۸ شهریور ۱۴۰۳، ۹:۰۴

واکاوی جوهره انسانیت/۹؛

همه مسلمانان، از شیعه و سنی به «شفاعت» معتقدند

همه مسلمانان، از شیعه و سنی به «شفاعت» معتقدند

اصلی که همه مسلمانان، از شیعه و سنی به آن معتقدند مساله شفاعت است؛ البته شیعه ویژگی‌های خاصی برای شفاعت قائل است.

خبرگزاری مهر -گروه دین و اندیشه: پاسخ به این پرسش مهم که «انسانیت انسان در چیست» می‌توان روشن کننده این باشد که چه چیزی حقیقت انسان است. انسانیت انسان به روح او است. شکی نیست که قرآن انسان را مرکّب از روح و بدن می‌داند. حقیقت روح چیزی غیر از بدن است و تا آن نباشد انسان به وجود نمی‌آید. پس هر چیزی که کمال برای روح باشد، کمال انسانی محسوب می‌شود. مرز بین انسان و حیوان زمانی ترسیم می‌شود که پای تعهد در کار بیاید و انسان بنا بگذارد که آگاهانه کاری را انجام دهد یا از انجام کاری خودداری کند و برای رفتارهای خود مقررات و ضوابطی داشته باشد. البته چگونگی وضع مقررات و نحوه اجرای آنها بحث دیگری است؛ اصل مسأله این است که انسان یا مقررات، ضوابط، ارزش‌ها، و حلال و حرام را بپذیرد، و یا بخواهد از هر قید و بندی آزاد و یله باشد و هر گونه که خواست، رفتار کند. این جاست که باید و نباید، و خوب و بد پیدا می‌شود. کاری که موجب کمال می‌شود، خوب است و باید انجام شود و کاری که موجب نقص می‌شود، بد است و نباید انجام شود.

«صبر» یعنی مقاومت در مقابل انگیزه و عاملی که انسان را به جهتی غیر از کمال دعوت می‌کند؛ ما هم انسان و خواهان کمال خود هستیم؛ کمال ما نیز در سایه انتخاب راه صحیح حاصل می‌شود که لازمه آن مقاومت در برابر عوامل بازدارنده از کمال است؛ بنا بر این اگر ما می‌خواهیم انسان باشیم و به مقام خلیفة‌اللهی و قرب الهی برسیم و گل سر سبد آفرینش بشویم، باید حد و مرزها را بشناسیم، بایدها و نبایدها را بدانیم، مقررات و ضوابط را بپذیریم و در چارچوب آنها رفتار کنیم و در برابر آنچه ما را از این مسیر منحرف می‌کند، مقاومت کنیم. آنچه پیش‌رو دارید گزیده‌ای از سخنان آیت‌الله مصباح‌یزدی در این خصوص در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۹۲/۰۴/۲۸، مطابق با دهم رمضان ۱۴۳۴ ایراد فرموده‌اند. قسمت نهم این سلسله مطلب، تقدیم نگاه تان می‌شود:

ایمان، شرط نجات

در مطلب گذشته درباره آیاتی از سوره رعد بحث شد. یکی از بشارت‌های قرآن کریم به اهل صبر که در این آیات ذکر شده، این است که علاوه بر خودِ صابرین، پدران، فرزندان و همسران‌شان هم وارد بهشت خواهند شد و از نعمت‌های آن متنعم می‌گردند. سوالی که در اینجا مطرح می‌شود این است که پدرانی که به واسطه فرزندان‌شان وارد بهشت می‌شوند، و یا فرزندانی که به خاطر پدران‌شان به بهشت می‌روند، آیا در هر شرایطی به بستگان‌شان ملحق می‌شوند، یا شرط خاصی برای الحاق آنها لازم است؟ این سوال در خود آیه پاسخ داده شده، آن‌جا که می‌فرماید: «یَدْخُلُونَها وَ مَنْ صَلَحَ مِنْ آبائِهِمْ وَ أَزْواجِهِمْ وَ ذُرِّیَّاتِهِم؛ ۱ آنها داخل بهشت می‌شوند و کسانی از پدران، همسران و فرزندانشان که صلاحیت داشته باشند». در پی این پاسخ، ممکن است کسی سوال کند آیا صلاحیت پدران و همسران در نتیجه اعمالی که در آیه گفته شده، برای ایشان حاصل شده، یعنی آنها هم اهل صبر و اقامه نماز و انفاق بودند؛ یا این‌که بدون انجام این اعمال صلاحیت خواهند داشت؟ اگر صلاحیت آنها ناشی از انجام دادن این اعمال باشد، پس خودشان مستقلاً مستحق پاداش هستند و ملحق شدن به دیگری معنا ندارد؛ و اگر این کارها را انجام نداده‌اند چگونه این صلاحیت را کسب کرده‌اند؟

