۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۹:۲۴

توسط انتشارات معین انجام شد؛

عرضه چاپ دوازدهم «غریبه ها و پسرک بومی» در کتابفروشی‌ها

عرضه چاپ دوازدهم «غریبه ها و پسرک بومی» در کتابفروشی‌ها

کتاب «غریبه ها و پسرک بومی» نوشته احمد محمود توسط انتشارات معین به چاپ دوازدهم رسید.

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «غریبه ها و پسرک بومی» نوشته احمد محمود به تازگی توسط انتشارات معین به چاپ دوازدهم رسیده است. این انتشارات چاپ آثار احمد محمود را برعهده دارد و پیش از این نیز دو کتاب «مدار صفر درجه» و «درخت انجیر معابد» را تجدید چاپ کرده است.

«غریبه ها و پسرک بومی» در واقع ترکیبی از دو مجموعه داستان کوتاه با عناوین «غریبه‌ها» و «پسرک بومی» است که کنار هم به مخاطبان عرضه شده اند. لحن داستان‌ها سهل و روان است و «احمد محمود» با این که قصه‌های بومی و همچنین ایدئولوژیک را به نگارش در می‌آورد، اما نویسنده‌ای است که این کار را به دور از تعصب انجام می‌دهد. به عبارتی او صرفاً به روایت داستان می‌پردازد و امر قضاوت درباره شخصیت‌های داستان‌هایش را به عهده مخاطب می‌گذارد.

همان‌طور که اشاره شد این کتاب ترکیبی از دو مجموعه است و مجموعه نخست تحت عنوان «غریبه‌ها» دارای داستانی به همین نام و همچنین دو داستان دیگر با عنوان‌های «آسمان آبی دز» و «با هم» هستند. در داستان «غریبه‌ها» با سرزمینی مواجه هستیم که بی آبی و قحطی آن را به فلاکت انداخته است. این بارش کم و خشکسالی، کاری با زمین‌ها کرده که نمی‌شود محصولی از آن انتظار داشت و همین اتفاق، محلی‌ها و مردان دلیر آنجا را واداشته که به کار کردن برای «غریبه‌ها» روی بیاورند. مجموعه دوم هم که «پسرک بومی» نام دارد شامل داستان‌هایی با عناوین «شهر کوچک ما»، «چشم انداز»، «خانه‌ای بر آب»، «در راه»، «اجاره نشینان»، «وقتی تنها هستم، نه» و داستان «پسرک بومی» است.

قصه‌های احمد محمود درباره وضعیت مملو از رنج کارگران و رایحه خاک‌های نفت خیز جنوب و زحمت مردمان آنجا شناخته می‌شوند و مجموعه «غریبه‌ها و پسرک بومی» هم نمونه‌ای از همین‌قلم است.

در بخشی از این کتاب می‌خوانیم:

نعمت تکون نخور، دور تا دور خونه محاصره شده

چهره نعمت توهَم رفت. دندان‌هایش روی هم نشست. فک‌هایش زیر پوست بازی کرد و از لای دندان‌های کلید شده غرید:

کدوم نامردی خبر داده؟

جلوتر نیا نعمت، همونجا بایست، وگرنه مخت رو داغون می‌کنم.

نعمت در آستانه ی در ایستاد، و حرف مثل گلوله‌های داغ سربی، از چانه‌ی گلویش بیرون زد

نامردا من دارم به یه مشت گشنه خدمت می‌کنم. شما دارین به کی خدمت می کنین؟ ها؟ به نیروی خارجی؟ تف...

باز صدای مرد بود که آشکارا لزره داشت

تفنگو بنذاز نعمت.

چاپ دوازدهم این کتاب با ۲۰۸ صفحه عرضه شده است.

کد خبر 6169184

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha