما رد شهود نمیکنیم اما قابل انتقال نیست. فلسفه جایی برای مذاکره و گفتگو بر اساس اشتراکات است و وقتی که اشتراکی نیست چطور میتوان گفت و گو کرد؟
برای همین فلاسفه بعدی هرچه گفتند از کتب شیخ خارج نیست چه در حوزه الهیات و چه طبیعیات و در استدلالهایشان بیشتر از استدلالهای شیخ استفاده شده است. حالا ممکن است استدلالی اضافه کرده باشند چون فکر بشر پویا است
*شرایط و دوران ابن سینا چگونه دورانی بوده است؟
دوران شیخ الرییس دوران بدی بوده است. دوران جهل و نادانی که با فلسفه مخالف بوده اند. حتی کتابهای ابن سینا را قربه الی الله آتش میزدند. یکی از علمای آن زمان هنگام مرگ میگوید خدایا من به دین تو معتقدم و از ابن سینا بیزارم و مرد. ابن سینا زمان بدی داشته است.
حتی در زمان امام خمینی (ره) هم اینگونه بود. امام میگوید در مدرسه فیضیه پسرم مصطفی از کوزه آب خورد بعد گفتند کوزه را آب بکشید نجس شده است چون پدرش فلسفه تدریس میکند. این طور بدبینی بوده است. البته بدبینی هنوز ادامه دارد اما ضعیف شده است.
اما وقتی امام آمد اوضاع عوض شد و فلسفه آزاد شد. در دورانهای قبل کتب فلسفه را میسوزاندند و چقدر آثار ابن سینا بر اثر همین کوته نظریها از بین رفته است. مثلاً کتاب لواحق ابن سینا که کتابی قطور است که شیخ الرییس در آن تمام اقوال فلسفه گذشته و حال زمان خودش را جمع کرده بوده است، این کتاب در زمان حمله سلطان مسعود به اصفهان از بین رفته است و ما نشانی از آن نداریم.
کتاب حکمه المشرقیه شیخ که در آنجا ثابت کرده که حکمت ابتدا از مشرق به مغرب رفته است. یونانیها و افلاطون بسیاری مسائل را از شرقیها گرفته اند. افلاطون بسیاری از مسائل را از اعتقادات زردشتیان گرفته است. این حکمه المشرقیه گم شده است و نشانی از آن نداریم. البته اوایل انقلاب طبیعات آن پیدا شد و بعضی که صاحب منصب بودند با کج سلیقگی به جای نشر، آن را فروختند.
*رابطه شیخ الرییس با حکومتها چگونه بوده است؟
شیخ با حکومتها مخالف نبود، چون معتقد بوده حکومت باید در دست فیلسوف باشد و فیلسوف باید حاکم باشد. سهروردی میگوید علاوه بر فیلسوف بودن باید رابطه غیبی با مبدا اعلی یعنی خدا داشته باشد. لذا میگویند حکومت زیر نظر فیلسوف باشد. لذا هنگامی که تقسیم میکنند میگویند برای مملکت داری حکمت نظری لازم داریم و برای پیاده کردن آن به حکمت عملی نیازمندیم و حکمت عملی سه چیز لازم دارد؛ اول اخلاق یعنی خلقیات بد را دور کنیم دوم سیاسه المدن یعنی شهرها را چگونه اداره کنیم.
میگویند که یک فیلسوف باید اینها را بداند. بنابراین اینها نه تنها با حکومت مخالف نیستند بلکه داعیه این را دارند که باید حکومت را تشکیل بدهند یعنی اینکه باید در رأس حکومت یک فیلسوف باشد. فقط ایرادی که میتوان گرفت این است که داعیه داری تشکیل حکومت از کجا میآید که اینها میگویند این فیلسوف است که حقایق عالم را میداند و میداند در اجتماع باید چه کاری انجام دهد.
سوم تدبیر المنزل است؛ یعنی چه کار کنیم در زندگی شخصی به مشکل نخوریم. ما الان سیاست تدبیر منزل نداریم. لذا شما میبینید تعداد زیادی بدبختانه زندگی میکنند. آمار طلاق بسیار بالاست. اگر واقعاً تدبیر منزل داشتیم این طور نمیشد.
لذا فیلسوف نه تنها ادعا دارد که مخالف حکومت نیست بلکه میگوید حکومت باید دست ما باشد تا با فکر و اندیشه بتوانیم اجتماعات را تشکیل بدهیم و اخلاق خود را بسازیم و جایگاه خود را که در آن زندگی میکنیم چگونه اصلاح کنیم. مثلاً در آپارتمان چگونه زندگی کنیم که مزاحم دیگران نباشیم.
واقعاً اگر میآمدیم با اصول فلاسفه قدیم شهرها را اداره میکردیم زندگی ما بهتر میبود. البته غرب هم اینطور است. آنجا قانون را به سختی و با زور اجرا میکنند. لذا اگر قانون را رها کنند، مردم آنجا تربیت اخلاقی نشده اند، اگر قانون نباشد به جان هم میافتند.
*شارحین ابن سینا روی چه موضوعاتی بیشتر کار میکردند؟
اینها بیشتر بر روی مسائل الهیات کار کردند. بحث مبدا و معاد و دین و… کار کردند. انصافاً خیلی خوب کار کردند و آثار زیادی از آنها باقی مانده است اما در طبیعیات کاری نشده است.
نظر شما