۳۰ تیر ۱۴۰۳، ۲۱:۳۴

چلّه شعور «مجله مهر»؛ /۱۴

چیزی نمی‌رسد؛ جز آنچه خدا نوشته است...

چیزی نمی‌رسد؛ جز آنچه خدا نوشته است...

ابن مطیع گفت: «تو را به خدا سوگند می‌دهم که به کوفه نروی که به خدا سوگند، اگر به آنجا بروی بی‌تردید تو را می‌کُشند. » امام حسین فرمود: «به ما چیزی نمی‌رسد جز آنچه خدا برای ما نوشته است...»

خبرگزاری مهر؛ گروه مجله: قضا و قدر یکی از عقایدی ریشه‌دار در اسلام است که هر از گاهی در زمدگی روزمره هم آن را شنیده‌ایم: «راضی باش به رضای خدا؛ قضا و قدر بوده!» هرچند این جمله را فقط در مواقع صختی، حادثه یا مصیبت می‌گوئیم اما واقعیت آن است که قضا و قدر، شامل تمام پدیده‌های موجود در جهان هستی می‌شود و هیچ پدیده‌ای را از آن گریز نیست؛ خواه این پدیده فعل انسان باشد و خواه دیگر حوادث زمینی و آسمانی…

این بحث همیشه یکی از عمیق‌ترین موضوعات برای آنها بوده که می‌خواهند فلسفه اسلام و عقاید آن را بهتر بشناسند. برخی گرفتار این سو برداشت می‌شوند که قضا و قدر یعنی جایی برای اراده نسان، اختیار و تصمیم او وجود ندارد اما خواست الهی به گونه‌ای است که هرگز مایۀ سلب اختیار و آزادی انسان نخواهد بود.

امام حسین (ع) هم مانند دیگر ائمه معصوم (ع) سردمدار علوم اسلامی بود و در مورد عقاید مهی که هر مسلمانی باید در مورد آنها بداند برای یاران خویش سخن می‌گفت. چلّه شعور «مجله مهر» در روز چهاردهم از سخنان امام حسین (ع) درباره قضا و قدر الهی می‌نویسد؛ امامی که خود با باور قلبی به قضا و قدر جانش را فدا کرد.

این متن از کتاب «حکمت‌نامه امام حسین» نوشته مرحوم آیت‌الله ری‌شهری انتخاب شده که یکی از مراجع سخنان سیدالشهدا به شمار می‌رود. در متن این کتاب آمده است:

قدَر از زبان حسین بن علی (ع)

الفقه المنسوب إلی الإمام الرضا: عالم امام رضا می‌گوید: حسن بن ابی حسن بصری به امام حسین نامه نوشت و از او درباره «قدر» پرسید.

امام به او نوشت: «از آنچه درباره قدر به ما اهل بیت رسیده و برای تو توضیح می‌دهم، پیروی کن که هر کس به خیر و شر قدر ایمان نیاورد، کافر شده است و هر کس معصیت انسان‌ها را بر عهده خدای بگذارد، فسق و فجور ورزیده و افترایی بزرگ به خدا بسته است. خداوند تبارک و تعالی به اجبار اطاعت نمی‌شود و به چیره شدن بر او نافرمانی نمی‌گردد و بندگان را در هلاکت مهمل نمی‌گذارد؛ بلکه او مالک چیزی است که به ملکیت آنان در آورده است و بر چیزی که ایشان را به آن قادر کرده، قادر است.

پس اگر بندگان، تصمیم به فرمان برداری بگیرند، نه از آنان جلوگیری می‌کند و نه به تأخیرشان می‌اندازد و اگر بخواهند نافرمانی کنند، اما بخواهد بر آنان منت بگذارد، میان آنان و معصیت مانع می‌شود و اگر چنین نکند، آنان را به زور، به معصیت وا نمی‌دارد؛ بلکه چون به آنان قدرت بخشید و سپس که هشدارشان داد و انذارشان کرد و برایشان حجت آورد و به گردنشان نهاد و به آنها امکان داد و راهی هم برای آنچه ایشان را به سوی آن خواند و ترک آنچه نهی کرد، قرار داد.

آن‌ها را به برگرفتن آنچه به ایشان فرموده، قادر ساخت بی آنکه حتماً لازم باشد آن را برگیرند و نیز بر آنچه نهی‌شان کرده توانایی بخشید، بی آنکه حتماً لازم باشد ترکش کنند.

ستایش ویژه خدایی است که بندگانش را بر آنچه ایشان را فرمان داده، توانا قرار داد تا بدان نیرو به آن دست یابند و آنان را از آن بدی‌ها باز داشت و عذر کسی را که توان انجام دادن نیافت کوششی مقبول قرار داد.»

خدا با اختیار، تکلیف کرده

التوحید به سندش، از امام حسین نوشته:

مردی عراقی بر امیر مؤمنان درآمد و گفت: «به ما بگو، آیا حرکت کردن ما به سوی شامیان، به قضا و قدر الهی بود؟» امیر مؤمنان به او فرمود: «آری ای پیرمرد! به خدا سوگند از تپه‌ای بالا نرفتید و از درهای پایین نیامدید جز با قضا و قدر الهی.»

پیر مرد گفت: «ای امیرمؤمنان پس رنجم را به حساب خدا می‌گذارم؛ کار از من نیست تا پاداشی بخواهم.» امام فرمود: «ای پیر درنگ کن. شاید گمان می‌کنی که قضا و قدر حتمی بوده است؟! اگر چنین بود پاداش و کیفر و امر و نهی و بازداری، باطل می‌بود و معنای وعده و وعید از میان می‌رفت و بدکار را سرزنش و نیکوکار را ستایشی نبود و می‌شد که نیکوکار به سرزنش، سزاوارتر از گنه‌کار باشد و گنه‌کار به ستودن، سزاوارتر از نیکوکار. این سخن تو، گفته بندگان بت‌ها و دشمنان خدای رحمان و نیز قدریان و مجوس این امت است.

ای پیر! خدای با اختیار، تکلیف کرده است و با برحذر داشتن، نهی کرده است و در برابر کم عطای فراوان داده و از سر چیرگی بر او نافرمانی نشده است و به زور از او اطاعت نشده است و آسمان‌ها و زمین و آنچه را میان آنهاست، بیهوده نیافریده است. این گمان کسانی است که کفر ورزیدند. پس وای بر کسانی که کافر شدند، از آتش!».

چیزی نمی‌رسد

الإقبال از امام حسین در دعای عرفه نوشته است: «خدایا مرا چنان بیمناک قرار ده که گویی تو را می‌بینم و با پروای از خودت سعادتمندم کن و با معصیتت، مرا بدبخت مکن و در قضایت خیر را برایم برگزین و تقدیرت را برایم مبارک کن تا آنجا که تأخیر آنچه را جلو انداخته‌ای و تعجیل آنچه را عقب انداخته‌ای، دوست نداشته باشم.»

سپس در کتاب التوحید، به نقل از عمرو بن جمیع از امام صادق، از امام باقر، از امام زین العابدین آمده است: امام حسین بر معاویه درآمد، معاویه به او گفت: «چه چیز پدرت را وا داشت که بصریان را بکشد و شب همان روز، با دو جامه معمولی در خیابان‌ها و کوچه‌هایشان بچرخد؟» فرمود: «علمش به اینکه در آنچه به او باید برسد خطا نمی‌رود و آنچه خطا رفته نباید می‌رسیده است، او را به این کار شجاعانه وا داشت.» معاویه گفت: «راست گفتی.»

کتاب الأخبار الطوال نقل کرده:

امام حسین از بطنُ الرُّمه حرکت کرد. عبد الله بن مطیع که از عراق باز می‌گشت او را دید بر ایشان سلام داد و گفت: نپدر و مادرم فدایت باد ای فرزند پیامبر خدا! چه چیز تو را از حرم خدا (مکه) و حرم جدت (مدینه) بیرون آورده است؟»

امام فرمود: «کوفیان به من نامه نوشته و از من خواسته‌اند که به امید زنده کردن نشانه‌های حق و میراندن بدعت‌ها، بر آنان درآیم.»

ابن مطیع به او گفت: «تو را به خدا سوگند می‌دهم که به کوفه نروی که به خدا سوگند، اگر به آنجا بروی بی‌تردید تو را می‌کُشند.» امام حسین فرمود: «به ما چیزی نمی‌رسد جز آنچه خدا برای ما نوشته است.» سپس با او خداحافظی کرد و رفت.

کد خبر 6171508

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha