۷ شهریور ۱۴۰۱، ۱۰:۵۹

در گفتگو با مهر مطرح شد؛

«شهاب دین» و روایت مفارقت روح آیت‌الله مرعشی نجفی از جسم

«شهاب دین» و روایت مفارقت روح آیت‌الله مرعشی نجفی از جسم

نویسنده کتاب «شهاب دین» می‌گوید داستان اثرش را که ۲۴ ساعت از زندگی آیت‌الله مرعشی نجفی است با تخیل شروع کرده؛ زمان درگذشت ایشان و وقتی روح از بدنش مفارقت کرده است.

خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _ رضا شعبانی: در سال ۱۳۱۵ ق (۱۲۷۶ ش) در نجف به دنیا آمد و «شهاب‌الدین» نام گرفت؛ سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی. از همان کودکی تا آخرین روزهای زندگی، تحصیل و تدریس از دغدغه‌های مهم زندگی‌اش بود. خودش در این‌باره می‌گوید: «هیچ گاه در سنین جوانی به دنبال تمایلات نفسانی نرفتم. همیشه در پی تحصیل علم بودم و هر کجا نشانی از استادی یا عالمی و یا جلسه درسی که مفید تشخیص می‎‌دادم می‌یافتم، لحظه‌‎ای در رفتن به نزد آن استاد، عالم و جلسه درس درنگ نمی‎‌کردم».

به درخواست آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری یزدی در شهر قم ماندگار شد و علوم ادبیات عرب، منطق، اصول و فقه را برای طلاب جوان تدریس ‎نمود و در طول بیش از هفتاد سال تدریس در حوزه علمیه قم، عالمان و نخبگان بسیاری را تربیت نمود که نام برخی از شاگردان وی عبارتند از: حضرات آیات شهید حسین غفاری، شهید مصطفی خمینی، شهید مرتضی مطهری، شهید دکتر محمد مفتح، شهید دکتر بهشتی، شهید صدوقی، مرحوم طالقانی، امام موسی صدر و سید مرتضی عسکری. شاید همین اسامی کافی باشد برای تأثیرگذاری آیت‌الله مرعشی نجفی جهت ارتقای دین اسلام و تشیع.

وی سرانجام در ۹۶ سالگی و در هفتم صفر ۱۴۱۱ قمری مطابق با هفتم شهریور ۱۳۶۹ پس از ادای نماز جماعت مغرب و عشا، دیده از جهان فرو بست و در جوار کتابخانه بزرگش به خاک سپرده شد.

کتاب «شهاب دین» به قلم زهرا باقری، داستان مستندی است از زندگی این عالم و مجتهد جلیل‌القدر که بهار امسال توسط انتشارات شهید کاظمی به زیور طبع آراسته شده است. نویسنده تلاش کرده برهه‌های مهمی از زندگی آیت‌الله مرعشی نجفی را در قالب داستان به تصویر بکشد.

به‌همین خاطر گفت‌وگویی را با او انجام داده‌ایم که مشروح آن را در زیر می‌خوانید:

* خانم باقری چه شد تصمیم گرفتید درباره آقای مرعشی نجفی دست به قلم شوید؟

وقتی رمان «ناتا» را نوشتم و برای چاپ تحویل ناشر دادم، کتاب «نخل و نارنج» آقای وحید یامین‌پور را خواندم. با خودم گفتم ایده آقای یامین‌پور چه ایده خوبی بود. در ذهنم آمد که آقای مرعشی نجفی تشرفات زیادی محضر امام زمان (عج) داشتند. آقای مرعشی‌ای که خیلی‌ها ایشان را در قم دیدند و در کنار همین مردم زندگی می‌کردند. به کتابخانه ایشان رفتم. باید اعتراف کنم که خیلی در مسیر نگارش کتاب همکاری کردند. تلفنی با مسئول کتابخانه آقای مرعشی نجفی _پسر بزرگشان سید محمود مرعشی نجفی_صحبت کردم. گفتم می‌خواهم درباره ایشان بنویسم. گفتند کارهای زیادی درباره ایشان نوشته شده است. گفتم می‌خواهم یک کار متفاوت بنویسم. قبول کردند. منابع زیادی را در اختیار بنده گذاشتند و کتاب‌های زیادی را به من هدیه دادند.

