۱۵ شهریور ۱۴۰۳، ۹:۱۱

چگونه می‌توانم مؤمن باشم/۵۱؛

تربیت برای این است که حالت «فعال» جایگزین «حالت انفعالی» شود

تربیت برای این است که حالت «فعال» جایگزین «حالت انفعالی» شود

آداب اجتماعی بر اساس یک سلسله ارزش‌های پسندیده شده در جامعه، سعی می‌شود به کودک القا شود؛ تا تدریجاً یک رشد اخلاقی و فرهنگی پیدا کند و حالتی فعال و مقاوم را جایگزین آن حالت انفعالی کند.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: زندگی انسان ساحت‌های مختلفی دارد که انسان مؤمن همانطور که از اسمش پیداست باید در هر کدام از آن‌ها ایمان خود را ظهور و بروز دهد. در ساحت‌های فردی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی، هنری، اعتقادی، اخلاقی، علمی، اقتصادی و جسمی. بروز ایمان نیز در این ساحت‌ها چیزی نیست جز تقوا. یعنی فرد در همه این ابعاد زندگی نظر خدا و رضایت او را محور قرار دهد. امام صادق (ع) درباره وظیفه شیعیان فرموده است: «کونوا لنا زینا ولا تکونوا لنا شیناً» زینت و سبب افتخار ما باشید نه اینکه باعث شرمندگی ما باشید. در این راستا حضرت علی (ع) می‌فرماید: «اعیونی بورع واجتهاد و سداد» سعی کنید تقوا و ورع داشته باشید. در این راه تلاش کنید و استقامت داشته باشید. آنچه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت الله مصباح یزدی؛ در دفتر مقام معظم رهبری است که در سال ۸۷ ایراد کرده‌اند. بخش پنجاه و یکم آن را باهم می‌خوانیم:

ویژگی‌های دیگری که امیرالمومنین علیه السلام در ادامه، برای شیعیان بر می‌شمارند، این صفات است: «… فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ؛ وَ فِی الرَّخَاءِ شَکُور…». می‌فرمایند: شیعیان ما در حالاتی که انسان معمولاً آرامش خود را از دست می‌دهد خیلی با وقار هستند (زود تحت تأثیر واقع نمی‌شوند) و در برابر ناگواری‌ها صبور و شکیبا هستند و در حال نعمت و رفاه بسیار شکرگزار هستند.

بی‌تابی، حالتی کودکانه

غالباً کودکان در یک حالاتی نمی‌توانند خودشان را کنترل کنند. با اندک صدایی اضطراب پیدا می‌کنند. ناملایمات، بیماری‌ها و دردها را نمی‌توانند تحمّل کنند؛ گرسنگی و تشنگی را اظهار می‌کنند و اگر توجه نشد، داد و فریاد می‌کنند، گریه می‌کنند.

وقتی گرفتاریشان رفع شد، اسباب بازی برایشان فراهم شد یا خوراکی خوبی یافتند، همه چیز را فراموش می‌کنند. این حالات کودکانه‌ای است که افراد معمولاً تجربه کرده‌اند. جامع بین این‌ها این است که کودک یک حالت انفعال شدید دارد. با رشد کودک پدر و مادر سعی می‌کنند این حالات را تعدیل کنند و با تلقین و تشویق او را عادت دهند که در مقابل این تحولات، آرامشش را تا حدّی حفظ کند و اگر گرسنگی، تشنگی یا دردی برایش پیش آمد، یک مقدار تحمل کند، زود داد و فریاد و بی تابی نکند، و همین طور عادتش می‌دهند که اگر یک کسی به او خدمتی کرد از او تشکّر کند. این‌ها آداب اجتماعی است که بر اساس یک سلسله ارزش‌های پسندیده شده در جامعه، سعی می‌شود به کودک القا شود؛ تا تدریجاً یک رشد اخلاقی و فرهنگی پیدا کند و حالتی فعال و مقاوم را جایگزین آن حالت انفعالی کند.

وقار، ارزشی اجتماعی

کم کم با رشد کودک، حالت وقاری در او پیدا می‌شود و آن حالت بچگی که دائماً این طرف و آن طرف جست و خیز کند و آرام نگیرد، در اثر آن تلقینات و تأدیب ها، کم رنگ می‌شود. در سنین بلوغ و جوانی، معمولاً اشخاصی در اجتماع دارای ارزش اجتماعی بیشتری هستند که بیشتر می‌توانند خودشان را کنترل کنند و به طور طبیعی شخص با وقار، پیش عُقلا محترم است.

راهکارهای نهادینه کردن ارزش‌ها

این یک مسأله بسیار ریشه داری است و ابتدا در زمینه علوم تربیتی مطرح می‌شود که وقتی می‌خواهیم دیگران را تربیت کنیم، بر چه اساسی آن‌ها را تشویق به رعایت هنجارهای اجتماعی کنیم و آنها را از حالاتی که جامعه عُقلا نمی‌پسندد، دور کنیم.

