خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب؛ طاهره طهرانی: میرزا محمد علی تبریزی که ما به نام صائب تبریزی میشناسیمش، شاعری زبردست و مضمون پرداز است که در ابتدای دوره صفویه چشم به جهان گشود. پدرش میرزا عبدالرحیم تبریزی از تاجرانی بود که به دستور شاه عباس اول از تبریز به اصفهان آمدند و در محله تبارزه (تبریزیها) ساکن شدند، محمدعلی در این شهر به دنیا آمد؛ اما بعضی پژوهشگران محل تولد او را تبریز میدانند. در مورد تاریخ تولد او نیز اختلاف است، بعضی او را متولد سال ۱۰۰۰ و بعضی متولد ۱۰۱۶ هجری قمری میدانند. او را از نوادگان شمس الدین محمد مغربی تبریزی دانستهاند.
خانوادهای متمکن و اهل دانش
صائب در خانوادهای تاجر و متمکن و شیعه دنیا آمد، در اصفهان بزرگ شد و به تحصیل علوم مختلف پرداخت. در همان سنین جوانی به سفر حج و بعد از آن به مشهد برای زیارت امام رضا علیه السلام رفت. سپس به اصفهان بازگشت و سفری هفت ساله به سرزمین هند، هرات و کابل را آغاز کرد. حاکم وقت کابل در آن دوران خواجه احسن الله معروف به ظفر خان، فردی ادب دوست بود و حضور صائب را غنیمت دانسته و او را در مدت کمی از مقربین دربار خود نمود. صائب در سال ۱۰۴۲ به اصفهان بازگشت و به مقام ملک الشعرایی در دربار شاه عباس دوم رسید.
مضمون ساز زبردست
صائب در زمینههای مختلف به علوم ادبی، عرفان و فلسفه تسلط داشت و اشعار زیادی سروده و جزو شعرای کثیر الاشعار است. شعر او در نوع خود از لحاظ مضامین بدیع و گستردگی وسیع واژگان و ترکیبات مختلف و تازه بی رقیب است. تعداد ابیات او را بین ۶۰ تا ۱۲۰ هزار بیت دانسته اند که بیشتر آن در قالب غزل سروده شده و تعدادی قصیده و قطعه و یک مثنوی کوتاه و ناقص به نام قندهار نامه نیز دارد. اما آنچه او را بیش از همه معروف کرده است تک بیتهای درخشان اوست.
احوال و منش فردی
صائب تبریزی را فردی متواضع و فروتن و بیآزار میدانستند و خوش برخوردی او باعث شده بود بتواند نظر افراد زیادی را جلب کند. مردی متدین بود و مذهب شیعه دوازده امامی داشت. اشعار زیادی در مدح و منقبت ائمه اطهار بخصوص امیرالمومنین علی علیه السلام دارد، و در زمانه خودش اشعار او نهتنها در ایران، بلکه در امپراتوریهای عثمانی و هندوستان هم مورد توجه بود و دوستداران و طرفداران او از جاهای مختلف، سواره و پیاده به دیدار او میآمدند و اشعارش در تذکرههای بسیاری ذکر شده است.
