به گزارش خبرگزاری مهر، محفوظ در فصل اول رمان خود نوشته است: در اتاقم یا مشغول یادآوری خاطراتم هستم یا چیزی می خوانم یا چرت می زنم. اما سالن پانسیون محل شب نشینی کنار رادیو و صحبت های ماریاناست. و اگر خواهان تنوعی بیشتر باشم می توانم به طبقه پایینی عمارت، به قهوه خانه میرامار بروم. بعید است کسی را بشناسم یا مرا بشناسند، حتی در رستوران. دوستان همه رفتند و زمانه شان گذشت و من ای اسکندریه زمستانی، نمی شناسمت!
نجیب محفوظ در "میرامار" - که به وقایع دهه 1950 مصر می پردازد - همه آنچه را از رمانی مصری انتظار می رود، در این پاراگراف آورده است: روزگاری دراز را مملو از حادثه و اندیشه سپری کرده ایم، و بارها سعی کرده ایم که آنها را در دفتر خاطراتی یادداشت کنیم - همان طور که آن دوست قدیمی احمد شفیق پاشا کرده بود - اما فکرمان عملی نشد و میان اهمال و آرزو رنگ باخت. و امروز از آن نیت گذشته چیزی نمانده مگر حسرت؛ دیگر نه دست را توانی هست، نه حافظه را قدرت یاد آوری. خاطرات الازهر در ذمه خواست و سخن های شیخ علی محمود و زکریا احمد و سید درویش در حزب امت هم چیزهای جالبی بود و هم افکاری نفرت انگیز؛ یا حزب وطن با آن حماسه ها و حماقت هایش و یاران انقلاب جاودان و عالمگیرش و اشتباهاتشان که ما را در نوعی بی تفاوتی و بی طرفی قرار داد، اخوانی ها را که دوست نداشتم، کمونیست ها را که نمی فهمیدم، انقلاب و مضمون هایش و نابودی جریانات انقلابی سابق، ماجراهای عشقی ام و خیابان محمدعلی، و نگاه عناد ورزانه به ازدواج.
"میرامار" توسط نشر نی در 1100 نسخه، 196 صفحه و با قیمت 2400 تومان روانه بازار کتاب شده است.
نظر شما