۱. بر اساس اقتضای عقل

راه عمومی که حتی فیلسوفان تربیتی و فلاسفه اخلاق هم از قدیم مطرح کرده‌اند، این است که به افراد بفهمانیم، اقتضای عقل این است که شما این صفات را داشته باشید و این ارزش‌ها را رعایت کنید. نشانه‌اش هم این است که در پی آن، عُقلا از شما ستایش می‌کنند. از طرفی با تشویق و از طرف دیگر با انذارهایی سعی می‌کنند این آداب و هنجارها نهادینه شود و کودکان تربیت شوند. ریشه این تشویق و انذارها بر می‌گردد به این؛ مطلب که بعضی کارها در نظر آدم‌های عاقل، کار زشتی است و باعث می‌شود انسان ارزشش را از دست بدهد. اما اگر سنگین و با وقار باشد، زود خودش را نبازد، مردم برای او احترام قائل می‌شوند. و بالاخره به زبان طلبگی، عُقلا او را مدح می‌کنند.این ارزش‌ها تا این حد، برخاسته از دین نیست و در هر جامعه‌ای کم و بیش شناخته شده است. گرچه جامعه لیبرال امروزی سعی در وارونه کردن این ارزش‌ها دارد؛ ولی هنوز در همه جوامع کم و بیش مورد قبول است و سعی می‌کنند بچه‌هایشان را هم به همین صورت تربیت کنند و این را القا کنند که این حرکات مربوط به یک مقطع سنّی پایینی است که هنوز عقل رشد نکرده است. با همین تعبیرات سعی می‌کنند این آداب و رسوم را نهادینه کنند.

۲. بر اساس تربیت دینی

سوال این است که آیا در اسلام هم، این؛ ارزشها بر اساس همین هنجارهای اجتماعی ترویج می‌شود؟ آیا مقصود امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی می‌فرماید: «شیعیانِ ما عند الزلازل باید وقور باشند»؛ این است که آدم‌های باوقاری باشند تا عُقلا آنها را مدح کنند و بگویند: عجب آدم‌های خوبی!؟ یا یک راز دیگری در کار است؟

با یک نگاه سطحی به قرآن کریم می‌یابیم که محور تشویق‌ها و تحذیرهای قرآن، که سعی می‌کند مردم را با توجه به آن به کارهای خوب و کسب فضائل وادار کند، نعمت‌ها و عذاب‌های ابدی است. در تربیت دینی این روش شایع است و برای همه اقشار جامعه، همه مخاطبین اعم از مرد و زن و پیر و جوان و عالم و جاهل عمومیت دارد که بعد از اعتقاد به خدا و معاد، معترف باشند: کارهای خوب موجب سعادت ابدی و پاداش بی‌نهایت خداوند می‌شود: «… جَنَّاتٍ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدینَ فیها وَ ذلِکَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ ۱»؛ و در مقابل کارهای بد موجب عذاب ابدی.

رضوان من الله اکبر

ولی غیر از آنچه به صورت عمومی القا می‌شود، در مرتبه بالاتر سعی می‌شود توجه افراد را به رضایت الهی جلب کنند و به گونه‌ای افراد را تربیت کنند که مقصود اصلی آنها، رضایت خدا باشد و بیش از آنکه به نعمت‌های آخرت علاقه داشته باشند، به رضای الهی علاقه‌مند باشند. وقتی چنین حالی برای انسان پیدا می‌شود که خدا را دوست داشته باشد؛ چون طبیعتاً وقتی انسان کسی را دوست دارد، دلش می‌خواهد محبوبش از او راضی باشد. به همین جهت در تربیت دینی سعی می‌شود که محبت خدا در انسان تقویت شود؛ تا از ترسِ عذاب یا طمعِ پاداش، فراتر برود.

کار خوب انجام دهد، چون خدا دوست دارد. وقتی امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: شیعیان ما فِی الزَّلَازِلِ وَقُورٌ وَ فِی الْمَکَارِهِ صَبُورٌ، نمی‌خواهد به آن نوع هنجارهای اجتماعی و ارزش‌های عُقلایی که همه عُقلای عالم دنبالش هستند، اکتفا کند؛ بلکه مرتبه دیگری از این ارزش‌ها را می‌خواهد مطرح کند که هم هدفش خیلی فراتر و عالی‌تر است و هم روشش با آن روش‌ها فرق می‌کند.
در کتاب‌های اخلاقی که فیلسوفان اخلاقی نوشته‌اند، عمده راهی که برای کسب فضائل اخلاقی مطرح می‌کنند، تمرین است. البته اول از تمرین‌های ساده، بعد بالاتر تا آن صفت اخلاقی برای او ملکه و ثابت شود.آیا برای این‌که یک مؤمن بخواهد وقور باشد تنها راهش همین است؟ همان طور که غیر مؤمن را تمرین می‌دهند برای این‌که بچگی نکند، در مقابل سختی‌ها بی‌تاب نباشد، مؤمن هم باید عیناً از همین روش و با همان ترتیب استفاده کند؟ یا نه، برای مؤمن تمرین دیگری هست؟

تبشیر و انذار انبیا فراتر از تبشیر و انذار عموم عُقلا است. اول تبشیر و انذار به ثواب‌ها و عقاب‌ها است و بعد تبشیر و انذار به رضایت الهی و غضب الهی. انسانی که ایمانش ترقی می‌کند، نهایت فکرش این است که برای خشنودی خدا چه کنم؟ و جز این، هیچ چیز دیگر برایش مهم نیست.

این نکته‌ای است که در دعاها و مناجات‌ها و آیات قرآن به آن تصریح و تأکید شده است: «وَ مَا لِأَحَدٍ عِندَهُ مِن نِّعْمَةٍ تجُْزَی * إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلیَ ۲»؛ هیچ انگیزه‌ای ندارند، إِلَّا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِ الْأَعْلیَ. فقط توجه به خود خداست. در بعضی دعاها و مناجات‌ها کار به آن‌جا می‌رسد که می‌گوید: اگر من را سال‌ها در عذاب جهنم بسوزانی اما تو راضی باشی، من آن را ترجیح می‌دهم. این اوج ترقی روح انسانی است که عشق به خدا دارد.

بر اساس فلسفه تعلیم و تربیت اسلامی و فلسفه اخلاق اسلامی ما می‌توانیم از چنین راه ممتازی استفاده کنیم. در مرحله اول باید توجه به اهمیت نعمت‌های اخروی داشت و بدانیم که این نعمت‌ها هم از نظر کمیت و هم از نظر کیفیت، قابل مقایسه با نعمت‌های دنیایی نیستند. اما در مرحله بعد اگر خدا لطف کند و محبت خودش را در دل آدم بیاندازد، راه برای کسب همه فضائل بسیار آسان می‌شود. یکی از نمونه‌های برجسته در وقار، مرحوم آیت الله بها الدینی رضوان الله علیه بودند. یادم نمی‌آید یکبار ایشان را دیده باشم که حالت وقار و سنگینی نداشته باشد.

ایمان به قدرت و حکمت الهی

باید باور کنیم که خدای متعال بر همه عالم نظارت دارد و چیزی از اراده او خارج نیست. حل هر مشکلی فقط به دست اوست. «وَ إِنْ یمْسَسْکَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا کاشِفَ لَهُ إِلاَّ هُوَ وَ إِنْ یرِدْکَ بِخَیرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ یصیبُ بِهِ مَنْ یشاءُ مِنْ عِبادِهِ وَ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ ۳». اگر خیری برای کسی بخواهد هیچکس نمی‌تواند جلویش را بگیرد و اگر اراده شری هم برای کسی داشته باشد و مصلحت اقتضا کند مصیبتی به کسی برسد، آن را هم هیچکس نمی‌تواند مانع شود. اگر انسان این را باور کند، هم وقار پیدا می‌کند، هم در مقابل مشکلات صبور می‌شود و هم وقتی نعمتی به او برسد، سرمست نمی‌شود تا همه چیز را فراموش کند. لحظه به لحظه می‌داند که این نعمت از طرف خداست و در صدد شکر آن نعمت بر می‌آید.

به حضرت داود علیه السلام خطاب شد: بانویی است به نام خلاده، برو در خانه آن بانوی محترمه پیغامی از طرف ما به او برسان. بگو بشارت بده که تو اهل بهشت هستی و در بهشت قرین شماست. حضرت داوود علیه السلام در خانه او را زد. زن سالمندی بیرون آمد. گفت: درباره من چیزی نازل شده؟ فرمود: بله پیغامی از طرف خدا برای شما آورده‌ام. بشارت به شما که اهل بهشت هستی و در بهشت قرین من هستی. گفت: شما احتمال نمی‌دهید اشتباه کرده‌اید؟ شاید یک زن دیگری به این اسم باشد. من کاری نکرده‌ام که مستوجب چنین پیغامی باشم. فرمود: من درست آمده‌ام. اکنون از حالت خودت بگو تا بگویم چرا خدا این پیغام را به شما داده است. گفت من هیچ کار فوق‌العاده‌ای ندارم.

چیزی که احتمال می‌دهم خدا پسندیده باشد این است که از وقتی که خودم را شناخته‌ام، در مقابل هیچ سختی بی‌تابی نکرده‌ام. هر مشکلی پیش آمده حتی از خدا نخواسته‌ام که آن را رفع کند. گفتم لابد خدا مصلحتی می‌دانسته است. صبر کرده‌ام تا خدا خودش رفع کند. اگر بیمار بودم یا سختی دیگری بوده هیچ‌وقت از خدا نخواسته‌ام که این را رفع کند؛ صبر کرده‌ام. حضرت داوود فرمود: همین است آنچه شما را همنشین پیغمبر خدا در بهشت قرار داده است ۴. ما باید سعی کنیم که این ارزش‌های اسلامی را بهتر بشناسیم و مخصوصاً کسانی که افتخار پیروی امیرالمؤمنین علیه السلام را دارند سعی کنند از این‌ها بهره بیشتری داشته باشند.

۱؛ نساء / ۱۳.

۲؛ لیل / ۱۹و۲۰.

۳؛ یونس / ۱۰۷.

۴؛ بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، ج ۶۸، ص: ۸۹.

کد خبر 5773760

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha