۳۰ دی ۱۴۰۲، ۱۲:۵۴

توسط انتشارات فاطمی؛

بازنویسی افسانه هزارهزار دانه انار برای بچه‌ها منتشر شد

بازنویسی افسانه هزارهزار دانه انار برای بچه‌ها منتشر شد

کتاب «هزار هزار دانه انار» با بازنویسی احمد اکبرپور توسط انتشارات فاطمی منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «هزار هزار دانه انار» با بازنویسی احمد اکبرپور به‌تازگی با تصویرگری علیرضا گلدوزیان توسط انتشارات فاطمی منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتاب‌های طوطی» (واحد کودک و نوجوان انتشارات فاطمی) است.

«هزار هزار دانه انار» یک افسانه قدیمی از قومیت‌های ایرانی است که در ابتدای آن، یک‌زن و شوهر روستایی حضور دارند. موقع زایمان زن که می‌شود، ۷ بچه‌مار می‌زاید و مرد آن‌ها را به نقطه‌ای دور زیر یک‌درخت برده و رها می‌کند. این‌اتفاق هرسال می‌افتد تا این‌که مرد و زن پیر می‌شوند و حسرت داشتن یک‌بچه آدمیزادی را به دل دارند. آن‌ها که دوست دارند در خانه‌شان حداقل یک‌بچه داشته باشند، به‌خاطر رها کردن بچه‌مارها افسوس می‌خورند و ناراحت‌اند. اما ناگهان از گوشه‌ای از خانه خود صدای دختری مهربان را می‌شنود که آن‌ها را پدر و مادر خطاب می‌کند و می‌گوید ناراحت نباشند. او یک بچه‌مار است که به پیرمرد و پیرزن می‌گوید مثل بچه‌ها گهواره می‌خواهد ...

احمد اکبرپور در بازنویسی این‌افسانه از قصه تیله مار در کتاب «قصه‌های مردم فارس» نوشته ابوالقاسم فقیری استفاده کرده که سال ۱۳۸۲ توسط نشر نوید شیراز چاپ شده است.

کتاب پیش‌رو از عناوین مجموعه «قصه‌های اقوام ایرانی» است که با دبیری مسعود ناصری دریایی و علی گلشن از مسؤولان موزه عروسک و فرهنگ ایران در قالب کتاب‌های طوطی منتشر می‌شود. کتاب‌های این‌مجموعه بازنویسی قصه‌ها و افسانه‌هایی را در بر می‌گیرند که شخصیت‌های اصلی‌شان زنان و دختران هستند. قصه‌ها و روایت‌های این‌مجموعه بر رابطه انسان با طبیعت تاکید دارند و مروج ارزش‌های زیست‌محیطی‌اند.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

هزارهزار که داشت از سَروکول پدرومادرش بالا می‌رفت گفت: «به‌به! من هم می‌روم.»

پیرزن ابرو بالا انداخت و لبش را گاز گرفت.

پیرمرد دستی به سر و رویش کشید. «دختر گلم، آن‌هایی که به پیشواز می‌روند دست و پا دارند. تو چطور می‌خواهی بروی؟»

هزارهزار چندبار تندوتند سرش را به‌طرف مرغ و جوجه‌ها چرخاند. «با این‌ها».

مرغ توی خانه چهل‌تا جوجه داشت.

پیرمرد گفت: «اصلا فکرش را هم نکن.»

هزارهزار دانه‌انار قهر کرد و رفت توی دامن مادرش. پیرزن به پیرمرد اشاره کرد که مرغ را برای بچه‌شان زین کند.

هزارهزار دانه‌انار مثل ملکه‌ای روی مرغ چنبر زد. چهل‌تا جوجه هم مثل چهل‌تا خدمتکار پشت سرشان راه افتادند. وقتی مردم آن‌ها را می‌دیدند، سر جایشان می‌ایستادند. هزارهزار سرش را این‌طرف و آن‌طرف می‌چرخاند و دنبال کاروان پسر پادشاه می‌گشت. مردم می‌خندیدند، ولی او می‌خواست زودتر از همه برسد.

این‌کتاب با ۳۶ صفحه مصور رنگی، شمارگان ۲ هزار نسخه و قیمت ۱۶۰ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 5999393

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha