خبرگزاری مهر- گروه دین و اندیشه: مهارتهای زندگی تواناییهایی برای رفتار انطباقی و مثبت هستند که افراد را برای برخورد مؤثر با خواستهها و چالشهای زندگی روزمره قادر میسازد. مهارتهای زندگی در لابه لای تعالیم الهی به ویژه در قرآن کریم و احادیث معصومین (ع) بیان شده است.
نکات بسیاری از الگوی مهارتهای زندگی در چارچوب بیانات امام علی (ع) درنهج البلاغه وجود دارد که شامل حقایق و راهبردهای بسیار زیبایی در مورد مهارتهای زندگی، شاخصهای ارتباط مطلوب با مردم، نحوه مدیریت خشم، ترس، راهبردهای کاهش حزن و اندوه، شناخت خود، همدلی و همیاری با مردم، خلاقیت، انتقادپذیری، تصمیمگیری و حل مساله و مبارزه با نفس است که حضرت امیر (ع) با فصاحت و بلاغت تمام به این مسائل پرداختهاند.
بر همین اساس به دعوت دفتر مقام معظم رهبری (دام ظله) در قم، حضرت آیتالله مصباح یزدی از شب پانزدهم ماه مبارک رمضان، به مدت ۱۰ شب در محل این دفتر با موضوع «بهترینها و بدترینها در نهجالبلاغه» سخنرانی داشته است که گزیدهای از سخنان ایشان به شرح زیر است:
در جلسات گذشته گفتیم: مبغوضترین بندگان کسی است که خدا او را به خودش واگذارد و دیگر کمکش نکند. اینها کسانی هستند که از سخنان بدعت آمیز خوششان میآید، از معانی صحیح آیات قرآن فرار میکنند و نه تنها خودشان گمراه هستند که دیگران را نیز گمراه میکنند. «مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَی بِهِ فِی حَیَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ ۱»؛ نه تنها مردم زمان خود را گمراه میکنند، بلکه پس از مرگ نیز کسانی با سخنان آنها گمراه میشوند و اینها حمّال گناهان دیگران هستند. «حَمَّالٌ خَطَایَا غَیْرِهِ ۲»؛ دستهای دیگر از مبغوضترین خلایق کسانی هستند که جهلهایی را با هم میبافند و در ظاهر به عنوان علم مطرح میکنند. «قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَیْسَ بِه»؛ مردم اینها را عالم مینامند در صورتی که عالم نیستند. «حَتَّی إِذَا ارْتَوَی مِنْ مَاءٍ آجِنٍ وَ اکْتَثَرَ مِنْ غَیْرِ طَائِل»؛ از این طرف و آن طرف جهلهایی را به هم میبافند تا آن جا که از یک آب گندیدهای سیراب میشوند. «جَلَسَ بَیْنَ النَّاسِ قَاضِیا»؛ بر همین اساس، بر مسند قضاوت تکیه میکنند از قضاوتهای غلط آنها خونها ناله میکند و میراثها فریاد میکنند. آن قدر حق و ناحق میکنند که خونها به ناحق ریخته میشود و اموالی به ناحق جابه جا میشود که صدای این خونها و مالهای به ناحق جابه جا شده، بلند است. آن گاه حضرت میفرماید: «إِلَی اللَّهِ أَشْکُو مِنْ مَعْشَرٍ یَعِیشُونَ جُهَّالًا وَ یَمُوتُونَ ضُلَّالًا»؛ من از مردمی که با جهالت و ضلالت زندگی میکنند و میمیرند، پیش خدا شکایت میکنم. اینها کسانی هستند که «لَیْسَ عِنْدَهُمْ شِیئٌ أَبْوَرُ مِنَ الْکِتَابِ إِذَا تُلِیَ حَقَّ تِلَاوَتِه»؛ هیچ کالایی در بازار آنها کسادتر از قرآن نیست در صورتی که درست تفسیر شود و هیچ کالایی گرانبهاتر از قرآن نیست در صورتی که تحریف شود.
