خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه- سارا فرجی: از ابونصر فارابی به عنوان معلم ثانی و مؤسس فلسفه اسلامی یاد میشود.او یکی از نوابغی است که در زمانه بسیار حساس تاریخی ظهور کرد و توانست تأثیر عمیق و بسزایی را در تفکر اندیشمندان بعد از خود به جا بگذارد.
فارابی پیرامون هنر در دو سطح سخن میگوید. هنری که در جامعه محقق میشود، مشتمل بر هنرهای محمود و هنرهای پلید است. البته هنر فاضله و هنری که به دست هنرمند مدینه فاضله تولید میشود، صرفاً هنر محمود است. هنر محمود یا هنر فاضله، خیر و سعادت معقول را در قوای خیالی مجسم میکند و در صدد ایجاد اعتدال در عواطف و احساسات است. در حالی که هنر پلید، درست در نقطه مقابل قرار دارد و انفعالات و عواطف را به افراط و تفریط سوق میدهد.
نادیا مفتونی، عضو هیأت علمی دانشگاه تهران به دلیل احیای فلسفه هنر فارابی برای بسیاری از فلاسفه داخلی و خارجی شناخته شده است. او علاوه بر اینکه در حوزه فلسفه پژوهشگر برجسته ای است در حوزه هنر هم فعالیت میکند و نمایشنامهنویسی و نقاشی جزو علایق شخصی اوست. مفتونی از سال ۲۰۱۹ به عنوان پژوهشگر ارشد (Senior Research Scholar) در دانشکده حقوق دانشگاه ییل (Yale) ایالات متحده آمریکا فعالیت دارد و احاطه او به مباحث تاریخی مورد استفاده برخی اساتید این دانشگاه بوده است. به بهانه پژوهشهای با ارزش و مهم مفتونی در حوزه فلسفه هنر با او درباره موضوع «نسبت اخلاق و هنر در آثار اندیشمندان مسلمان» گفتوگو کردیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید؛
*برای آغاز گفتوگو خوب است با این سوال شروع کنیم که چرا پرداختن به موضوع نسبت میان زیبایی، اخلاق و هنر مهم است؟
اجازه دهید قبل از پاسخ به سوال نخست از خبرگزاری مهر تشکر کنم که به مقوله اخلاق هنر توجه نشان دادهاید. لازم است در ابتدا اشارهای به ضرورت پژوهش در اخلاق هنر داشته باشم. جهان همواره محتاج اخلاق بوده و شاید در دوران ما بیش از همیشه نیازمند روی آورد اخلاقی به حیات است. توجهات اخلاقی در همه شئون بشری درخور اهمیت است ولی هنر، از آنجا که در اعماق وجود آحاد و جوامع انسانی نفوذ میکند و ابعاد خودآگاه و ناخودآگاه نفس را در مینوردد، بسیار محتاج اخلاق و اخلاق مداری است. نیازهای اخلاقی در پژوهش به طور کلی و در پژوهش هنر به طور خاص، به همان اندازه که بدیهی و مسلم به شمار میآیند، مورد غفلت و کم کاری و بی مهری قرار دارند. این کم کاری در اخلاق پژوهی در حالی است که منابع و متون اسلامی در شاخههای گوناگون سرشار از آموزههای اخلاقی است.
اندیشههای فارابی در حوزه اخلاق هنر به شکل مدون و مستقل در کتابهایش یافت نمیشود، بلکه بخش مهمی از این نظریات یک ضلع از اضلاع سیاست مدنی اوست و سیاست فارابی نه تنها در آثار فیلسوفان و حکیمان مسلمان پس از وی توسعه نیافت، حتی لاغرتر و محدودتر شد * در ادامه این بحث کمی درباره جایگاه و آرای اندیشمندان مسلمان در اخلاق هنر توضیح دهید.
در این باره باید بگویم حکمای مسلمان اگرچه با هنرهایی چون سینما، تئاتر و تلویزیون به شکل امروزی مواجهه نداشته و بالطبع درباره اینها سخنی نگفتهاند، ولی احکام اخلاقی برخی هنرها مانند شعر، موسیقی و آواز را مورد توجه قرار دادهاند. در میان حکماً و فلاسفه مسلمان فارابی به شکل مستقیم وارد چنین مباحثی شده است. علاوه بر این، در بخشهایی از منطق که به خطابه و شعر اختصاص دارد، نکاتی مطرح شده که میتواند دستمایه پژوهشهای اخلاقی هنر قرار گیرد. همچنین تحت عنوان حکمت عملی، مسائل اخلاقی فردی و خانوادگی و اجتماعی فراوانی بررسی شده که میتوان با تحقیق روشمند بر روی آنها پاسخ بسیاری از مسائل امروز را از آنها جستجو کرد.
در میان فیلسوفان مسلمان، فارابی کسی است که در جای جای تفکر خود بر اخلاق تمرکز دارد و حتی در مسائل سیاسی و اجتماعی اخلاق محور است. چرا که به تأسیس جهانی اخلاقی میاندیشد و طرح معموره فاضله، امت فاضله و مدینه فاضله را ارائه میدهد. به هر حال شایسته است که نظریات اخلاقی فارابی به طور عام و در حوزه هنر به طور خاص بررسی و تدوین گردد.
یکی از آثار مهم فارابی که در آن میتوان اخلاق هنر را جستجو کرد موسیقی کبیر است. فارابی در کتاب موسیقی کبیر علاوه بر مسائل خاص مربوط به موسیقی همچون الحان و نغمهها و آهنگ سازی، مطالب برجسته ای پیرامون اصول و مبادی اخلاقی هنر دارد. نکته بعدی نکتهای روش شناختی درباره اخلاق هنر فیلسوفان مسلمان است. به قول سعدی:
عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم / دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم.
*با توجه به اهمیت موضوع اخلاق هنر، چرا این حوزه مورد غفلت قرار گرفته و به نظر شما راه توسعه اخلاق هنر حکمای مسلمان چیست؟
راه توسعه اخلاق هنر در نگاه دوباره به متون و منابع حکماً و دانشمندان مسلمان است. ظرفیتهای فراوان موجود در این منابع، با توجه و تاکید بر اهمیت روش شناسی به ویژه مساله شناسی قابل بهره برداری خواهد بود. در اهمیت روش توسعه اخلاق هنر بیایید یک سوال را بررسی کنیم: آیا فارابی در نظریه پردازی اخلاق هنر وارد نشده یا کم کاری کرده یا فارابی شناسان، به هر علت در این بخش از دیدگاههای فارابی به کم کاری مبتلا شدهاند؟
برای توضیح بیشتر، توجه کنید که ارسطو رسالهای ناتمام درباره شعر دارد و قرنها است که محققان فلسفه این رساله را جولانگاه پژوهشهای خویش قرار دادهاند و صدها مقاله و رساله و کتاب در شرح و تحلیل آن به رشته تحریر در آوردهاند. در مقابل، فارابی چند رساله و کتاب پیرامون شعر و موسیقی نگاشته و در برخی از آثار دیگرش همچون فصول منتزعه نیز درباره هنرمندان حرف زده. اما اندیشههای ناب فارابی در اخلاق هنر چندان مورد تحقیق قرار نگرفته. یک راه علاج این کم کاری آن است که بر روش شناسی پژوهش در متون قدما تاکید و تمرکز شود. به بیان دیگر، مساله مهم این است که متون و منابع فلاسفه و حکماً را چگونه باید خواند؟ این پرسشی کلیدی است که مسبوق به تصوری خاص از متون و آثار قدما است.
نظام فکری فارابی از این ظرفیت برخوردار است که به برخی از جدیدترین مسائل امروز ما پاسخ دهد و نگرشهای وی در شمار نوترین دیدگاههاست آنهم در برخی مسائل همچون مسأله اخلاق هنر و هویت و نقش سیاسی اجتماعی هنرمندان، که علاوه بر ابعاد نظری مسأله، امروز در کشور ما اهمیت راهبردی پیدا کرده است
برخی مبتلا به این تصورند که فلسفه اسلامی دیگر چیزی برای خواندن و جایی برای کار کردن ندارد. حتی در برخی موارد با چنین تصوری به دانشجویان فلسفه اسلامی توصیه میشود که رشته تحصیلی خویش را تغییر دهند. این پندار که در فلسفه و منطق قدما دیگر مجالی برای تحقیق و نوآوری وجود ندارد، اساساً ناشی از جهل نسبت به ماهیت و چگونگی پژوهش است و سخیفتر از آن است که احتیاج به نفی و ابطال داشته باشد.
اما جستجوی چشم اندازهای جدید و زوایای تازه در علوم و متون قدما، انتظاری شریف و توقعی بلندنظرانه است که یکی از راههای برآورده شدن آن در یک جمله این است: بازخوانی منابع سنتی با محوریت مسائل معاصر. در هر عصری و دورهای میتوان با نگاهی نو و متعلق به همان عصر متون علمی قدما را باز خوانی کرد. ما نیز باید یک بار دیگر با دیدگانی دیگر به بازخوانی آثار فارابی، ابنسینا، سهروردی، … بپردازیم. مقصود از چشم دیگر، چشم مساله یاب و مساله شناس است. چشمی که بر دغدغهها، مشکلات و خللهای زمان باز باشد و سپس بتواند آنها را به شکل مسائل علمی صورت بندی کند.
به دیگر سخن، متون سنتی و منابع کهن را دو جور میتوان خواند: یکی با ذهن خالی از مساله و دیگری با ذهن معطوف به مساله. نتیجه این دو گونه مطالعه تفاوت جوهری خواهد داشت. ذهن خالی از مساله عمدتاً سخن تازه ای از متون سنتی دریافت نمیکند. مثلاً آثار فارابی را که میخواند، هستی شناسی او را در مییابد و فلسفه سیاسی وی، منطق و…را می فهمد ولی مهم این است که شما مساله را عرضه کنید به متن و خیلی مهم است که کدام مساله را عرضه میکنید. مثلاً یک بار با مساله جهانی سازی فارابی را بخوانید. آیا او مبانی فلسفی برای جهانی سازی دارد؟ اگر دارد جهانی سازی او به چه معنا است و از چه خصوصیاتی برخوردار است؟
*چگونه میتوان از نظریات فلاسفه دوران گذشته مثل فارابی در زمان حال استفاده کرد و آیا اساساً چنین اتفاقی قابل تحقق است یا خیر؟
بسیاری از پژوهشگران بزرگ و دانشمند به خیلی چیزها نپرداختهاند، زیرا مساله آنها و مساله دوران آنها نبوده است. با عطف توجه به مسائل جدید، حوزه وسیعی برای پژوهش در آثار قدما گشوده خواهد شد. نوآوری در پژوهش، اگر نگوییم تماماً، دست کم تا حدود زیادی مرهون مساله شناسی و مساله محوری است. به عنوان یک نمونه روشن برای فرصت و مجال نوآوری، میتوان به مسائل حوزه اخلاق هنر در آثار فارابی اشاره کرد. اینکه فارابی صاحب آرایی است که تا امروز بر اهل نظر پوشیده مانده، چندان شگفتآور نیست چون به هر علت، مساله ایشان نبوده است.
طریق گسترش و توسعه اخلاق هنر، وقوف یافتن به دغدغهها و مشکلات جامعه و عصر خود و آنگاه ارائه آن مسائل به متون حکمای مسلمان است و گردآوریهای تهی از مساله، به توسعه اخلاق هنر کمکی نمیکند
نکته حائز اهمیت درباره فارابی این است که اندیشههای او در حوزه اخلاق هنر به شکل مدون و مستقل در کتابهایش یافت نمیشود، بلکه بخش مهمی از این نظریات یک ضلع از اضلاع سیاست مدنی اوست و سیاست فارابی نه تنها در آثار فیلسوفان و حکیمان مسلمان پس از وی توسعه نیافت، حتی لاغرتر و محدودتر شد. بالطبع یک بعد کاملاً تخصصی آن یعنی اخلاق هنر نظر فیلسوفانی را به خود جلب میکند که یا همانند فارابی هنرمند باشند یا دست کم علاقهها و دغدغههای هنری و توجه به مقولههایی چون تأثیر هنر و هنرمندان در اجتماع و نقش آنها در سیاست داشته باشند. به هر حال نظام فکری فارابی از این ظرفیت برخوردار است که به برخی از جدیدترین مسائل امروز ما پاسخ دهد و نگرشهای وی در شمار نوترین دیدگاههاست که در برخی مسائل همچون مسأله اخلاق هنر و هویت و نقش سیاسی اجتماعی هنرمندان، علاوه بر ابعاد نظری مسأله، امروز در کشور ما اهمیت راهبردی پیدا کرده است. خلاصه اینکه طریق گسترش و توسعه اخلاق هنر، وقوف یافتن به دغدغهها و مشکلات جامعه و عصر خود و آنگاه ارائه آن مسائل به متون حکمای مسلمان است و گردآوریهای تهی از مساله، به توسعه اخلاق هنر کمکی نمیکند.
*چه نسبتی میان زیبایی و اخلاق و التزام میان اخلاق و هنر است؟
اجازه دهید این سوال را با تمرکز بر آرای فارابی پاسخ بدهم. حلقه این تلازم در آثار فارابی به خیال بازمی گردد. خیال از آن جهت که در نظام فلسفی فارابی مقوم هنر است، با اخلاق هنر در ارتباط است و روشن است که سنجش خیال و هنر در ترازوی خوب و بد یک مساله اخلاقی است. نقد هنر در ترازوی زشت و زیبا از آن حیث متعلق به بحث است که در آثار فارابی و سایر حکمای مسلمان مفهوم خوب و بد با مفهوم زشت و زیبا ارتباط دارد.
خیال خلاق با دامنه بی نهایت و بدون محدودیت و رها از قیود و ضوابط منطقی به تصرف در صور محسوس و محاکات از محسوس و معقول میپردازد. در اینجا چند مساله جای تأمل دارد: مساله اول این است که آیا صور خیالی سنجش پذیر هستند؟ به عنوان مثال، سنجش پذیری فکر، ذاتی است و ضوابطی بر آن حاکم است که در صورت مراعات آنها به اصابت میرسد و در صورت تخلف از آنها، منتهی به خطا میشود و این ضوابط در دانش منطق، تدوین شده است. اما صور خیالی چگونه اند؟ آیا اساساً قابل ارزیابی هستند و نقد آنها معنی محصلی دارد؟
مساله دوم این است که اگر صور خیالی، نقد را برمیتابند و تحمل آن را دارند، در کدامین ترازو سنجیده میشوند؟ ملاک یا ملاکهای نقد آنها کدام است؟ ترازوی صدق و کذب؟ زیبایی و زشتی؟ خوبی و بدی؟ …
و سومین مساله اینکه ملاک نهایی نقد خیال کدام است؟ آیا چنین ملاکی وجود دارد؟ ملاک نهایی به این معنی است که اگر خیال به زیبایی و زشتی سنجیده میشود، زیبایی و زشتی به چه سنجیده میشود؟ اگر خیال به خوبی و بدی سنجیده میشود، خوبی و بدی به چه سنجیده میشود؟
فارابی هنگامی که از تصرفات قوه متخیله و ترکیب و تفصیلهایی که متخیله در خواب و بیداری بر روی صور ماخوذ از حس انجام میدهد سخن میگوید، برخی از این تصرفات را صادق و برخی را کاذب قلمداد میکند. تفسیر صدق و کذب صور خیال در گفتههای خود او وجود دارد: «در پارهای از ترکیبات اتفاق میافتد که آن ترکیبات، موافق با امور محسوس باشد و برخی از آنها مخالف با محسوسات است.» اما صدق و کذب و موافقت و مخالفت با محسوس قدری پیچیده است. هنگامی که خیال دو صورت محسوس را ترکیب میکند و صورت سومی میسازد، یا یک تصویر را به چند پاره تجزیه مینماید، اگر موافقت با محسوس به معنی موافقت اجزای صور با محسوس است، همواره این اجزا از محسوسات اخذ میشوند و با آن موافقت دارند.
اگر منظور، موافقت نتیجه تصرف با محسوسات است، این نتیجه، هماره محصول تصرف ذهن است و بنابراین متفاوت با اجزایی است که از عالم حس اخذ شدهاند. علاوه بر اینکه صدق و کذب در صور خلاقه خیال ابهام دارد، فارابی در پارهای موارد از تخیل صادق و کاذب به نحو اعم سخن گفته است، یعنی صدق و کذب را به صور خلاقه محدود نکرده است. مثلاً وی درباره هنر موسیقی میگوید: «تخیلات صادق و کاذب حاصل در نفس، پایه عمل استعداد قرار میگیرند.»
*کمی درباره معنی صدق و کذب در صور خیال از منظر فارابی که به آن اشاره کردید توضیح دهید.
برای تحلیل معنی صدق و کذب در صور خیال، باید آن را در هر یک از اقسام صور خیال به طور جداگانه مورد تأمل قرار داد. فارابی قائل به سه دسته صور خیالی است: صوری که به طور مستقیم از محسوسات اخذ میشوند، صور ناشی از تصرفات و تجزیه و ترکیبهای قوه متخیله، صور ناشی از محاکات. محاکات خود دارای اشکال متنوعی است: محاکات محسوس توسط محسوس، محاکات از قوه غاذیه یا قوه نزوعیه، محاکات از مزاج خاصی که بر بدن حاکم است و محاکات از معقولات نظری و معقولات عملی به واسطه صور محسوس.
صور خیالی دسته اول، همیشه به یک وضعیت میباشند و همواره مأخوذ از حس و مطابق با محسوساتاند. البته میتوان صدق را بر آنها حمل کرد. در این صورت همه این صور، پیوسته صادق اند و کذب در آنها راه ندارد. صور خیالی دسته دوم، برساختههای قوه متخیله اند و صدق به معنی مطابقت با محسوس درباره آنها بیمعنی است. اما فارابی موافقت و مخالفت با محسوس را بر آنها حمل میکند. به نظر میرسد مخالفت با محسوس در مورد این صور به معنی محال وقوعی است و موافقت با محسوس به معنی ممکن وقوعی میباشد. به عنوان مثال اگر خیال، اسبی با سر انسان و بالهای عقاب بسازد، کاذب است، زیرا چنین چیزی، ممتنع وقوعی است. اما اگر باغی را تجسم کند که درختان آن به بار نشستهاند، ممکن وقوعی است.
صور ناشی از محاکات نیز میتواند ممکن الوقوع یا ممتنع الوقوع باشد. مثلاً میتوان گفتار ارزشمند حکیمان را با گوهر و مروارید که دارای امکان وقوعی هستند محاکات نمود و میتوان بخل و حرص را با مار عظیم الجثهای که ساختمانها و آدمها و … را میبلعد و ممتنع وقوعی است، محاکات کرد. اینکه کذب در تخیل به معنی محال وقوعی باشد، از سخن فارابی پیرامون تخیل افلاک نیز دانسته میشود. او بر آن است که افلاک و کواکب، محال را تخیل نمیکنند و تخیل ایشان نمیتواند کاذب باشد. بلکه آنها تنها امور واجب را تخیل مینمایند. زیرا عوامل و اسباب تخیل کاذب که عبارت است از فساد مزاج، عدم تعادل مزاج، آشفتگی فکر و تهی بودن فکر از قوه عقل، هیچیک در فلک راه ندارد. البته شاید برای خواننده گرامی تخیل افلاک و کواکب هیچ موضوعیتی نداشته باشد، ولی برای آنکه سخن فارابی را به شکل تام بیان کنیم آن را هم مورد اشاره قرار دادیم. پس کذب در صور خیالی دسته دوم و سوم به معنی آنکه مستقیماً از محسوس اخذ نشدهاند، اساساً مقوم آنها است، اما کذب به معنی امتناع وقوعی، مقوم آنها نیست و بر آنها قابل حمل میباشد.
تعریف فارابی از زیبایی، میتواند ملاک تمایز را به دست دهد و در تشخیص مصادیق زیبا و زشت به کار آید
اما از صدق و کذب که بگذریم ویژگی دیگر صور خیال که در سوال شما هم لحاظ شده بود زیبایی و زشتی است. زیبا و زشت، علیرغم بداهت ظاهری، هم در مقام مفهومسازی و هم در مقام تعیین مصداق بسیار چالش خیز بوده است. آیا زیبایی را میتوان تعریف کرد و آیا میتوان برای تشخیص مصادیق زیبا و زشت معیاری ارائه داد؟ فارابی درباره زیبایی میگوید: «جمال و بها و زینت در هر موجودی، آن است که وجود او به نحو افضل و برتر، وجود یابد و کمالات اخیر، او را حاصل آید.» او تعریف زیبایی بر اساس کمال وجودی را هم در انسان و هم در موجود اول، تصریح نموده است. با این تفاوت که جمال و کمال انسان، خارج از ذات او و جمال و کمال خداوند، عین ذات اوست. وی درباره انسان میگوید: «جمال و زینت و بهای ما به سبب اعراضی است که در ماست و اعراض بدنی ماست و به خاطر اموری خارج از ذات ماست.»وی چگونگی زیبایی موجود اول را چنین توصیف میکند: جمال و بها و زینت، در هر موجودی، آن است که وجود افضل و برتر وی، موجود شود و آن موجود به کمال اخیر خود، دست یابد. پس موجود اول که دارای برترین وجودها است، جمال او از هر صاحب جمالی برتر است و به همین ترتیب، زینت و بها و جمال او، به جوهر و ذات او است.
*به عنوان سوال پایانی و جمع بندی درباره زیبایی از منظر فارابی توضیح دهید.
تعریف فارابی از زیبایی، میتواند ملاک تمایز را به دست دهد و در تشخیص مصادیق زیبا و زشت به کار آید. به این ترتیب که اگر تخیل و خیال انگیزی برای ایجاد کمال وجودی، همچون کمال علمی یا کمال اخلاقی شکل گیرد، زیبا خواهد بود و اگر برای ایجاد نقصان وجودی، مانند جهل و رذائل اخلاقی صورت پذیرد، زشت خواهد بود. فارابی زیبایی را به کمال غیر محسوس، محدود نمیکند و آن را شامل موجودات مادی و صور محسوس نیز میداند. سخن وی پیرامون زیبایی جسمانی آدمی گذشت. علاوه بر آن وی درباره زیباییهای محسوس میگوید: «زیبا در بسیاری از موجودات بر کمال در رنگ یا در شکل و یا در وضع دلالت میکند.» بنابراین موضوع و متعلق زیبایی نزد فارابی اعم از امور محسوس و غیر محسوس است و شامل هر گونه کمال میشود. شاید به نظر رسد که این تعریف از زیبایی به قدری عام است که هیچ وضوح و تمایزی را افاده نمینماید. بله، این مشکل در مفهومسازی زیبایی همواره وجود داشته و دارد.
نظر شما