به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «دختر جوهر و ستاره ها» نوشته کایرن میلوود هارگریو با ترجمه شیما حسینی به تازگی توسط انتشارات هوپا به چاپ چهارم رسیده است. این کتاب اولین رمان نویسنده اش است که با موفقیت و استقبال عمومی رو به رو شد.
داستان این کتاب در دهکده ای در جزیرهای به نام نشاط همراه با ساکنان روایت میشود؛ ایزابلا یکی از اهالی دهکده است که خیلی دوست دارد از مرزهایی که دور دهکده شأن کشیده شده عبور کند و قسمتهای ممنوعه را ببیند. او دوستی به نام کاتا دارد که ناگهان ناپدید میشود و بعد از مدتی جنازه اش را پیدا میکنند.
«دختر جوهر و ستاره ها» روایت دختر نوجوانی است که در آستانهی سیزده سالگی باید با ناشناختهها و بخش تاریک زندگیاش مواجه شود.ترسهایی که در داستانی فانتزی هیولا ترسیم میشوند و نزدیک شدن به آنها سالهای سال ممنوع بوده است. اما ماجراها طوری رقم میخورند که او برای نجات جان دوست نزدیکش باید تصمیمی جدی بگیرد. او دل به دریا میزند و تصمیم سخت اما مهمی میگیرد. همین تصمیمش است که ضعفها و قوتهایش را روشنتر میکند و به او شناخت میدهد. شناخت از خودش، اطرافیانش، جزیرهاش که در واقع خود اوست. خودی که داناییها و تواناییهایش را بیشتر به کار میگیرد و شکوفاتر میشود و به خودش، اطرافیانش و جزیرهاش هم بیشتر کمک میکند.
کایرن میلوود هارگریو در سال ۱۹۹۰ در لندن به دنیا آمد وی بعد از چاپ اشعارش و کسب جوایز ادبی، اولین رمانش دختر جوهر و ستارهها را منتشر کرد. او در حال حاضر نویسنده، شاعر و نمایشنامه نویس است.
در بخشی از این کتاب میخوانیم:
«قصد نداشتم قسمت آخر را بلند بگویم؛ اما پابلو هم سر به سرم نگذاشت اذیتم نکرد. دست زبر و گرمش روی دستم لغزید و آرام آن را فشرد.
گفت: «خیلی خب، دیگه باید برگردیم.»
کیف و کفشهایم را برداشتم و با پای برهنه او را روی پلههای سنگی دنبال کردم. باد دوباره بنا کرد به هو هو کشیدن. بالای پلهها که رسیدیم، سر و صدا از یکی از خانههای بزرگ آنجا به راه بود. بیرون آن آتشی می سخوت و دیواری بلند از آن در برابر باد محافظت میکرد و یک نفر تک و تنها کنار آتش خودش را گرم میکرد.
من و پابلو به سوی خانه به راه افتادیم؛ اما نزدیک که شدیم، صدای فرمانروا از کنار آتش بلند شد.
بیا اینجا پسرجون!
دلواپس شدم. چشم دوخته بود به زبانههای آتش سرش را بالا نیاورد؛ اما به جایی در کنار خودش اشاره کرد. طرفش که رفتیم رو به پابلو بشکنی زد و گفت: «تو نه!»
پابلو زیر لب پرسید: «تو حالت خوبه؟»
ادری هوار زد: «زود باش!»
با ترس و لرز به سویش قدم برداشتم پابلو جلوی درگاهی مکثی کرد و بعد داخل شد.
فرمانروا گفت: «رفته بودی شنا؟»و بعد پیش از آنکه بتوانم چوابش را بدهم مچم را گرفت و من را شناند. «بگیر بشین.»
این کتاب برنده سه جایزه از جمله کتاب ملی انگلستان در سال ۲۰۱۷، کتاب واتزاستونز در سال ۲۰۱۷ و برنده جایزه کتاب لیدز در سال ۲۰۱۷ شده است.
چاپ چهارم این کتاب برای نوجوانان در ۲۷۵ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۱۳۰ هزارتومان عرضه شده است.
نظر شما