به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «زندگیای که میتوانی نجات دهی» نوشته پیتر سینگر با ترجمه کیوان شعبانیمقدم که به تازگی توسط نشر کرگدن منتشر و روانه بازار نشر شده است در نشست ویژه مرکز فرهنگی شهر کتاب با حضور اردشیر منصوری دانشآموخته فلسفه و مدرس دانشگاه، احمد محمدزکی پژوهشگر و جامعهشناس، کیوان شعبانیمقدم مترجم و عضو هیئتعلمی دانشگاه رازی و حسین شیخرضایی مدیر نشر کرگدن نقد و بررسی شد.
در ابتدای این نشست شیخ رضایی گفت: نام پیتر سینگر حداقل در حوزه دفاع از حقوق حیوانات برای بسیاری از مخاطبان بینالمللی و ایرانی آشناست. پیشازاین کتابهایی از این نویسنده ترجمه شده که در میان آنها «درباره آزادی حیوانات» به یک معنا دورانساز بود. سینگر علاوه بر وجهه دانشگاهی، در مباحث اجتماعی و تحولات جامعه خودش هم چهرهای مناقشهبرانگیز است. هم فعالیتهای او، از جمله تأسیس خیرهها، هم بحثهای او پیرامون حقوق حیوانات اعتراضها و طرفداریهایی را برانگیخته است، حتی در حد تظاهرات علیه آرای او.
وی ادامه داد: «زندگیای که میتوانی نجات دهی» درباره یک مفهوم اصلی است؛ یعنی نیکوکاری، خیریه، کمک و دهش به دیگران. اما اینکه فیلسوفی این مفهوم را نظریهپردازی بکند، هم به جنبههای عملی آن بپردازد، هم در این کار پیشگام باشد، به یک معنا نو و دور از عرف و روال فیلسوفان دانشگاهی است.
مدیر نشرکرگدن افزود: کتاب درباره اینکه کمک نکردن اشتباه است یک استدلال اصلی دارد. او با این پیشفرضها که رنج و مرگ ناشی از کمبود غذا و سرپناه و مراقبتهای پزشکی ناپسند است؛ اگر بتوانید از وقوع اتفاق ناگواری پیشگیری کنید، بدون اینکه چیزی را که تقریباً به همان اندازه مهم است قربانی کنید، انجام ندادن آن کار اشتباه است؛ با کمک مالی به خیریههای مؤثر میتوانید از رنج و مرگ ناشی از کمبود غذا، سرپناه و مراقبتهای پزشکی جلوگیری کنید، بدون اینکه چیز چندان مهمی را فدا کنید، نتیجه میگیرد که کمک نکردن به خیریههای مؤثر اشتباه است. در ادامه استدلال اصلی خود را پیش میبرد.
وی گفت: همین صورتبندی نشانی از دگرگونی مسئلهی کمک به خیریه، نیکوکاری از قالب سنتی به قالبی دیگر است. از فضیلتی که چیزی به آدمی میافزاید به وظیفهای اخلاقی که در قبال انجام آن مسئول هستید. گرچه همهچیز این استدلال بدیهی به نظر میرسد، باری سهمگین دارد. بهخصوص اگر مدام دامنه گزینههای دریافت کمک را بگسترانیم. از قضا، یکی از نقدها بر نگاه سینگر همین است که نامشخص بودن نهایت این امر است که به لحاظ اخلاقی میتواند چالشبرانگیز باشد.
شیخ رضایی افزود: بهجز مباحث فلسفی، این کتاب درباره حرکت به سمت اخلاقی جهانی است که در آن همسایه هیچ تقدمی به انسانی در کشوری دیگر ندارد. مسئله الگوی فرهنگی کمک کردن در جوامع مختلف نیز مسئله جامعهشناختی بسیار جالبی است. سینگر استدلالهای مخالف حرف خودش را بررسی میکند و میگوید غذا رسانی به افراد مگر در شرایط اضطراری مثل قحطی یا زلزله درست نیست، چرا که با غذا رسانی به فقرا مانع از گرسنگی آنها در کوتاهمدت میشویم، اما واردسازی غذا از کشوری دیگر میتواند باعث نابودی بازارهای محلی و انگیزه کشاورزان بومی برای تولید شود. او نتیجه میگیرد که بهجای غذا رسانی مستقیم، بایستی امکان تولید غذا و تأمین نیازهای دیگران را به روشی پایدار و از طریق کار شخص خودشان فراهم کنیم. به نظر من، این برای جامعه ما مهم و جالب است و میتواند تصور عمومی ما را درباره کمک به شکل غذا رسانی مستقیم تعدیل کند.