در این جا چند سوال مطرح است: یکی این که خدا به چه ملاکی یک بندهای را دوست یا دشمن میدارد؟ به طور کلی آن چه منشأ محبوبیت انسانی پیش خدا میشود، ایمان او است که لازمهاش عمل صالح است. اگر انسانی با ایمان زندگی کند و با ایمان از دنیا برود خدا او را دوست دارد. طبعاً کسانی که هیچ گناهی نداشته باشند و حتی خیال گناه هم نداشته باشند پیش خدا محبوبترند، کسانی که مجرای فیض الهی و محبوب خدا هستند. ولی گاهی ممکن است کسی با این که محبوب خدا است، گناهانی را مرتکب شود و لغزشهایی داشته باشد. اینها اگر توبه کنند توبه آنها پذیرفته میشود و اگر توبه هم نکرده باشند و از دنیا بروند، بعد از عذابهایی که در عالم برزخ میبینند تزکیه میشوند و نهایتاً به واسطه شفاعت نجات پیدا میکنند. اما کسانی که در اثر گناه، ایمانشان را از دست بدهند و به شک مبتلا شوند دیگر مؤمن نیستند. پس ملاک محبوب بودن پیش خدا ایمان است، ایمانی که متزلزل نباشد. محبوبتر بودن نیز به قوت ایمان بستگی دارد. هر چه مراتب ایمان بالاتر باشد مؤمن پیش خدا محبوبتر است. در مقابل، مبغوض بودن نزد خدا به کفر است. اگر کسی با کفر از دنیا برود گر چه هفتاد سال در ظاهر مؤمن باشد، مبغوض خداست «إِنَّ اللَّهَ لا یَغْفِرُ أَنْ یُشْرَکَ بِهِ ۳». البته همه کافرها یکسان نیستند. بعضی از آنها کاری؛ به دیگران ندارند و درصدد گمراه کردن دیگران نیستند؛ چه بسا کارهای خوبی هم انجام دهند که خداوند در دنیا به آنها پاداش میدهد «أَذْهَبْتُمْ طَیِّباتِکُمْ فِی حَیاتِکُمُ الدُّنْیا ۴»؛ و در آخرت مشمول رحمت خدا قرار نمیگیرند. اما اینها مبغوضترین بندگان نیستند. مبغوضترین بندگان کسانی هستند که نه تنها خودشان خرابند، بلکه دیگران را هم به هلاکت میاندازند. اینها از هر حیوانی پستترند. نجسترین حیوانات هم گناهی مرتکب نشده است. اگر حیوانی در این عالم نجس است، ما باید به خاطر مصالحی که به ما برمیگردد از آن پرهیز کنیم، اما حیوانات که مبغوض خدا نیستند.
سوال دیگر این است که جهت مشترک و مختصّ بندگانی که مبغوضترین به شمار آمده اند، چیست؟ جهت مشترکی که میان همه وجود دارد، این است که هیچ کدام از آنها شرّشان مختصّ به خودشان نیست بلکه به دیگران نیز سرایت میکند. آنها نه تنها خودشان فاسدند بلکه فسادشان به دیگران نیز سرایت میکند، اما دو گروه هستند که فسادشان منحصر به خودشان نیست. دسته اول کسانی هستند که رسماً موجب گمراهی دیگران میشوند و عقیده آنها را فاسد میکنند. دسته دوم کسانی هستند که به حقوق دیگران تجاوز میکنند و فسادشان موجب میشود که حقوق مردم پایمال شود. طبعاً دسته اول وضعشان خرابتر است. و درباره آنها حضرت فرمود: «وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَی نَفْسِه»؛ خداوند آنها را به خود وامی گذارد، ولی درباره دسته دوم چنین چیزی نمیفرماید. خداوند به کسانی که مرتکب کبائر میشوند میفرماید اگر توبه کردید خداوند توبه شما را قبول میکند «نُکَفِّرْ عَنْکُمْ سَیِّئاتِکُم ْ۵». حتی اگر مؤمنی بی توبه از دنیا برود باز هم خدا او را رها نمیکند در عالم برزخ او را تصفیه میکند تا بتواند در روز قیامت مشمول شفاعت پیامبرصلی الله وعلیه وآله قرار گیرد. ولی درباره کسانی که درزمره دسته اولند میفرماید در همین دنیا آنها را رها میکند و میگوید با تو کاری ندارم! چنین انسانی باید خیلی پست شده باشد که به این حکم دچار شود. در این انسان هیچ امید خیری نیست و اگر یک روزنه امیدی در وجود او بود و یک راهی برای نفوذ نور در قلبش وجود داشت خدا او را به خودش وا نمیگذاشت.
همچنین بندهای که این قدر نسبت به حقوق مردم بیاعتناست که اصول قضاوت را یاد نمیگیرد و شرایط قضاوت را ندارد، خون دیگران را به ناحق میریزد و اموال و اعراضشان را به خطر میاندازد، خدا دیگر آنها را هدایت نمیکند.
۱. نهج البلاغه، ص؛ ۵۹.
۲. همان.
۳. نساء، ۴۸.
۴. احقاف، ۲۰.
۵. نساء، ۳۱.
نظر شما