شروع به کار کردم. گاهی اوقات در اثنای نگارش با مشکل مواجه می‌شدم. نکاتی را می‌خواستم که در کتاب‌ها وجود نداشت؛ مثلاً بعد از فوت پدر و مادر، بچه‌ها چه سرنوشتی پیدا کردند، یا وقتی همسر اول آقای مرعشی نجفی تصمیم گرفت از ایشان جدا شود، آن فرزندی که ایشان از همسر اول داشتند چه سرنوشتی پیدا کرد. این‌گونه مسائل در کتاب‌ها نبود. همین موارد باعث شد که دو جلسه با آقای سید محمود مرعشی نجفی گفت‌وگو کردم و یک جلسه با سید امیرحسین که پسر کوچک آقای مرعشی نجفی هستند. تلاش کردم با چند تن از شاگردان آقای مرعشی نجفی مصاحبه کنم که راضی نشدند.

* پیش از شما به این شکل، درباره آقای مرعشی نجفی کاری نوشته شده بود؟

بله. کتاب راجع‌به شخصیت ایشان زیاد وجود دارد. از لحاظ منابع کمبودی وجود نداشت. حتی درباره زندگینامه سیاسی ایشان یک کتاب دو جلدی قطور وجود دارد؛ ولی به این سبک و سیاق فقط یک کتاب از انتشارات روایت فتح دیدم. آن کتاب را فرزند آقای مرعشی نجفی به بنده دادند. کتاب را خواندم؛ اما در آن کتاب به خیلی از نکات پرداخته نشده بود. به‌همین‌خاطر احساس کردم می‌توانم کتاب جامع‌تری بنویسم.

* شخصیت کتاب شهاب دین، شخصیت برجسته‌ای بود. این ترس را نداشتید کار خوب از آب در نیاید؟

اگر بخواهم حقیقت را بگویم، این ترس هنوز در من وجود دارد. اواسط کار شک کردم و برای چند ماه به‌خاطر همین ترس، کار را کنار گذاشتم. چون شخصیت آیت‌الله مرعشی نجفی شخصیت بزرگی است. هم قلم من آن‌قدر توانا نیست و هم ظرفیت وجودی من آن‌قدر زیاد نیست که بخواهم سراغ چنین کاری بروم. از آنجایی که کار نیمه تمام آدم را اذیت می‌کند، توسل کردم و از ایشان خواستم به من کمک کنند و گره‌های به‌وجود آمده را باز کنند. بعد از این که کتاب تمام شد، به ناشر گفتم که کتاب را به چند نفر بدهید تا بخوانند، تا سهل‌انگارانه چاپ نشود. حتماً از چند نفر که خودتان قبول دارید بازخورد بگیرید و بعد چاپ کنید.

* بخشی از کتاب بوده که نگارش آن برای شما سخت بوده باشد؟ اگر بود، کدام بخش؟

نوشتن کل بخش‌های کتاب سخت بود. شاید چون اولین باری بود که باید درباره یک شخصیت واقعی می‌نوشتم و باید مطابق با واقعیت کار می‌کردم و نمی‌توانستم از تخیل زیاد استفاده کنم. کار قبلی من یک رمان بود. آن کار را خیلی راحت و به‌وسیله تخیل انجام دادم؛ اما این کار، کاری بود که بارها تصمیم گرفتم آن را کنار بگذارم. احساس می‌کردم شاید از لحاظ فنی از پس آن بر نیایم. سختی زیاد داشت، اما سختی‌هایش شیرین بود. یک سال با یک عالم شیعه زندگی کردم.

خیال ملازم نوشتن است. اصل داستان را با یک تخیل شروع کردم. روح از بدن مفارقت کرده و حالا ایشان دارد زندگی را از تولد تا پایان عمر می‌بیند. این در واقع خیال من است؛ اما داستان‌هایی که اتفاق می‌افتد، ماجراهایی که وجود دارد، کاملاً واقعی است * در لابلای داستان، شاهد یک‌سری تعلیمات و توصیه‌های اخلاقی هستیم، تعمدا این مطالب را آوردید یا نه، مسیر داستان طوری بود که باید این مطالب قرار می‌گرفت؟

هدف من از نوشتن کتاب این بود که اگر چیزی می‌نویسم خواننده کتاب چیزی یاد بگیرد. از میان خاطرات نکاتی را انتخاب کردم یا داستان‌هایی را گلچین کردم که برای خواننده سودمند باشد؛ اول برای خودم و بعد برای خواننده مفید باشد، تا اگر با موقعیتی مشابه آن مواجه شد بتواند تصمیم درستی اتخاذ کند.

* برای نگارش این اثر مستند، چه‌قدر از عنصر خیال بهره بردید؟

خیال ملازم نوشتن است. اصل داستان را با یک تخیل شروع کردم. روح از بدن مفارقت کرده و حالا ایشان دارد زندگی را از تولد تا پایان عمر می‌بیند. این در واقع خیال من است؛ اما داستان‌هایی که اتفاق می‌افتد، ماجراهایی که وجود دارد، کاملاً واقعی است. اگر احیاناً جایی از عنصر خیال استفاده کردم، صرفاً برای پیوند روند داستان‌ها به یکدیگر بوده است تا متن خیلی گسسته نباشد.

* در بخش پایانی کتاب (آلبوم تصاویر) چند تصویر از در کنار هم بودن حضرت امام خمینی و آقای مرعشی نجفی را مشاهده می‌کنیم، اما در کتاب از این ملاقات‌ها خبری نیست. در این‌باره توضیحی می‌دهید؟

اگر می‌خواستم وارد بخش سیاسی زندگی‌شان شوم، کتاب خیلی مفصل می‌شد. من یک بازه زمانی کوتاهی را برای نوشتن انتخاب کرده بودم. تمام کتاب در طول یک ۲۴ ساعت روایت می‌شود، از بحث مفارقت روح تا لحظه دفن ایشان. از طرفی تحقیق کوتاهی انجام دادم و به این نتیجه رسیدم که شاید بعضی‌ها به مسائل سیاسی علاقه داشته باشند، اما خیلی‌ها مثل قشر نوجوان، علاقه‌ای به مسائل سیاسی ندارند. با توجه به این دلایل ترجیح دادم کمتر وارد بعد سیاسی زندگی آقای مرعشی نجفی شوم، نه اینکه صرفاً فعالیت سیاسی ایشان را حذف کنم نه، ولی خیلی هم بسط ندادم.

* آیا آقای مرعشی نجفی صرفاً به‌خاطر تحصیل و تدریس دیر ازدواج کردند (در ۳۰ سالگی) یا این مسئله دلیل دیگری داشت؟ چون معمولاً در آن دوره کمتر پیش می‌آمد که فرد در آن سن هنوز ازدواج نکرده باشد.

علت دیر ازدواج کردنشان فقر زیاد بود. وقتی وارد ایران می‌شوند، مقداری از تنگنای نجف خارج می‌شوند. البته در ایران هم خیلی خوب زندگی نمی‌کردند اما به فقر در نجف دچار نبودند. بیشتر به این خاطر بود که دیر ازدواج کردند.

* نکته‌ای بود که دوست داشتید آن را در کتاب وارد کنید؛ اما به هر دلیلی آن نکته را در کتاب قرار ندادید؟

بله. چند داستان بود که دوست داشتم آنها را وارد کتاب می‌کردم اما نشد. دلیلش را هنوز هم نمی‌دانم.

* فکر می‌کنید آقای مرعشی نجفی چه‌طور زندگی کردند که توانستند چندبار با امام زمان (عج) ملاقات داشته باشند؟

نکته‌ای را پسر آقای مرعشی نجفی به من گفتند؛ اما چون می‌خواستم دفن آقای مرعشی نجفی پایان کتاب باشد، بیش از این ادامه ندادم. ایشان فرمودند: «یک هفته بعد از فوت پدر به دیدار آیت‌الله بهجت رفتیم. آیتالله بهجت به ما گفتند یک بنده خدایی _عموما این بنده خدا که در سخنرانی‌هایشان وجود دارد، خودشان هستند_ به امام زمان توسل می‌کند که عاقبت این عالم را بداند. حضرت صاحب‌الزمان علیه‌السلام به آن فرد می‌گوید که آقای مرعشی نجفی از ما هستند.» خوب این نهایت آن چیزی است که یک انسان می‌تواند به آن برسد. معیت امام تا جایی که امام بفرمایند ایشان از ماست. وقتی به زندگی آقای مرعشی نجفی نگاه می‌کنیم، اگر می‌خواستند به ثروت برسند به‌راحتی می‌توانستند. من خیلی از نکات را نگفتم، چون مجالی نبود. هدایای زیادی برای ایشان می‌آوردند. هدایا را برای کتابخانه هزینه می‌کردند، گاهی برای طلاب خانه می‌ساختند.

ایشان چندین مدرسه در قم ساختند و همین‌طور یک درمانگاه. سختی زندگی را به‌جان می‌خریدند و در فقر زندگی می‌کردند. گاهی اوقات یک نسل تلاش می‌کند و فقط یک نفر از تلاش‌های آن نسل به جایی می‌رسد. نباید تلاش‌های پدر و مادر ایشان را در مسیر رشدشان نادیده گرفت. و تلاش‌ها و زحمات خود آقای مرعشی نجفی که در اوج جوانی در ۲۰ تا ۳۰ سالگی همّ خود را می‌گذارد به سختی کشیدن، گرسنگی کشیدن و کار کردن و طبیعی است که وقتی فردی چنین سختی‌هایی را به خودش می‌دهد، در مقابل از لذت‌های معنوی خداوند بهره‌مند می‌شود.

کد خبر 5575891

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha