به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «سوانح» اثر احمد غزالی با ویرایش جعفر مدرس صادقی بهتازگی توسط نشر مرکز منتشر و راهی بازار نشر شده است.
اینکتاب یکی از عناوین مجموعه «بازخوانی متون» است که نسخههای تصحیحشده متون کهن ادبیات فارسی را با ویرایش مدرس صادقی در بر میگیرد و پیش از این، کتابهای «ترجمه تفسیر طبری»، «مقالات مولانا (فیه ما فیه)»، «مقالات شمس»، «تاریخ سیستان»، «سیرت رسولالله»، «عجایبنامه»، «قصههای شیخ اشراق»، «تاریخ بیهقی»، «سیاستنامه» و «سفرنامه ناصرخسرو» در قالب آن منتشر شدهاند.
هدف از تهیه مجموعه «بازخوانی متون» تدوین مجدد متن، فصلبندی، پاراگرافبندی و یکدستکردن رسمالخط، نقطهگذاری و پیراستن بعضی عبارات معترضه بیرون از روال متون مهم مثنور ادبیات فارسی است. مراد اصلی هم از تهیه اینکتابها، خواندن متن بوده و بههمیندلیل از حاشیهپردازی خودداری شده است. جعفر مدرسصادقی ویراستار کتاب پیشرو، معتقد است یکی از علل قهربودن خواننده روزگار ما با متون کهن، جدایی و جنبه آموزشی و پژوهشی تحمیلشده به اینمتون باشد. او میگوید وقتی فقط علما و محققین با متون کهن سر و کار داشته باشند و همانها این متون را در دانشگاهها و مدارس تدریس کنند و برگزیدههایی از اینمتون را به چاپ برسانند، هیچ خواننده آزاد و فارغالبالی تصور درست و روشنی از این متون نخواهد داشت.
«سوانح» یکی از متون عرفانی ادبیات کلاسیک فارسی است که احمد غزالی در آن مفاهیم پیچیده را با زبان ساده مطرح کرده است. عینالقضات همدانی دیگر عارف ایرانی هم با پیروی از غزالی در «سوانح»، متنی با عنوان «مکتوبات» نوشت که در کتاب پیشرو بهعنوان پیوست آورده شده است. عینالقضات در «مکتوبات» آنچه را که غزالی سربسته گفته، صریح و بیپرده گفته است.
جعفر مدرس صادقی میگوید عینالقضات تجسّم عینیِ آن عاشقی است که در «سوانح» به معشوق میپیوندد و با او یکی میشود. به اینترتیب، «سوانح» با عینالقضاتی که «تمهیدات» و مکتوباتش را نوشت ادامه پیدا کرد و با آن عاشقی که در همدان به دار آویختند به نقطه پایان رسید.
احمد غزالی از عارفان قرن پنجم هجری و برادر کوچکتر امام محمد غزالی دیگر چهره تصوف ایرانی اسلامی است. نصرالله پورجوادی در کتاب «قوت دل و نوش جان» به احمد غزالی و سوانحش پرداخته و میگوید غزالی در اینکتاب رابطه بین انسان و خالق را با عیار محبت و نسبت عاشق و معشوق دیده است.
«سوانح»ی که توسط مدرس صادقی ویرایش شده، ۲ بخش اصلی دارد که بهترتیب «سوانح» غزالی و «مکتوبات» عینالقضات همدانی هستند. پس از ایندو بخش هم «فهرستها» درج شده که واژهنامه «سوانح»، واژهنامه «مکتوبات»، نامنامه، آیات و روایات در آن قرار دارند.
عناوین «سوانح» بهترتیب عبارتاند از:
حدیث عشق در حروف نیاید و در کلمه نگنجد، راهش به خود بر عشق است، نهایتِ علم به ساحلِ عشق است، روی در کار آورد و باک ندارد تا درست آید، او مرغ ازل است اینجا که آمده است مسافر ابد آمده است، معشوق را عاشق دریابد، از خودی برهد آنگاه او را فرا رسد و از او فراتر رسد، ندانم تا عاشق کدام است و معشوق کدام، هنوز سلطان عشق تمام ولایت بنگرفته است، تا بدایت عشق بُود قوت از خیال خورد، خود را از برای او خواهد و جان درباختن بازی داند، او را که وجودش زحمت بود ساز وصال از کجا آید؟، عاشق را «بود» خود زیان کند تا از سود و زیان برهد، اگر معشوق را بیابد او را آ» نفس پروای او نبود، هر زمان عاشق و معشوق از هم بیگانهتر باشند، چون به کمال رسد قوت هم از خود خورد بیرون کاری ندارد، تا هیچ خود را نباشی و بل که خود هیچ باشی، نکوشد در چیزی که در او هیچ اختیاری نیست.
بخش پیوست کتاب هم که «مکتوبات عینالقضات همدانی» است، دربرگیرنده اینعناوین است:
چون طلب کنی بیابی، راه از رفتن برسد، بباید ترسیدن از آن خدایی که داند که فردا چه خواهد بودن، از آنچه نباید پاک گردد و خود را در باختن گیرد، حادث از خود در وجود نیاید، چندین هزار عالَم هست که تو یکی از آن نمیدانی و نمیبینی، خواجه احمد غزالی را دیدم که با شما رقص میکرد، جانِ هر بزرگی در آن عالَم آفتابیست یا ماهی یا ستارهای، آن را که به خود بُود دوستی ما را نشاید، چون تو را هیچ عجب نیامد همه عجب بینی، تهی کردن برای پر کردن بود و پر کردن برای تهیکردن، استمداد از آفتاب به زبانی میکن که او رد نکند، چون بدانی عالِم باشی نه چون بخوانی یا بشنوی، کوه پاره گردد اما دل آدمی پاره نگردد، مپندار که تو اهل آنی که با تو این اسرار بر صحرا نهند، شاگرد باش عشق تو را بس اوستاد، راه یقین دراز راهی است و راهبَران روی درکشیدهاند، «یاسین» بگوید و «طاسین» بگوید و «حامیم» بگوید، علم ازل چون دریایی دان و همه عوالم را کم از قطرهای دان در آن دریا، اوست که اوست و هرچه هست به او هست است، مریدان زَهره آن ندارند که بر پیران ثنا گویند، راهها بر حق بسیار است، او را هزار و یک نام است و از حدود و حصر بیرون است، بازرگانی به بددلی نتوان کرد، پیش از آن که یک قدم در وادی طلب برگیری دعوی واصلی میکنی؟، عاشقی باید تا سخن عاشقان تواند شنود، هر که سالک بود لابد هر روز به منزلی بود، احکام عاشقان دیگر است و احکام عاقلان دیگر، جزر و مد دریا به اختیار من نیست، جمال است و کمال است و جلال است و دلال است، اگر استعدادی هست روزی بود که برسی، مجنون صفتی باید تا در دام لیلی تواند افتاد، چون جلال ازل بتابد تو را رخت بر باید بست، جلال همه جمال گردد و قهر همه لطف باشد و شر همه خیر بود، از دست دوست چه عسل و چه حنظل، فراشه که عاشق آتش آمد چه کند که خود را بر آتش نزند؟، زهی کمال عشق!، در فرمان تاختن دیگر است و خود را در ارادت معشوق باختن دیگر، از سوداهای عاشقان هم عاشقان خبر دارند، سلطان در خیمه نیست، شادی وصال تو را به چه کار آید؟، مشرق و مغرب دل دوستان است، وقت تنگ است و انبساط نمییارم کرد.
در قسمتی از اینکتاب میخوانیم:
وصال معشوق قوت آگاهی خوردن است از نقد جان خود. اما حقیقت وصال خود اتحاد است و این نقطه از علم متواریست. اما عشق چون به کمال رسد، قوت هم از خود خورَد، بیرون کاری ندارد.
عشق را همتیست که او معشوقی متعالیصفت خواهد. پس هر معشوقی که در دامِ وصال تواند افتاد، به معشوقی نپسندد.
اینجا بود که چون با ابلیس گفتند و انّ علیک لعنتی، گفت فبعزتک! _ یعنی «من خود از تو این تعزّز دوست دارم که تو را هیچکس دروا نبُود و در خورد نبُود _که اگر تو را چیزی درخور بودی، آنگه نه کمال بودی در عزت.»
طمع همه تهمت است و تهمت همه علت است و علت همه ذلت است و ذلت همه حجاب است و حجاب همه ضد معرفت است و عین نکرت. طمع دو روی دارد: یکی روی سپید است و یکی روی سیاه. آن روی که در کَرَم دارد سپید است و آن روی که با استحقاق دارد سیاه است.
اینکتاب با ۱۶۰ صفحه، شمارگان هزار نسخه و قیمت ۱۶۵ هزار تومان منتشر شده است.
نظر شما