از بلندترین اشعار او قصیده ایست که با وصف کعبه آغاز و با بیتی درخشان به ذکر فضیلت علی بن ابیطالب علیه السلام ختم میشود:
ای سواد عنبرین فامت سویدای زمین
مغز خاک از نکهت مشکین لباست خوشه چین
موجه ای از ریگ صحرایت صراط المستقیم
رشتهای از تار و پود جامه ات حبل المتین
غنچه پژمردهای از لاله زارت شمع طور
قطره افسرده ای از زمزمت در ثمین
در بیابان طلب یک العطش گوی تو خضر
در حریم قدس یک پروانه ات روح الامین
مصرع برجسته ای دیوان موجودات را
از حجر اینک نشان انتخابت بر جبین
میهمانداری به الوانهای نعمت خلق را
چون خلیل الله داری هر طرف صد خوشه چین
طاق ابروی ترا تا دست قدرت نقش بست
قامت افلاک خم شد، راست شد پشت زمین
مردم چشم جهان بین سپهر اخضری
جای حیرت نیست گر باشد لباست عنبرین
شش جهت چون خانه زنبور پرغوغای توست
کهکشان از نوشخند توست جوی انگبین
عالم اسباب را از طاق دل افکندهای
نیست نقش بوریا در خانه ات مسندنشین
تا به کف نگرفته بود از سایه ات رطل گران
در کشاکش بود از خمیازه رگهای زمین
با صفای جبهه صاف تو از کم مایگی
چون دروغ راست مانندست صبح راستین
آب شوری در قدح داری و از جوش سخا
میکنی تکلیف خلق اولین و آخرین
از ثبات مقدم خود عذرخواهی میکنی
پای عصیان هر که را لغزید از اهل زمین
روی عالم را ز برگ لاله داری سرختر
گرچه خود چون داغ می پوشی لباس عنبرین
بوسه در یاقوت خوبان دارد آتش زیر پا
بر امید آن که خدام ترا بوسد زمین
گرد فانوس تو گشتن کار هر پروانه نیست
نقش دیوارست اینجا شهپر روح الامین
تا ز دامنگیریت کوته نماند هیچ دست
میکشی چون پرتو خورشید دامن بر زمین
هر گنهکاری که زد بر دامن پاک تو دست
گرد عصیان پا کردی از رخش با آستین
ساغر لبریز رحمت را تو زمزم کردهای
چون به رحمت ننگری در سینههای آتشین؟
تا به روی خاک تردامن نیفتد سایه ات
پهن سازد هر سحر خورشید دامن بر زمین
تا شبستان فنا جایی ناستد چون شرر
گر به روی آتش دوزخ فشانی آستین
انبیا چندین چه میکوشند در تعمیر تو؟
گنج رحمت نیست گر در زیر دیوارت دفین
در هوای حسن شورانگیز آب زمزمت
جمله از سر رفت دیگ مغزهای آتشین
نیستی گر مهردار رحمت پروردگار
چون نگین بهر چه داری این سیاهی بر جبین؟
هست اسماعیل یک قربانی لاغر ترا
کز نم خونش نکردی لاله گون روی زمین
گر زبان ناودانت چون قلم میداشت شق
پاک میشد از غبار معصیت روی زمین
تا در تکلیف بر روی جهان واکردهای
در پس درمانده است از شرم، فردوس برین
در حریم جنت آسای تو اهل دید را
در نظر میآید از هر شمع جوی انگبین
ناودان گوهر افشانت ز رحمت آیهای است
از حریم لطف نازل گشته در شأن زمین
گر نه ای روشنگر آئینه دلها، چرا
جامه و دست و رخت پیوسته باشد عنبرین؟
ایمنند از آتش دوزخ پرستاران تو
حق گزاری شیوه توست ای بهشت هشتمین
غفلت و نسیان ندارد بر مقیمان تو دست
برنچیند دانهای بی ذکر مرغی از زمین
هیچ کس ناخوانده نتواند به بزمت آمدن
چون در رحمت نداری گرچه دربان در کمین
می زنی یک ماه دامن بر میان در عرض سال
میدهی سامان کار اولین و آخرین
پس از شمردن تک تک این صفتها برای کعبه و اشاره به حج و فضیلت آن، مهمترین و بهترین تعریف از خانه خدا را این میداند که محل تولد علی بن ابیطالب بوده است و سپس به ذکر فضائل آن حضرت میپردازد:
هیچ تعریفی ترا زین به نمی دانم که شد
در تو پیدا گوهر پاک امیرالمؤمنین
بهترین خلق بعد از بهترین انبیا
ابن عم مصطفی داماد خیرالمرسلین
تا ابد چون طفل بی مادر به خاک افتاده بود
ذوالفقار او نمیبرید اگر ناف زمین
خانه زنبور دل بی شهد ایمان مانده بود
گر نمیشد باعث تعمیر او یعسوب دین
تا نگرداند نظر حیدر، نگردد آسمان
تا نگوید یا علی، گردون نخیزد از زمین
در زمان رحمت سرشار عصیان سوز تو
مد آهی میکشد گاهی کرام الکاتبین
نقطه بسم اللهی فرقان موجودات را
در سواد توست علم اولین و آخرین
شهپر رحمت بود هر حرفی از نام علی
این دو شهپر برد عیسی را به چرخ چارمین
سرفراز از اول نام تو عرش ذوالجلال
روشن از خورشید رؤیت نرگس عین الیقین
چون لباس کعبه بر اندام بت، زیبنده نیست
جز تو بر شخص دگر نام امیرالمؤمنین
در قصیدهای دیگر که به تعمیر تربت امیرالمؤمنین علی علیه السلام و کشیدن نهری از فرات تا نجف به فرمان شاه صفی اشاره میکند، اینگونه میسراید:
منت خدای را که به توفیق کردگار
از ناف کعبه چشمه زمزم شد آشکار
چون کاروان حاج، خروشان و کف زنان
آمد به خاکبوس نجف آب خوشگوار
دریای رحمت ازلی جوش فیض زد
شد نهر سلسبیل ز فردوس آشکار
نهری به طول کاهکشان در دو ماه و نیم
از آسمان خاک نجف گشت آشکار
دشتی که بود چون جگر تشنه حسین
داغ بهار خلد شد و رشک لاله زار
صافی دلان که بود تیمم شعارشان
سجادهها بر آب فکندند موج وار
در وادیی که ریگ روان بود آب او
آب حیات بخش خضر یافت انتشار
جز زهد خشک، خشکی دیگر بجا نماند
زین آب در سراسر این خاک مشکبار
تخم امید ریگ روان بخت سبز یافت
چشم سفید در نجف رست از غبار
لب تشنگان خاک نجف ترزبان شدند
از چشمه سار شکر به توفیق کردگار
هر پاره سنگ او گهر آبدار شد
هر شاخ خشک او شجری گشت میوه دار
هر دانهای که بود نهان در ضمیر خاک
منصوروار رفت به معراج شاخسار
گردید گل گشاده جبین، چون کف علی
برگ از نیام شاخ برآمد چو ذوالفقار
یعقوب وار روشنی بی زوال یافت
نرگس که داشت چشم رمد دیده اش غبار
هر شاخ پرشکوفه در او جوی شیر شد
مژگان حور گشت در او هر زبان خار
گل بر هوا فکند کلاه نشاط را
سنبل فشاند گرد ز گیسوی مشکبار
لشکرکش بهار رسید از ریاض غیب
از دوش نخل شد علم سبز آشکار
بحر نجف ز جوش گهر شد ستاره پوش
صحرا ز موج لاله و گل شد شفق نگار
از بهر توتیا نتوان یافتن در او
چندان که چشم کار کند ذرهای غبار
زین پیش اگر چه اهل نجف ز آب تلخ و شور
بودند در شکنجه غم تلخ روزگار
آخر ز فیض ساقی کوثر تمام سال
عید غدیر شد به مقیمان این دیار
با خلق گفته بود بهشتی بود فرات
پیغمبر خدای به لفظ گهر نثار
منشور رحمتش چو به مهر نجف رسید
سر حدیث مخبر صادق شد آشکار
سپس در اشارهای لطیف به واقعه کربلا و شهارت سید الشهدا علیه السلام میگوید:
ای کوثر مروت، هر چند با حسین
سنگین دلی نمود فرات ستیزه کار
از بهر پاک کردن راه گناه خویش
امروز آمده است به مژگان اشکبار
از دور در مقام ادب ایستاده است
با جبهه پر از عرق شرم چون بهار…
درگذشت در اصفهان و خفته در باغ آقا
صائب در هشتاد سالگی (حدود سال ۱۰۸۰ یا ۱۰۸۶ هجری قمری) در اصفهان درگذشت و پیکرش را در محله عباس آباد (تبریزیها) در جایی که به نام تکیه صائب یا باغ آقا معروف بود، به خاک سپردند.
نظر شما