برای روشن شدن مساله به این مثال توجه کنید: فرض کنید قرار است حافظان قرآن در جلسه‌ای که اختصاص به ایشان دارد، به محضر مقام معظم رهبری شرفیاب شوند و از دست ایشان جوایزی را دریافت کنند. در میان کسانی که به این جلسه دعوت شده‌اند، پدران و فرزندانی هستند که هر دو حافظ قرآن‌اند. آیا در این‌جا درست است گفته شود میهمانان این مجلس حافظان قرآن و فرزندانشان هستند؟ اگر هر دو اصالتاً و قطع نظر از ارتباطی که بین آنها است، به عنوان حافظ قرآن دعوت شده‌اند، معنا ندارد یکی به دیگری ملحق شود؛ و اگر یکی از آنها حافظ قرآن نیست، چرا به مجلسی که اختصاص به حافظان قرآن دارد، دعوت شده است؟

در بیانات هیچیک از عقلا و حکمای عالم چنین ادعایی وجود ندارد که یکی از مزایایی که نصیب اهل خیر و سعادت می‌شود، ملحق شدن همسر و فرزندانشان به ایشان است. در قرآن هم آیاتی وجود دارد که این مطلب را تأیید می‌کند؛ «وَلاَ تَزِرُ وَازِرَةٌ وِزْرَ أُخْرَی؛ ۲ هیچکس بار گناه دیگری را بر دوش نمی‌گیرد»؛ «کُلُّ نَفْسٍ بِما کَسَبَتْ رَهینَة؛ ۳ هر کسی در گرو اعمال خودش است». با این وجود، چگونه در آن آیه گفته شده خوبان را به همراه پدر، همسر و فرزندانشان به بهشت می‌برند؟ اگر بستگانشان اهل بهشت نیستند، چرا آنها را به بهشت راه می‌دهند؟ و اگر اهل بهشت هستند، ملحق کردن آنها به دیگران چه معنایی دارد؟

در دو آیه از قرآن مساله الحاق بعضی افراد به وابستگانشان برای ورود به بهشت مطرح شده است؛ اول: در آیه ۲۳ سوره رعد که در ابتدای جلسه به آن اشاره شد؛ دوم در آیه ۲۱ سوره طور که می‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ أَلْحَقْنَا بِهِمْ ذُرِّیَّتَهُمْ وَمَا أَلَتْنَاهُم مِّنْ عَمَلِهِم مِّن شَیْءٍ کُلُّ امْرِئٍ بِمَا کَسَبَ رَهِینٌ؛ کسانی که ایمان آوردند و فرزندان‌شان هم در ایمان از ایشان تبعیت کردند، فرزندانشان را در بهشت به ایشان ملحق می‌کنیم.» از این دو آیه می‌توان فهمید که مساله الحاق وجود دارد؛ اما شرط ملحق شدن کسی به دیگری این است که او هم صلاحیت و لیاقتی را کسب کرده باشد. اما اگر هر دو در یک درجه از صلاحیت باشند، ملحق شدن یکی به دیگری ضرورتی ندارد؛ چون هر دو از کسانی هستند که به خاطر اعمال و رفتار خود لیاقت ورود به بهشت را کسب کرده‌اند.

مساله شفاعت و نظر فرق اسلامی

اصلی که همه مسلمانان، از شیعه و سنی به آن معتقدند مساله شفاعت است؛ البته شیعه ویژگی‌های خاصی برای شفاعت قائل است. این حدیث از پیامبر اکرم صلی‌الله علیه و آله بین شیعه و سنی متواتر است: «إِنَّمَا شَفَاعَتِی لِأَهْلِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَأَمَّا الْمُحْسِنُونَ فَمَا عَلَیْهِمْ مِنْ سَبِیل؛ ۴ شفاعت من برای کسانی است که مرتکب گناهان بزرگ می‌شوند؛» چون کسانی که مرتکب صغائر، یا به تعبیر قرآن «لمم» می‌شوند، اگر از گناهان کبیره اجتناب کنند، به واسطه ترک کبائر، در همین دنیا شرایطی برایشان پیش می‌آید که آمرزیده می‌شوند. بخشی از گناهان کبیره هم در عالم برزخ پاک می‌شود؛ ولی بخشی از آن باقی می‌ماند که مانع ورود صاحب آن به بهشت می‌شود. چنین کسانی اصل ایمان به خدا، پیامبر و اهل بیت علیهم السلام و معاد را دارند، اما مرتکب گناهان بزرگی شده‌اند که در طول عالم برزخ پاک نشده و بخشی از آن هم‌چنان باقی مانده است. این افراد را می‌توان به کسانی تشبیه کرد که امتیاز آنها در آزمون یک صدم از حد نصاب لازم کمتر شده و با توجه به نمره‌شان در آزمون رد شده‌اند؛ اما بعضی تبصره‌ها و ارفاق‌هایی که شامل افرادی با شرایط و امتیازات خاص می‌شود، کمبود نمره آنها را جبران می‌کند.

افراد مورد بحث ما نیز حد نصاب لازم برای ورود به بهشت را از طریق کارهای خود کسب نکرده‌اند و نقصی در اعمالشان وجود دارد که در روز قیامت ظهور پیدا می‌کند؛ اما همین افراد از امتیاز خاصی مثل دلبستگی به اهل بیت علیهم السلام نیز برخوردارند که نورانیت آن امتیاز ظلمت نقصشان را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد. در واقع بهشتی شدن آنها بی‌حساب نیست؛ بلکه به واسطه خصوصیت و امتیازی است که از آن بهره‌مند هستند. به عبارت دیگر چنین خصوصیت، وابستگی و امتیازاتی که بعضی افراد از آن برخوردارند، همانند اعمال و رفتار نیک، یکی از مجاری و اسباب نجات از عذاب است.

اصل شفاعت را همه مسلمانان قبول دارند؛ البته اهل سنت شفاعت را مختص قیامت می‌دانند؛ در حالی‌که شیعیان انواع دیگری از شفاعت را در همین دنیا و در برزخ قایل‌اند. اما شفاعت تنها اختصاص به پیغمبر اکرم صلی‌الله علیه و آله ندارد؛ بلکه این سلسله طولیه از آن حضرت که در رأس سلسله قرار دارند شروع می‌شود و در مراتب بعد اهل بیت علیهم السلام، اولیا الهی و بعضی افراد دیگر هم با اختلاف مرتبه از این امکان برخودار هستند. در این زمینه روایت معروفی به طرق مختلف از اهل بیت صلوات‌الله علیهم اجمعین نقل شده که می‌فرمایند: ما در روز قیامت دامن پیامبر را می‌گیریم؛ شیعیان خالص ما دست به دامان ما می‌شوند و سایر شیعیان به آنها متوسل می‌شوند. یعنی سلسله مراتبی که حتی به شفاعت معلم برای شاگردش نیز می‌رسد. حتی در روایتی نقل شده که مؤذنی که اذان گفته و با اذان او کسی به یاد نماز افتاده، یا از خواب بیدار شده، و نماز خوانده، آن مؤذن از این شخص شفاعت می‌کند. یعنی همه اسبابی که در هدایت دیگران به سوی خدا و جذب آنها به سعادت و رحمت الهی تأثیر دارد، در عالم دیگر ظهور پیدا می‌کند. در آن عالم کسانی به شفاعت استادشان، گروهی به شفاعت پدرشان و بعضی هم به شفاعت فرزندشان وارد بهشت می‌شوند.