در ادامه این نشست شعبانی مقدم گفت: در میان فیلسوفان سرشناسی که کتابهایشان در ایران تیراژی دارد، بسیاری از کارها بیشتر جنبه تفننی دارند، بازی با گزارههای منطقیاند یا ورزیدگی ذهنی را در پی دارند و چنانکه برخی بزرگان گفتهاند، کمتر فیلسوفی به شفافاندیشی سینگر مفاهیم موجود در زندگی واقعی را مطرح کرده و لااقل برای سرزمین خودش پاسخ داده است.
وی ادامه داد: این کتاب نخست در سال ۲۰۰۹ منتشر شد و من همین نسخه را ترجمه کردم. اما در فرایند نشر متوجه انتشار نسخه جدیدی از آن شدم. مقایسهی این دو جلد برایم تجربه منحصربهفردی بود. متوجه بعضی شکافهای نسخهی ۲۰۰۹ شدم که سینگر در نسخه اخیر پوشش داده بود. او که پیشتر استاندارد بالایی برای بخشش در نظر گرفته بود، در این نسخه با استناد به آمار دقیق به این نتیجه رسیده است که اگر کمتر از مخاطب بخواهیم ببخشد و حد معقولتری را در نظر بگیریم، برد بیشتری خواهیم داشت.
این عضو هیئتعلمی دانشگاه رازی افزود: ایده محوری کتاب از مقاله «قحطی، فراوانی، اخلاق» (۱۹۷۳) میآید. این کتاب از مخاطب میپرسد اگر کودکی را در حال غرق شدن در برکهای ببینید و هیچکس در آن اطراف نباشد و از قضا کفشی گرانقیمت به پا داشته باشید و فرصتی برای درآوردن آن نباشد، وظیفه اخلاقی دارید که بپرید و کودک را نجات بدهید یا نه؟ به بیان دیگر، میپرسد متحمل شدن هزینهای برای نجات این کودک وظیفه اخلاقی شما هست یا نه؟ بیشتر افراد میگویند، بله ما وظیفه داریم. سینگر از همین امر نتایج سر راست و مشخصی میگیرد. در ادامه میپرسد، اگر دیواری در میان باشد و نبینید کسی در حال غرق شدن است، باز هم وظیفه دارید معادل هزینه آن کفش را برای نجات آن کودک بپردازید یا نه؟ بیشتر افراد باز میگویند، بله.
این مترجم گفت: او این معما را در فصول انتهایی کتاب توسعه میدهد و کنایهای به برخی انفعالها در جامعه است. او میگوید فرض کنید ده نفر در اطراف برکهای پرسه میزنید و ده نفر را در حال غرق شدن مییابید. پنج نفرتان میپرید و پنج نفر را نجات میدهید و وقتی از آب بیرون میآیید با تعجب متوجه میشوید که پنج نفر دیگر اقدامی نکردهاند. این افراد احتمالاً نقش سنگ و چوب را ایفا میکنند و چهبسا بهتر بود سنگ و چوب بودند تا دیگر از اینکه باید برای بار دوم و سوم در آب بپرید احساس خشم نمیکردید.
شعبانی مقدم ادامه داد: در مورد اینکه پیتر سینگر تلهای است به دولت غارتگر، باید بگویم که خود او از ایدههای شکستخورده کلان چندین مثال میزند. یکی از آنها طرحی که محمد یونس در سال ۱۹۷۶ در بنگلادش اجرا کرد و جایزه نوبل گرفت و به زنان روستایی قرض میدادند و صندوقی راه میانداختند. سینگر میگوید همه خیال میکردیم این کمکها درست است و در نهایت فهمیدیم اینطور نیست. در واقع، کار او یک منظومه است و من در جایگاه فردی کتابخوان در کتاب کمتر خلأ مشهودی دیدم.
وی افزود: مسئله دیگر اینکه او از ذهنیت ما آشناییزدایی میکند. شاید بعد از این گفتوگوها با خودمان فکر بکنیم اگر مستقیم به فقرا کمک نکنیم و طرحی بریزیم بهتر باشد. خیلی مختصر جواب سینگر به این شبهه را با مثالی از خودش بیان میکنم. او میگوید پژوهشها نشان دادهاند که مردم باور دارند پولی که به خانوادههای فقیر کنیایی داده میشود صرف قمار و الکل و فحشاء میشود، نه بهبود اوضاع. در سال ۲۰۱۲ چهار پژوهشگر از مؤسسان خیریه دهش مستقیم تحقیق خوبی در کنیا، روآندا و اوگاندا انجام دادند و نتیجه گرفتند که اگر مستقیم به خانوادههای فقیر پول بدهیم، از میزان کار بزرگسالان کم نمیشود، اما کار کودکان کم میشود، حضور در مدرسه افزایش مییابد، استقلال اقتصادی بیشتر میشود، قدرت تصمیمگیری زنان بیشتر میشود، رژیم غذایی بهبود مییابد و مردم ترغیب میشوند از خدمات درمانی استفاده کنند. نکته دیگر اینکه، کمک مستقیم باعث میشود دختران در مدرسه ثبتنام کنند و بهازای هر سال ماندن آنها در مدرسه زاد و ولد این بچههای فقیر کم میشود. چنانچه به گفته نویسنده زنان باسواد سه فرزند و زنان بیسواد مطلق هفت فرزند دارند.
منصوری یکی دیگر از سخنرانان این نشست گفت: سخنانم را با چند سوال از مخاطبان آغاز میکنم. عضوی از هیئت مؤسس یا هیئتمدیره مؤسسهای خیریه هستید؟ به خیریهای نزدیک هستید؟ گمان میکنید چه اندازه کارشان را بهدرستی انجام میدهند؟ سهمی که برای نیکوکاری در این مؤسسه میگذارید، چقدر مؤثر است؟ و در نهایت، اگر شهروند حساسی باشم و از شما بخواهم مؤسسهای شایسته کمک منظم را به من معرفی بکنید، کدام مؤسسه را پیشنهاد میکنید؟ در دنیایی با منابع محدود، شمار انسانهای نیکوکار نهچندان زیاد که مقدار سهم ما در این بخشش و دهش معین و معمولاً کمتر از آن است که نیاز نیازمندان را رفع بکند، ویژگیهای یک مؤسسه خیریه خوب چیست؟
وی ادامه داد: کتاب سینگر به چهار سوال «آیا»، «چرا»، «چهقدر»، «کدام» پاسخ میدهد. آیا باید کمک کرد؟ چرا؟ چهقدر باید کمک کرد؟ یک مؤسسه «چگونه» باید کمک بخشندگان را هزینه بکند تا کار درستی کرده باشد و اگر آن «چگونه» رعایت نشود نکوهیدنی باشد یا به بیانی، کدام مؤسسه شایسته است؟
این مدرس دانشگاه افزود: اما پاسخ سینگر به این چهار مورد در بهترین حالت است و مناقشهپذیر نیست. پاسخهای سینگر برای شهروند غیرآمریکایی و ایرانی نیز خوب است. باید بگویم کتاب بهشدت محدود به آمار و ارقام و اطلاعات مختص مخاطب آمریکایی است، اما این ضعف کتاب نیست. مخاطب اول این فیلسوف و متفکر کنشگر آمریکایی، آمریکاییها هستند، اما کتاب بهگونهای نوشته شده است که شهروندان جهان را نیز درگیر کند؛ با قدری انتزاع و کم و زیاد کردن این اطلاعات سودمند میتوانند برای ما الهامبخش باشند. کتاب مستقیماً بهخصوص در مورد سوال چهارم به ما ایرانیان پاسخ نمیدهد. اما شاید برایتان جالب باشد که برای شهروند آمریکایی جوابی دارد؛ مؤسساتی عمدتاً انگلیسی و اروپایی و آمریکایی. با اینهمه پاسخ سینگر برای ما ایرانیان نیز قابلتأمل است.
وی گفت: آیا پیام این کتاب در دو جمله این است، فقر شدید در دنیا هست و ما میتوانیم با مقداری بخشش جلوی آن را بگیریم. این جملات بسیار ساده، اما اساسیاند. شاید کسی بگوید فقر و نابرابری با انسان بودهاند و خواهند بود و کسی نمیتواند آنها را از میان بردارد، هرچند ما خودمان را موظف میدانیم که به دیگران کمک کنیم. همانطور که ستم و گناه بهطور جبلی با زندگی انسان آمیخته و ناگزیر است. اما سینگر تأکید میکند که فقر شدید در دنیا وجود دارد، اما میتوانیم بر آن فائق شویم. همانطور که انسان از بیماریهای مهلکی مثل طاعون و آبله عبور کرد، میتواند از فقر شدید هم بگذرد. این ایده مهم است چون سینگر از کسانی یاد میکند که در کار دهش و بخشش بودهاند و میگفتهاند که فقر از بین رفتنی نیست و باری سنگین بر دوش ما میگذارد. خبر خوب اینکه در دوسه دهه اخیر نسبت فقر شدید به جمعیت انسانی کاهش یافته است.
منصوری ادامه داد: معیار بانک جهانی برای فقر شدید روزی دو دلار معادل هزینه یک وعده غذا است. دیگر مصادیق فقر شدید، محرومیت از آب بهداشتی، رنج دردناک و ناتوانی از تأمین بهداشت و سلامت خود است. سینگر میگوید فقر شدید آن موقعیتی است که انسان از رفاه مقتضی کرامت خود محروم است. او میگوید اینجا یک زندگی در خطر است و میپرسد، در این شرایط اخلاقاً بر ما واجب و لازم است که بخشی از پولمان را ببخشیم؟
این مدرس دانشگاه افزود: در اخلاقگرایی دو رویکرد کمینهگرا و بیشینهگرا وجود دارد و در این میان محدودهای هست که بیشتر افراد در آن جای میگیرند. کمینهگرایی اخلاقی بر آن است که نباید اخلاق را بهگونهای تعریف کرد که بار سنگینی بر دوش آدمها بگذارد و تعداد آدمهای غیراخلاقی را نا به جا زیاد کند. به باور آنها اگر از شش «نباید» پرهیز کنی، اخلاقی هستی؛ قتل نکن، دروغ نگو، دزدی نکن، تقلب نکن، خیانت نکن، ستم روا مدار. در این میان هیچ بایدی نیست و اگر منِ نوعی همه این معیارها را رعایت کنم، ولی مقابل کودکی گرسنه هوس کنم و میوهای بخورم، شایسته تقبیح نیستم. حال آنکه بیشینهگرایی اخلاقی میگوید این معیارها فقط آدمی را از سبعیت درمیآورند و انسان و اخلاقی کسی است که علاوه بر اجتناب از ظلم، «به حد طاقتش» نیکوکاری را هم وظیفهی خودش بداند. اما آن طاقت چهقدر است؟ اگر کودک ده متر یا صد متر آن طرفتر بود چه؟ اگر صدها یا هزاران کودک در کشور یا نقاط مختلف جهان گرسنه باشند، من باید برای عصرانهای که میخورم یا کنسرتی که میروم عذاب وجدان داشته باشم؟ من باید معذب باشم که دو کلیه دارم و آدمی در جایی هست که اگر کلیهام را به او ندهم میمیرد؟ این بیشینهگرایی اخلاقی است.
وی گفت: اگر ملاک ما در اخلاق بیشینهگرایی باشد، بیش از ۹۹ درصد از آدمها اخلاقی نیستند، چراکه دو کلیه و بیش از یک پیراهن دارند. اینجاست که تعدیلی پدید آمد؛ تو وظیفه داری ببخشی و میتوانی بر اساس چند شاخص میان کمینهگرایی و بیشینهگرایی نوسان کنی. این بحث از این کتاب خارج است. اما یکی از این شاخصها دوری و نزدیکی است. حال آنکه اکنون سازمان جهانسنج مرتب تعداد کسانی را که در این لحظه متولد شدند، از بیماریهایی مثل اپیدمی و پاندمی فوت کردند، گزارش میکند. ازاینرو به باور سینگر دیگر معیار دوری و نزدیکی معنایی ندارد؛ جهانسنج هر روز اطلاعاتی در این باره منتشر میکند و سازمانهایی در این جهان میتوانند ذخیره بخشش من را به کسی منتقل کنند که فقر شدید دارند. بنابراین، میتوان با کاستن از سهم خود جانی را نجات داد و این دیگر مرزی نمیشناسد. بنابراین، سینگر میخواهد مخاطب را مجاب کند که وظیفه اخلاقی ما این است و حتی ادعا میکند در چشماندازی میتوانیم شاهد پایان فقر شدید باشیم.
منصوری ادامه داد: چرا او در پاسخ به اینکه چرا این کار وظیفه اخلاقی ماست، پاسخهایی معرفتشناختی مطرح کرده است. معمولاً دو مورد از سرچشمههای معرفتبخش به کار اخلاق میآید؛ استدلال اخلاقی و شهود اخلاقی. اگر بتوانی یک نظام صوری منطقی اقامه کنی و بپذیری و با مقدماتی مجاب کنی که اگر مفردات را پذیرفتم و نظامی صوری وجود داشت، نتیجه برایم الزامآور خواهد بود، گام استدلالی بهسوی یک مدعای اخلاقی برداشتهای. روش دیگر، شهود اخلاقی، به معنای ارائه مثالهای ذهنی به منظور درک الزامآور بودن آن امر با ارجاع به عقل نخستینمان است. استدلالهای سینگر برای آمیختن «آیا» با «چرا» بیشتر جنبه شهودی دارد و برخی از آنها دستکم شهود کمینهگرایان اخلاقی را ارضا نمیکند. هرچند شاید وجه همت سینگر نیز این نبوده است، چراکه اکثریت مردم کمینهگرای اخلاقی نیستند.
این مدرس دانشگاه افزود: چهقدر اعداد موجود در این کتاب جالب است. اگر از ما بپرسند چقدر ببخشیم، نمیدانیم. اما سینگر میگوید آرمان این است که پنجاه درصد درآمدت را ببخشی. موارد استثنایی از فضلا و ناجیان بشریت را نیز نام میبرد که کل داراییشان را بخشیدهاند. اما به چیزی بین ده تا یک درصد کل درآمد ماهانه میرسد. بنابراین، از نظر سینگر اگر حداقل ماهی یک درصد از کل درآمدت را نبخشی، اخلاقی نیستی.
وی گفت: چگونه سینگر مرتب از سازمانهایی یاد میکند که بر هزینهکرد مؤثر بخششهای مردم کار کردهاند و جایشان در کشور ما خالی است و میتواند هم ذهن عموم را به هزینهکرد مؤثر کمکها حساس کند، هم برای سازمانها و سیاستگذاران اصلی نیکوکاری الهامبخش باشد. سینگر میپرسد، اعانه و نیکوکاری ریشههای نابرابری در جامعه را نمیپوشاند؟ ما نباید بهصورت نهادی با ریشههای فقر مبارزه کنیم؟ او در ادامه مثال میزند که از طرفی لیبرتالین و از طرف دیگر چپهای رادیکال میتوانند با نیکوکاری مخالف باشند. چپها معتقدند بورژوازی و سرمایهداری زالوصفت خون تودهها را میمکد و تو با اعانه نمیگذاری توده بر سرمایهداری عصیان کند. از طرف دیگر، لیبرتارینها شاید بگویند دولت یا نهاد خون ما را میمکند و ما اگر خودمان بخواهیم کمک میکنیم. در ادامه پاسخهایی میدهد که ضعیف هم نیست.
منصوری ادامه داد: سینگر میگوید اگرچه میتوان برای اتخاذ سیاستهایی با دولت سخن گفت، به دولت و سیاست امیدی نیست. اینقدر ناکارآمدی و لابی و سیاستبازی در دولتها زیاد است که اتکای به آنها برای از بین بردن فقر شدید راه به جایی نمیبرد. بنابراین، در عین گفتوگو و چانهزنی و تلاش برای اصلاح نهادی، نباید از کمک انفرادی دست بکشیم. این کتاب درباره فقر شدید سخن میگوید و به ما نیز تلنگر میزند که فقط سیستان و بلوچستان و حاشیه تهران وظیفه تو نیست، در کره زمین انسانی هست که بهسبب فقدان بهداشت و غذای کافی میمیرد و تو به آنها حساس هم نیستی. البته به نظر من این بخش از کتاب برای شهروندانی مثل ما تلنگری ضعیف است.
این مدرس دانشگاه افزود: کتاب فوقالعاده پیراسته است؛ یعنی فارغ از نظر استانداردهای کتاب مطلوب نیز شایسته تجلیل است. برگردان لیبرتارین به آزادخواه رسا نیست. توضیح مترجم در این خصوص نیز به نظرم کافی نیست.
در پایان این نشست محمدزکی گفت: خلاف جهت دیگران سخن میگویم تا بحثی شکل بگیرد؛ امر خیر را بهسان شر مینگرم و از ابتذال خیر سخن میگویم. همچنین، متناسب با کتابهای سینگر امر خیر را منهای مردم در معنای جامعهشناسی آن میبینم. در جامعهشناسی مردم را طوری تفسیر میکنیم که حول مسئلهی مشترکی گرد هم میآیند و میکوشند آن را حل کنند.
وی ادامه داد: با توجه به گزارههایی از کتاب، ایده «ببخش، همیشه ببخش، هرچه داری بخشش» را ذیل اندیشیدن به تعهدات، مسئولیت اجتماعی کشورهای صنعتی و مسئولیت اجتماعی شرکتها، نیکوکاری بهمثابه چسب زخم، پول دادن یا غذارسانی وابستگی میآورد، جهان و حوادث موجود در آن بههم متصل است را بررسی میکنم.
این پژوهشگر و جامعه شناس افزود: با توجه به کلیدواژههای سینگر شاید به همین یکیدو گزاره برسیم؛ جهان پیچیدگیهایی دارد و فعل ما به خودمان برمیگردد. سینگر ما را به نیکوکاری در شدیدترین حالت آن دعوتمان میکند، ولی لابهلای این سطور گزارههایی پنهان است. برای مثال مشخص نیست منظور او از توانمندسازی چرخ خیاطی دادن به نیازمند است یا شوریدن جمعی علیه نابرابری.
وی گفت: نهادهای بدی که طرحهای خوب را تباه میکنند، شبکهسازی و ملاقات تشکلها با یکدیگر، شفافیت و عدمشفافیت مالی خیریهها، کمک به نیازمندان متناسب با شرایط اقلیمی، کمک به دیکتاتورها و سودبردن کشورهای کمککننده از کمک به دیگر کشورها، گزارههایی از کتاب سینگر هستند که به من کمک میکنند. اینها لایههای پنهانی است که درباره آنها چیزی نمیگوید یا ندارد بگوید، اگر هم توضیح میدهد میگوید کشور کمککننده میخواهد به تولیدات خودش کمک بکند. ما به بسیاری از دیکتاتوریها کمک میکنیم. خود او مثالهای مختلفی از آفریقا آورده که پولها را میبلعند. هم اکنون در افغانستان نیز گویا این نیکوکاری به شر و ابتذال میل دارد، او به این امر اشاره نمیکند، ولی برای ما از تورات و انجیل مثال میآورد تا ترغیبمان کند.
محمدزکی ادامه داد: به گمانم در جایی رشته افکارش از هم گسیخته میشود و نمیتواند در مقام یک فیلسوف مانند یک جامعهشناس بگوید که عملکرد این نیکوکاری چگونه است و چرا باید به فقرا کمک کنیم، وقتی سیستمی داریم که توزیع ناعادلانه منابع و درآمد در آن هست، قوانینی داریم که ارزیابی آثار سیاستی آنها میگوید تولید فقر در یک کشور سیستماتیک است. من مخالف نیکوکاری نیستم، ولی در اینجا در جایگاه کسی سخن میگویم که هم تجربه دارد هم از نگاه جامعهشناسی به این کار مینگرد. لذا نباید این برداشت صورت گیرد که نیکوکاری بد است. من غلو میکنم تا این قضیه را مسئلهمند کنم. به بیان سادهتر، جامعهشناس باید از پیتر سینگری که یقهی جامعه را گرفته بگذرد و یقه دولت را بچسبد و از نقش دولت بپرسد. وقتی با دولتی غارتگر، در معنای کلی آن در جامعهشناسی توسعه، مواجهیم، وضعیت اقتصاد سیاسیِ امر خیر و چگونگی تولید خیریهها معلوم است.
این پژوهشگر و جامعه شناس افزود: ما در تاریخمان یاریگری، دگریاری و همیاری کم نداشتهایم که ارتباطات یا باهمستانی در خردهجوامعی بوده که میتوانسته جوابگو باشد. ولی امروز عموماً یا خیریهها ظاهر سازیاند یا فرار از مالیات یا وابسته به حاکمیت و دولتاند و کمک دادن آنها بیشتر مهندسی فقر است. این توزیع من را مجاب نمیکند که باید کمک کنم. دولت کجکارکرد باید بهجای اصلی خودش برگردد و وظیفه اصلی خودش را انجام دهد.
وی گفت: باید توجه داشت که کدام صورتبندی گفتمانیای خیریه را برای ما تعریف میکند؟ نظام حقیقت را چه کسی تعریف میکند؟ این نیکوکاری را چه کسی نیکوکاری میخواند؟ به گمان من خیریه بازتولید نظام سلطه در کشورهای جهان سوم است. خیریه توزیع فقر را عادلانه میکند. در مصاحبه با بیش از بیست خیریه اگر از عدمشفافیت و گلایههایشان از همدیگر، موضعگیری آنها بهمحض درخواست اطلاعات، کمکهایی که بر تحقیر و طرد اجتماعی فقرا دامن میزنند، بگذریم میبینیم این خیریه نظام سلطه را تثبیت میکند. البته برخی خیریههای ما بخشی از نظام مدنی ما هستند. چنانچه نظام سلطه آنها را برنمیتابد. بنابراین، آن بخش باقیمانده حتماً به لحاظ جامعهشناختی چیزی را بازتولید میکند. لذا خیریه بهمعنای شر است.
محمدزکی ادامه داد: میخواهم بگویم مداخله در جامعه به آن آسانی نیست که سینگر میگوید. البته سینگر فردی پیش میرود و انتظار ندارم کار را جامعهشناسانه بنگرد. برخی مراکز نیکوکاریِ فعال در رقابت با خیریهها اگر غذایی میدهند این را از درآمد خودشان میدانند. امر خیر چنانچه خیریهها نیز چنان دچار ابتذال شده است که نمیتوان مانند سینگر بدان نگریست. در واقع اینها تعاونگرایی را به ابتذال کشیدهاند. اگر بخواهم از سینگر عبور کنم به سعید مدنی قهفرخی میرسم و میگویم تعاونگرایی و جماعتگرایی چیزی است که ما به دنبال آن هستیم. شاید بتوان نگاه آنارشیستی خفیفی را پی گرفت که بتواند در یک محله شکل بگیرد، شبکهسازی و عمل کند. بهبیاندیگر، سعید مدنیقهفرخی چهبسا برای ما بهتر از سینگر باشد، هرچند سینگر پروفسور دانشگاه ملبورن است.
این پژوهشگر و جامعه شناس افزود: مترجم ترجمهای روان و دلچسب بهدست داده است. اما به نظر من ایده پیتر سینگر ما را به مردم بهمعنای جامعهشناسی آن نمیرساند. او میگوید ما در مورد کشورهایی که فقیرشان کردهایم، تعهدی داریم، چون روزی نتیجهی کارمان به خودمان برمیگردد و در ادامه موعظه میکند. در نهایت، ایده پیتر سینگر ما را به کمک کردن به دولت غارتگر میرساند. فرار از این تله نیازمند نوعی هوشمندی است. هرچند او این امر را پیشبینی کرده است، پرداختن به این مبحث خیلی واجبتراز در گل ماندن یک کودک است. ما با مجموعهای از سیاستها طرفیم که تولید سیستماتیک فقر و تولید نابرابر منابع و توزیع عادلانه فقر کار آن است. حال آنکه جای بحث پیرامون ایمپاورکردن خالی است.
نظر شما