بنابراین آیه مورد بحث در مقام بیان یکی از مراتب شفاعت است. یعنی کسانی اصالتاً به خاطر اعمال و رفتارشان استحقاق یافته‌اند وارد جنات عدن شوند و فرشتگان به استقبال‌شان بیایند و به آن‌ها تحیت بگویند؛ اینان کسانی هستند که صبر کامل داشتند؛ (سَلاَمٌ عَلَیْکُم بِمَا صَبَرْتُمْ). اما اگر بستگان این افراد، با اینکه افراد صالحی هستند، صبر کامل نداشتند که به خاطر آن مستقلاً مشمول عنایت الهی و مورد تحیت و تکریم ملائکه واقع شوند، ممکن است طفیل و مهمان گروه اول بشوند. این مرحله‌ای از شفاعت است.

پس، دانستیم گروه دوم خودشان استحقاق بهره‌مندی از آن مزایا را ندارند و قطع نظر از وابستگیشان نمی‌توانند به بهشت وارد شوند؛ ولی چون در خانه پدری بزرگ شده‌اند که جز صابران است، ممکن است مشمول شفاعت او قرار گیرند؛ چه بسا روابط این افراد با یک‌دیگر و تأثیر و تأثراتی که در این عالم بوده، باعث شده که گروه دوم به نوعی صلاحیت پیدا کنند و جز مَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ بشوند.

در آیه ۲۱ سوره طور که می‌فرماید: «وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم بِإِیمَانٍ» این نکته لطیف و دقیق دیده می‌شود که در مسیر هدایت و سعادت انسان‌ها در جامعه یا خانواده کسانی پیشگام بوده‌اند و این راه را باز کرده‌اند که بستگانشان به برکت تبعیت از آنها صلاحیت پیدا کرده‌اند؛ یعنی اگر این فرزندان در خانواده دیگری بودند، این‌گونه تربیت نمی‌شدند؛ اگر دقت کنیم، در می‌یابیم بدون برخی عوامل ما امروز اینجا نبودیم؛ آشنایی ما با فضائل بدون آنها امکان‌پذیر نبود. اگر ما چند روز با افراد فاسدالاخلاق معاشرت داشتیم، تدریجاًً ما نیز میل به گناه پیدا می‌کردیم؛ چه رسد به این‌که عمری را در چنین خانواده‌ای زندگی می‌کردیم. خانواده خوب نعمت بزرگی است که خدا به ما داده و به وسیله آن زمینه هدایت ما را فراهم کرده تا اسلام، تشیع و اهل بیت را بشناسیم و بتوانیم راه صحیح را انتخاب کنیم.

در روز قیامت که همه حقایق و اسرار آشکار می‌شود، معلوم می‌شود که هر کسی از چه راهی به سعادت رسیده و چه اعمال خوبی او را به آنجا کشیده است. البته گناهانی که موجب شرمندگی افراد می‌شود، به فضل و کرم خدا پوشیده می‌ماند؛ مگر گناهان اهل عناد که در این عالم به فساد شناخته می‌شدند و در آن عالم برای همیشه در جهنم هستند و خودشان هم از افشای اسرارشان ابایی ندارند. در روز قیامت مجرای تکامل همه روشن می‌شود و کسانی که موجب هدایت دیگران شده‌اند در عالم دیگر هم نورانیتی دارند که به دیگران می‌تابد و وسیله نجات آنها می‌شود. این نور نماد همان صلاحیت‌هایی است که در دنیا نصیب دیگران شده و زمینه را برای هدایتشان فراهم کرده است. کسی که بیش از همه عنایتش شامل دیگران می‌شود حضرت زهرا سلام‌الله علیها است، البته خود ایشان هم نیازمند عنایت پدرشان هستند.

پس ملحق کردن بعضی افراد به دیگری از یک سو نعمت و مزیتی است برای کسانی که اصالتاً لیاقت داخل شدن به بهشت را پیدا کرده‌اند؛ چون آنها، از آن جهت که مظهر رحمت و عطوفت الهی هستند، فرزندان و بستگان مؤمن خود را دوست دارند و مایل‌اند که آنها نیز در کنارشان باشند. البته عواطف مؤمنان همیشه در مسیر حق ظهور می‌کند؛ یعنی کسی را دوست می‌دارند که خدا او را دوست دارد و کسی که خدا او را دشمن بدارد، مؤمن نیز او را دوست نخواهد داشت و به همنشینی با او تمایلی ندارد. بر همین اساس مؤمن هم به خاطر عاطفه‌اش دوست دارد که بستگان با ایمانش در کنارش باشند. خدای متعال هم به خاطر جایگاهی که مؤمن نزد او دارد به کسانی از بستگانش که کمبودی برای ورود به بهشت دارند، نورانیت بخشیده و نقصشان را جبران کرده و آنها را به مؤمن ملحق می‌کند تا به طفیل او وارد بهشت شوند و مهمان او باشند.

به یک معنا همه ما در بهشت میهمان رسول خدا صلی‌الله علیه و آله هستیم و یکی از بزرگ‌ترین لذت‌های اهل بهشت درک همین معنا است که مهمان رسول خدایند. در دنیا به خاطر آلودگی‌ها و غبارهایی که بر دلمان نشسته، ممکن است طفیلی اولیا خدا شدن در روز قیامت را برای خود کسر شأن بدانیم؛ اما در عالم آخرت که همه تاریکی‌ها از دل مؤمنین زدوده می‌شود، افتخار می‌کنند که طفیل رسول‌الله باشند؛ چون در آن‌جا قدر و منزلت خودشان را می‌فهمند و درمی‌یابند که خودشان به خاطر نقایصی که در دنیا داشته‌اند، ناچیزند و لیاقت حضور در میهمانی بهشتیان را ندارند. در آن دنیا نهایت افتخار مؤمن این است که رسول خدا او را همراه خودش ببرد.

البته در دنیا حفظ استقلال و عزت نفس در مقابل انسان‌های دیگر مطلوب است؛ در آخرت اصل عزت مؤمن به وابستگی به رسول گرامی و خاندان او صلوات‌الله علیهم اجمعین است. هر چه عزت است در درجه اول برای رسول خدا صلی‌الله علیه و آله و سلم است؛ عزت دیگران در شعاع عزت او است و نهایت افتخار این است که به کسی اجازه دهند در شعاع نور او حرکت کند.

بر اساس آیه شریفه فرزندان و بستگانی که از شخص مؤمن تبعیت کنند به او ملحق می‌شوند؛ (وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم). اما اگر ذریه‌ای اهل عناد باشد یا اصلاً با مؤمنین سر و کاری نداشته باشد، مشمول این آیه نخواهد بود. فرزندان ناخلفی که روی خوش به پدر و مادر مومن‌شان نشان نمی‌دهند، در قیامت شفاعت‌شان خواسته مؤمنین نیست. کسی اشکال نکند که چگونه حضرت نوح علی نبینا و آله و علیه‌السلام از خدا خواست که فرزند کافرش را به او ملحق کند. حضرت نوح هنوز در این عالم بود و به زبان این عالم گفت: «إِنَّ ابُنِی مِنْ أَهْلِی» ۵؛ اما خداوند جوابش را با ادبیات آن‌جهانی داد و فرمود: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ؛ ۶ او از اهل تو نیست». ارتباطات در آن عالم بر اساس صلاح و فساد است و همه نسبت‌ها بر این اساس تنظیم می‌شود. اگر کسی فاسق، فاجر یا معاند بود، اصلاً جز خانواده مؤمن به حساب نمی‌آید و مؤمن هرگز توقع ندارد فرزند کافرش در کنارش باشد. در روز قیامت کسانی با مؤمنین ارتباط دارند که با خدا ارتباطی داشته باشند؛ پس اتباعی که در آیه مورد بحث از آنها یاد می‌شود بستگانی هستند که دنبال‌روی مؤمن در ایمان او هستند. تعبیر آیه از این جهت نیز قابل دقت است؛ چون نمی‌فرماید: وَالَّذِینَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّیَّتُهُم «بالایمان» یا «فی الایمان»؛ بلکه می‌فرماید «بِإِیمَانٍ». از این تعبیر می‌توان فهمید ایمان آنها کامل نیست؛ چون اگر ایمانشان کامل بود، خودشان جز مؤمنین بودند و استحقاق بهشت را داشتند. هم‌چنان‌که در سوره رعد، آن‌جا که فرمود وَمَنْ صَلَحَ مِنْ آبَائِهِمْ، منشأ صلاحیت مشخص نشده است. اما از تطبیق دو آیه می‌توان فهمید ملاک صلاحیت، تبعیت در ایمان است.

بنابراین آنچه موجب دخول در بهشت می‌شود، ایمان است. اگر کسی حد نصاب لازم از ایمان را داشته باشد، می‌تواند وارد بهشت شود؛ اما اگر کسی ایمانش به حد نصاب نرسد، ممکن است نقائصش با ضمائمی جبران شود. هم چنان‌که ما معتقدیم در ارتباط با اهل بیت علیهم السلام نورانیتی در وجود ما پیدا می‌شود که در آخرت ظلمت گناهان را پوشش می‌دهد و بقایای گناهان را جبران می‌کند.

الحاق بستگان مؤمن به او هم برای خود او نعمت و امتیازی است؛ چون دوست داشت که آنها هم با او باشند؛ هم نعمتی است برای کسانی که مشمول شفاعت مؤمن شده و به خاطر او وارد بهشت می‌شوند. لطف و عنایت الهی نظمی را برقرار کرده که حتی این ریزه‌کاری‌ها هم در آن لحاظ شود و اگر کسی نقصی در ایمانش وجود دارد، محروم نماند.

البته کسانی که العیاذ بالله ایمان‌شان به کلی از بین رفته و نه تنها خودشان بهره‌ای از ایمان ندارند، بلکه اهل ایمان را مسخره می‌کنند و سعی می‌کنند آنها را هم به کفر بکشانند، مشمول چنین شفاعتی قرار نمی‌گیرند؛ کسانی که تلاش می‌کنند راه نفوذی در دل مؤمنین پیدا کنند و با القای شبهه آنها را از ایمان خارج کنند و به تصور خودشان مؤمنان را از تحجر و دگم‌اندیشی نجات دهند و وارد فضای روشنفکری کنند!

کسانی که تحت تأثیر این حرف‌ها واقع نمی‌شوند ایمان‌شان باقی می‌ماند و گناهان‌شان به حدی نیست که ظلمت آن‌ها براصل ایمانشان غلبه کند و نور ایمان را از آنها بگیرد؛ اما کار گناهکار به جایی می‌رسد که اصلاً دین را مسخره می‌کند و نماز و عبادت و گریه و توسل را عوامانه معرفی می‌کند؛ «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَةَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَکَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون» ۷. کارشان به جایی می‌رسد که در دل باورشان نمی‌شود که اعجاز و شفاعت و مسائلی مانند آن‌ها واقعیت داشته باشد. بازی کردن با دین خدا نتیجه‌ای جز این ندارد و کسی که حرام خدا را حلال کند به اصحاب سبت ملحق می‌شود.

ما عوام‌ها افتخار می‌کنیم که به لطف خدا هنوز این ایمان را که کسانی اسم آن را تحجر و دگم‌اندیشی می‌گذارند، داریم و امیدواریم تا آخرین لحظه‌ای که در این دنیا هستیم، این ایمان برایمان بماند و در روز قیامت هم امیدمان به همین ایمان است که موجب نجات ما بشود.

پی نوشت:

۱. رعد (۱۳)، ۲۳.

۲. انعام (۶)، ۱۶۴؛ اسرا (۱۷)، ۱۵؛ فاطر (۳۵)، ۱۸؛ زمر (۳۹)، ۷؛ نجم (۵۳)، ۳۸.

۳. مدثر (۷۴)، ۳۸.

۴. بحارالانوار، ج ۸، ص ۳۰.

۵. هود (۱۱)، ۴۵.

۶. هود (۱۱)، ۴۶.

۷. روم (۳۰)، ۱۰.

کد خبر 6083447

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha