خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب _صادق وفایی: قسمت اول گفتگو با علیرضا سلطانشاهی نویسنده کتاب «یهودستیزی؛ واقعیت یا دستاویز سیاسی» چندی پیش منتشر و در آن، مقدماتی درباره بحث شناخت یهودیت و صهیونیسم مطرح شد؛ ازجمله مطالبی درباره نگاه قرآن و اسلام به یهودیت و اینکه یهودیت یکموضوع دینی نیست بلکه کاملاً در زیرمجموعه مفهومی «نژاد» و بهعنوان یکمساله قومی مطرح است. اینمساله در فرازهایی از بخش دوم گفتگو با سلطانشاهی نیز مطرح و اظهار تاسف میشود که هنوز، بسیاری مساله یهود را دینی و اعتقادی میبینند. در حالیکه ماجرا از اصل و اساس، یکموضوع قومی و نژادی است.
قسمت دوم گفتگو با اینپژوهشگر یهودیت و صهیونیسم، تمرکز بیشتری بر رفتارشناسی قوم یهود و نقطهضعفهای جبهه خودی دارد که در طول دهههای گذشته موجب آسیبهایی جدی شدهاند. یکی از اینموارد، نداشتن دید واقعی درباره یهودیت و ابعاد آن و در نتیجه بازیکردن در زمین حریف است. سلطانشاهی میگوید ما در کشورمان نتوانستهایم آنطور که باید و شاید از ظرفیت موقعیتی چون طوفانالاقصی بهره ببریم و اینناتوانی را متوجه دستگاههایی چون سازمان صداوسیما و آموزش و پرورش بهخاطر سردرگمی در سیاستگذاری میداند.
قسمت اول اینگفتگو در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است؛
* «یهودیان همه را بدهکار و خود را طلبکار میدانند / گلدامایر گفت هر اقدامی برای حفظ موجودیتمان موجه است»
در ادامه مشروح قسمت دوم اینمصاحبه را میخوانیم؛
* یهودیها یک رفتار ثابت در طول تاریخ دارند و نه در دههها که در سدههای مختلف اینالگو را حفظ کردهاند. خب همه آدمها چه با دین و چه بیدین، معنای رفتار غیرانسانی را میفهمند. بدی کودککشی را همه میفهمند. یهودیها کار بد را خودشان انجام میدهند ولی در تبلیغاتشان آن را به دشمنانشان نسبت میدهند. من روی جنگ جهانی دوم خیلی متمرکز شدم و ابتدای امر هم از اینزاویه وارد شدم که چرا نازیها نسلکشی کردند و یهودیها را کشتند. ایندیدی بود که یهودیها به من داده بودند اما وقتی در مطالعه پیش رفتم، متوجه شدم واقعاً چنیناتفاقی نیافتاده است. با این دیدی که یهودیها به من داده بودند. وقتی مطالعه کردم متوجه شدم واقعاً چنیناتفاقی نیافتاده است. اما نوجوان ما که تاریخ را از مسیر بازیهای رایانهای مثل مدال افتخار و کال آف دیوتی و … دریافت میکند، همیشه نقش اول بازی را که در جبهه یهودیها و دشمن نازیهاست بازی میکند.
نازیها چهکسانی هستند؟ کسانی که یهودیها را گلهگله کشتند. در حالی که راه حل نهایی هیتلر اصلاً منتهی به کشتار یهودیان نشد و شما هم در کتابتان اشاره کردهاید و لوییس مارشالکو هم گفته اتاق گاز و کوره آدمسوزی یک جوک خندهدار است و اینلوکیشنها بعد از جنگ ساخته شدهاند. فیلم مستند آسیاب خونین را هم با همینرویکرد درست کردند.
در مجموع کاری که یهودیان در واقعیت انجام میدهند، در افسانهها و دروغهای تاریخی به دشمنانشان نسبت میدهند. جوان امروز از کجا باید بفهمد که هیتلر اصلاً چنینکارهایی نکرده و اینهیولایی که یهودیها از او ارائه میکنند نیست. جالب است که این هیولا هنوز هم برایشان آورده دارد و دربارهاش رمان و فیلم سینمایی و بازی میسازند. این که گفتید از هر گوشهای از دنیا که بتوانند استفاده میکنند کاملاً درست است. هنوز از دولت آلمان غرامت میگیرند و جالب است که آنها هم میدهند. عجیب است که هنوز دارند غرامت جنگ جهانی دوم را میگیرند. فکر میکنم اینماجرای غرامتگرفتن، بیانگر همان پروتکلهای سران صهیون برای سیطره بر جهان است. و آننگاه «یهودی و غیریهودی» خودشان را در فیلمهای مربوط به جنگ جهانی دوم، به آلمانیها نسبت میدهند که مثلاً نژاد یهود را تحقیر کردهاند. اینتصویر را نشان میدهند که آلمانیها اردوگاه کار اجباری داشته و بردهداری کردهاند؛ کاری که خودشان انجام میدهند.
یکی از مهمترین راههای برخورد با چنینترفندی که بر من واجب است، این است که اولاً به واقع قضیه و حقیقت داستان برسم. و بعد موانع درک حقیقتی را که آنها سعی میکنند تحریفش کنند، از سر راه برداریم و سیطره رسانهای و تبلیغاتی آنها را بشکنیم. ممکن است کار و امکانات ما محدود باشد. صدایمان کم باشد ولی ایننیاز جامعه بشری است که تکتک ما باید بر حقیقت واقف باشیم. شما گفتید جوان ما از کجا باید حقیقت را بفهمد؟ از زمانی که طوفان الاقصی رخ داده، بهترین فضا فراهم شد که از مجاری حوزه رسانه، کانالی را بهطور ویژه به فلسطین اختصاص دهیم و درگیر امواج نشویم. ذهن مخاطب ایرانی متوجه اینداستان شده و بهترین فرصت است که اصل داستان را برایش توضیح دهیم و حقیقت را بگوییم. باور میکنید امروز سیصدو سومین روز طوفان الاقصی است و هنوز صدا و سیمای ما نمیداند در بحث فلسطین دارد چه میکند؟ اگر به یک مخاطب دائمی صدا وسیما بگویید درباره اینداستان که بیش از ۱۰ ماه طول کشیده به چهنتیجه و جمعبندی رسیده، فقط پاسخهای سطحی، کلیشهای و متناقض تحویل میدهد!
* و شعاری!
چون فقط میخواهند کاری انجام بدهند که بگویند ما کاری انجام دادیم.
* یعنی بولتنسازی!
فردی را به برنامه تلویزیونی دعوت میکنند که هولوکاست را تایید میکند و فردی را میآورند که در مورد کشتار اسرائیلیها طور دیگری صحبت میکند. آیا مخاطب نباید متوجه شود که شما کجا را میزنید؟ تایید هولوکاست با جهتگیریشان در محکومیت جنایت اسرائیل همخوانی ندارد.
* از دو حال خارج نیست. یا فرد مسئول، خیلی ناشی از مرحله پرت است یا اینکه نفوذی است و بد برنامه میسازد که مساله را لوث کند.
در اینباره حدسهایی میزنم ولی چیزی که برای من مهم است، این است که ما حتی از چنینفرصتهایی مثل طوفانالاقصی برای بیان حقیقت به مخاطب استفاده نکردهایم. در حالیکه الان ضرورت روز ما این است که وقتی چنینداستانی اتفاق میافتد، از فرصت استفاده کنیم و چیزی را که مهم است بگویم. اینکه آقای هنیه را با موشک زدند یا پهپاد یا بمب، فرع قضیه است. اینکه چرا از بین بردند و چه هدفی داشتند، اصل قضیه است. رسانههای صهیونیستی ما را در زمین بازیای میاندازند که خودشان طراحی کردهاند و بهرهبرداری و نتیجهگیریشان را هم میکنند. ما هم هیچوقت از بیرون و با اشراف به کل داستان نگاه نمیکنیم.
بعد از سخنان ایشان، به دفتر رئیس جمهور نامه زدم و گفتم تا همین حد که صحبت کردید عالی و خوب بود. از اینجا به بعد را بسپارید به کسانی که اهل فن هستند و با اینماجرا آشنایی دارند. اگر در آننامه گفتم نکنید، در کنارش گفتم چهکاری بکنید! گفتم کتابی توسط موسسه رویزیونیستها در آمریکا منتشر شده که هولوکاست را زیر سوال میبرد و وقتی آن را میخوانید در جوانب مختلف به ایننتیجه میرسید که دروغ است؛ یعنی همانحرفی که روبر فوریسون در کنفرانس هولوکاست در تهران گفت سر بحث هولوکاست، مردم ما در زمان یکی از روسای جمهور آقای احمدینژاد، با اینواژه آشنا شدند. من آنزمان در مرکز مطالعات فلسطین ریاست جمهوری بودم. بعد از سخنان ایشان، به دفتر رئیس جمهور نامه زدم و گفتم تا همین حد که صحبت کردید عالی و خوب بود. از اینجا به بعد را بسپارید به کسانی که اهل فن هستند و با اینماجرا آشنایی دارند. اگر در آننامه گفتم نکنید، در کنارش گفتم چهکاری بکنید! گفتم کتابی توسط موسسه رویزیونیستها (تجدیدنظرطلبها) در آمریکا منتشر شده که هولوکاست را زیر سوال میبرد و وقتی آن را میخوانید در جوانب مختلف به ایننتیجه میرسید که دروغ است؛ یعنی همانحرفی که روبر فوریسون در کنفرانس هولوکاست در تهران گفت و من هم در آن جلسه بودم که «حتی اگر یک سند! نه دوتا! بلکه یکی برای اثبات هولوکاست وجود داشته باشد من همه حرفهایم را پس میگیرم.» اینشخصیت، همه زندگیاش را سر اینماجرا گذاشته است.
* البته یهودیها از زمان جنگ جهانی دوم تا امروز کلی سند و مدرک جعلی ساختهاند.
همه اینها به طور مستدل در کتاب مورد اشاره رد میشوند. به دوستان دفتر رئیسجمهور گفتم «اینکتاب را تهیه کنید. کار ما هم نیست. کار موسسه تجدیدنظرطلبهای تاریخی در آمریکاست. کتاب را در سایتشان هم گذاشته و هرسال هم یککنفرانس علیه دروغ هولوکاست برگزار میکنند. اینکتاب شالوده تحقیقات آنهاست. افرادی مثل دیوید ایروین، فردریک توبن، مارک وبر، روبر فوریسون و … در آن حرف دارند. اینها عمرشان را گذاشتهاند و هرکدام مقالهای در اینکتاب دارند. این را ترجمه کنید! یک شعار دادید و تمام شد. خوب بود ولی از اینجا به بعد باید فعالانه و با رویکرد آگاهیبخشی به مخاطب عمل کنید! وقتی مخاطب با واژگانی در ادبیات سیاسی مواجه شد که دربارهشان عقبه ذهنی ندارد باید خود را به مطالعاتی مجهز کند که فردا در کار نماند!» ولی اصلاً و ابداً خبری نشد.
یعنی اینباور که نیازمند دانستن هستیم و اینکه حقیقت را ترویج کنیم، هنوز در مورد فلسطین، در ایران جا نیافتاده است.
* بعد از چهار دهه که از انقلاب میگذرد، کیست که اینحقیقت را نداند؟ یعنی موضوع به اینحد از وضوح را کیست نداند؟ دفتر ریاست جمهوری نمیفهمد که ما باید به چنینکتابی تجهیز شویم؟ من ماجرای آنطور محکومکردن هولوکاست را که در دوران آنرئیس جمهور افتاد، در جهت لوث کردن ماجرا میدانم. چون در نتیجهاش، چهره اسرائیل تطهیر شد و شورای امنیت هم علیه ایران قطعنامه صادر کرد. یعنی بهجای این که اتحاد بینالمللی را علیه اسرائیل جلب کنیم به ضرر ما شد. همانرئیس جمهور الان برای زخمیشدن گوش ترامپ پیام میدهد ولی برای شهادت اسماعیل هنیه پیام تسلیت نمیدهد. اینتناقض میتواند خیلی معنی داشته باشد. اینها قطعات یکپازل هستند. ممکن است متهم به توهم توطئه شویم. متاسفانه کاری که یهودیها کردهاند این است که صحبت درباره بعضی موضوعات معنادار، باعث متهمشدنمان به توهم توطئه میشود.
بیش از ۴ دهه از انقلاب اسلامی گذشته و در اینمقطع مهمترین مساله سیاست خارجی ما و مساله اول بینالمللی اسلامیمان بهقول حضرت آقا، فلسطین است. یعنی کسی نمیتواند بگوید مساله اول بینالمللی ما بوسنی و هرزهگوین است. همه میدانند فلسطین برای ۷۵ سال موضوع جهان اسلام است. برای ایران هم پیش از پیروزی انقلاب که حضرت امام (ره) نهضت و مبارزه را شروع کردند، فلسطین مساله اول ایشان بود. پس از انقلاب هم روز قدس را اعلام کردند و سفارت فلسطین بهجای سفارت اسرائیل تاسیس شد و ایران هزینه زیادی بهخاطر فلسطین پرداخت. پس مساله برایمان مهم است. اما در کتابهای درسی ما که یکنوجوان ۱۲ ساله باید با خواندنشان آموزش ببیند و به آموزههای انقلاب اسلامی مجهز شود، چهقدر درباره فلسطین مطلب هست؟
* آن حدِ کمی هم که هست، یکروایت یهودی از تاریخ است. حتی از تاریخ خودمان هم روایت یهودی به فرزندانمان ارائه میشود.
بله. من در مراکز علمی و فرهنگی و دانشگاهها که شرکت میکردم، بعضی از چهرههایی که انتظار نداشتم، میگفتند «فلسطینیها زمینهایشان را به اسرائیلیها فروختهاند. پس چهطور الان ادعا دارند؟» باور میکنید من اینمساله را در کتابهای درسی بچههایمان دیدهام؟ ما چیزی را که نباید بگوییم در کتابهای درسی میگوییم و چیزی را که باید، نمیگوییم.
زمانی که در مرکز مطالعات فلسطین در ریاستجمهوری بودیم، برای تجدیدنظر در تالیف کتب درسی نسب به موضوع فلسطین اقدام کردیم؛ با دستور مستقیم رییس جمهور. با وزیر، معاون وزیر و مدیرکل هم صحبت کردیم.
* کدام رئیس جمهور؟
از زمان آقای خاتمی شروع کردیم و ایشان در دستور خودشان گفتند بروید جلو انجام بدهید و اگر لازم شد در شورای عالی انقلاب فرهنگی مصوبه میگیریم که در کتب درسی درباره اینمساله مطلب بیاید. من بعد از آن در دوران ریاست جمهوری بعدی هم درباره کتابهای درسی جلسه گذاشتم و کل کتابهای درسی را با یکتیم بررسی کردیم. موارد محتوایی آماده کردیم و همه را ارائه کردیم. اما دریغ از اینکه یک حرف در کتابهای درسی جابهجا شود. و وقتی شما در کتابهای درسی نخواهید و نتوانید حرفی را که آرمان اصلی ماست، با جوانتان که فردا میخواهد وارد عرصه شود، مطرح کنید، در دوره دانشگاه و با رسانه هم نخواهید توانست.
* بعضاً گفته میشود علیه اسرائیل کاری کنیم و مطلبی بنویسیم. در پاسخ میگویند خب در کتابهای درسیمان نوشتهایم. اما وقتی به زعم خودمان داریم علیه اسرائیل کار میکنیم، داریم به او خدمت میکنیم. یعنی مطالب متناقضی مینویسیم که جوانمان وقتی بزرگ شود، میبینید با هم جور در نمیآیند.
در کتابهای درسی ما بیشتر مجسمه اخلاق معرفی میکنند. آنزمان، وقتی کتابها را بررسی میکردیم پرسیدیم واقعاً ما در منابع اسلامی خودمان مجسمه اخلاق نداریم که آلبرت انیشتین باید الگوی اخلاقی ما شود؟ واقعاً خیلی عجیب بود.
تغییراتی که یهودیها نسبت به تمرکز خودشان در تاریخ داشتند، به اینجا انجامیده که قرار است پروژه آمریکا پایان بپذیرد و سرزمین دیگری، آن عطش یهود را برای رسیدن به ثروت بیشتر در سایه امنیت بیشتر فراهم کند. الان خیلیها بحث چین را مطرح میکنند. اینجاست که انتقال سرمایه یهودیها به چین و داستان هنگکنگ که یکتکه کوچک پایین چین است، در اینزمینه معنی پیدا میکند میخواهم بگویم در کلیت داستان فلسطین، اگر زیرساختی را آماده کنیم که مبنایش شناخت باشد و در قدم بعد، در عرضه دیپلماسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی براساس اینشناخت اقدام کنیم، یقیقنا هر رفتارمان تبعات مثبت دارد و معطوف به هدف واقعی میشود و نتیجهبخش. ولی اگر مبنا و شناخت وجود نداشته باشد، در همه اینعرصهها خواهیم لنگید.
در حال حاضر داستان یهودستیزی دارد دوباره در دنیا مطرح میشود. یهودستیزی یکی از مهمترین حربههای یهودیت و صهیونیسم هست؛ برای اینکه هر رفتارش را توجیه کند و هر تغییری میخواهد در نظام بینالمللی به وجود بیاورد.
* به نفعش است یهودستیزی را زندگی نگه دارد. یعنی اگر اخباری مثل آن آشغال روی سنگ قبر نباشند، تیترهای یهودستیزی به روز نمیشوند.
و هر گونه رفتارش را موجه جلوه دهد. اولین پیامد مثبت برای آنها این است که مهاجرت به اسرائیل و انتقال سرمایه اتفاق بیافتد.
* بله مهاجرت معکوس به ضرر آنهاست و خیلی از آن ناراحتاند.
و خیلی وقتها چون متوجه نیستیم، آنها برجستهاش میکنند و ما هم همکاری میکنیم. میگوییم یهودستیزی واقعیت دارد اما ریشهاش کجاست؟ در رفتار خود یهودیها. ولی دستاویز هم هست. چون گاهی مورد سوءاستفاده قرار میگیرد. باز از ناحیه چه کسانی؟ باز هم صهیونیستها. برای تغییر در نظام بینالملل. خیلی از کسانی که در اینزمینه تحقیق کردهاند، میگویند آمریکا زمانی میتوانست مهد تمدن و انباشت ثروت و تامینکننده امنیت برای یهودیها باشد. اما الان یهودستیزی دارد از داخل آمریکا گسترش پیدا میکند. معنی این چیست؟ یعنی تغییراتی که یهودیها نسبت به تمرکز خودشان در تاریخ داشتند، به اینجا انجامیده که قرار است پروژه آمریکا پایان بپذیرد و سرزمین دیگری، آن عطش یهود را برای رسیدن به ثروت بیشتر در سایه امنیت بیشتر فراهم کند. الان خیلیها بحث چین را مطرح میکنند. اینجاست که انتقال سرمایه یهودیها به چین و داستان هنگکنگ که یکتکه کوچک پایین چین است، در اینزمینه معنی پیدا میکند. اینمنطقه ۹۹ سال توسط انگلیسیها که یهودی هستند تربیت یافته است. الان هم برگشته است به چین. چینی که با انبوه نیروی کار ارزان و بازار بزرگ روبروست.
دیوید آلیانس که بزرگِ صنعت نساجی دنیا بود و ۸۰ هزار نفر ماهیانه حقوقبگیر داشت، گفت من دیگر نمیتوانم با تولیدات و بازار چین رقابت کنم. یعنی نمیتوانم حضورم را در انگلستان متمرکز کنم. و ورشکست شد. او که ایرانی بود این داستان را در کتاب بچهکشی مطرح کرده است.
ما ظاهر داستان را میبینیم و دقت نمیکنیم که چه شد چین ناگهان اینگونه شد؛ عرصهای که ما نسبت به عقبهاش اطلاعی نداریم و ناگهان میبینیم ترتیباتی شکل میگیرد و ما تازه دنبال جایابی خودمان در ایننظم هستیم.
* متاسفانه ما مصرفکننده آن تاریخ رسمی هستیم که به خوردمان میدهند. الان در کتابهای درسی ما که بچههایمان میخوانند، سلسله قاجار و شاهانش را بیکفایت و نادان میبینیم. اما طی چندسال گذشته به یک شک رسیدهام. چهکسی گفته قاجاریان ننگ شاهان هستند؟ چهکسی گفته ناصرالدین شاه آدمی زنباره است که نالایق بوده است؟ مگر اینهمه شعر و نقاشی و معماری در دوران قاجار نداریم؟ اینکه ناصرالدینشاه خودش شاعر بوده در من ایجاد شک میکند که تصویر جاافتادهای که از او داریم، باید نادرست باشد! چهکسی ناصرالدینشاه را کشته است؟ میرزارضای کرمانی که بابی بوده است. بابیها از کجا ریشه میگیرند؟ از بهاییت. بهاییت از کجا ریشه میگیرد؟ از یهودیت. اما در کتابها، فیلم و سریالهای ما میرزارضای کرمانی چهره مثبتی دارد. بعد هم به مشروطیت میرسیم. یعنی کل تاریخ رسمی که در کتابهای درسی و کتابفروشیهایمان به ما ارائه میشود، دستپخت یهودیهاست؛ حتی درباره تاریخ ایران، تاریخ اسلام و حتی عاشورا و محرم. چون در فرازهایی نقطهگذاریهایی کردهاند که ما به تناقض برسیم.
اما بگذارید گریزی هم به بحثهای تاریخی بزنیم. با مطالعاتی که شما داشتهاید و لوییس مارشالکو هم میگوید بهنظرتان مارتین لوتیر (موسس فرقه پروتستان در مسیحیت) میتوانسته مثل پولس، نفوذی یهودیها بوده باشد یا نه و بهخاطر لجبازی و عناد با کلیسای کاتولیک به مسیر افراط رفته است؟ چون خیلی از آموزههای پروتستانیسم شبیه آموزههای یهودیهاست.
این کاملاً از بدیهیات است که لوتر به مسیحیت ضربه زد. اگر نگوییم ضربهاش بیشتر از پولس بوده، کمتر نبوده است. البته پولس ضربهای کاری زد ولی پروتستانیسم رسماً مسیحیت کاتولیک را بیاثر کرد. الان عمده مراکز قدرت که پایگاه یهود و صهیونیسم هستند، با اتکا بر اندیشه پروتستانیسم فعالیت میکنند. انقلاب صنعتی که در انگلستان شروع شد، با همین اندیشه بود و حذف حرمت رباخواری هم همینطور مارتین لوتر در آخر عمر ایناذعان و اعتراف را دارد که فریب یهودیها را خورده است. چون کسانی که دربارهاش تحقیق کردهاند، زندگیاش را به ۳ دوره تقسیم میکنند؛ ۱- پیش از اندیشههای پروتستانیسم، ۲- زمانی که اندیشههای پروتستانیسمی را داشته و در نهایت ۳- دوره پشیمانی. به نظر من، این کاملاً از بدیهیات است که لوتر به مسیحیت ضربه زد. اگر نگوییم ضربهاش بیشتر از پولس بوده، کمتر نبوده است. البته پولس ضربهای کاری زد ولی پروتستانیسم رسماً مسیحیت کاتولیک را بیاثر کرد. الان عمده مراکز قدرت که پایگاه یهود و صهیونیسم هستند، با اتکا بر اندیشه پروتستانیسم فعالیت میکنند. انقلاب صنعتی که در انگلستان شروع شد، با همین اندیشه بود و حذف حرمت رباخواری هم همینطور. چون در اندیشه کاتولیک رباخواری حرام است. و همین نگاه حرامبودن در کاتولیسم باعث شده بود مهمترین اختلافات با یهودیها و جریان یهودستیزی در اروپا شکل بگیرد. «تاجر ونیزی» شکسپیر همین فضا را نشان میدهد که رباخواری چهقدر میتواند باعث نفرت بین آدمها شود. اینکار به طور طبیعی باعث نفرت میشود.
* نمایشنامه شکسپیر را هم میتوان یکحرکت هرچند کم و معدود، از جامعه مسیحی در مبارزه با یهودیها دانست.
ایننمایشنامه، بیان واقعیت است. این را ریشه یابی نکردهام که چهطور شکسیپر به ایننتیجه رسید که چنینداستانی بنویسد. ولی اثرش، یکآیینه نسبت به جامعه است. اینکه چگونه یکجامعه معتقد به حرمت ربا را به جایی برسانید که ربا دیگر در آن حرام نباشد...
* و عادی شود...
این کاری است که یهودیها کردند. و ایناتفاق در رنسانس و انقلاب صنعتی و اتفاقاتی که بعد از آن میافتد، رخ داد و در نتیجه امت مسیحی تبدیل به ملت و کشورهای ذرهای میشود. چرا؟ چون یهودیها فضا و مجرایی برای تنفس و حیات پیدا کنند. اینچیزی که از تاریکی قرون وسطی برای ما گفته میشود، مربوط به نگاه یهودیهاست. چون آنها در آنفضا قدرت جولان نداشتند. چون یهودی هرجا میرود، دنبال پول است و سریعترین، مطمئنترین و راحتترین راه برای افزایش پول، رباست. مشخص است که در یکجامعه مخالفِ رباخواری، یهودیت نمیتواند تحرک و جولانی داشته باشد.
* درباره قرون تاریک وسطی حرف و حدیث زیاد است و از تفتیش عقاید توسط کلیسای کاتولیک میگویند. اما اینتفتیش را که انجام میدهد؟ مسیحیت کاتولیکی که در اسپانیا قدرت دارد. ماجرای تفتیش عقاید پیش از فعالیتهای مارتین لوتر جریان داشتند. در واقع پولس، مسیحیت کاتولیک را دوشقه کرد و بعد ماجرای تفتیش عقاید و بعد هم میخ آخر توسط مارتین لوتر بر تابوت مسیحیت زده شد. جالب است! پولس جلوی پطرس یعنی بزرگترین حواری عیسی (ع) قد علم میکند. در حالیکه خودش اصلاً مسیح را ندیده بوده است.
و اصلاً با مسیح مخالف بوده است...
* پولس تثلیث را وارد عقاید مسیحی کرد که تناقض بزرگی است و مسیحیان نمیتوانند اعتقادشان را توجیه کنند. در واقع پولس سنگر و خاکریز اول مسیحیان را با خاک یکسان کرد و مارتین لوتر تیر آخر بود. میگویند کلیسا در قرون وسطی تفتیش عقیده انجام میداده است. بله اما اینکار توسط چه کلیسایی انجام میشد؟ کلیسای یهودیشدهای که پولس راهش انداخته است. وگرنه آموزههای مسیح از مسیحیان آدمهای بیآزاری میسازد که میگوید اگر به اینطرف صورتم سیلی زدی، بهآنطرف دیگر هم بزن! آدمی با چنینعقیدهای نمیتواند تفتیش عقیده کند و شما را بهخاطر عقیدهتان زندهزنده بسوزاند. این، همان عقیده مسیحیِ یهودی شدهای است که مجوز استعمار را هم صادر میکند.
در مسیحیت که هیچ، حتی در یهودیت هم رباخواری حرام بوده است. آیه قرآن است که ما ربا را برای شما هم حرام کردیم. اما یهودیت اینمساله را اول برای جامعه خودش حل کرد و بعد آن را به جامعه مسیحی سرایت داد؛ از طریق پروتستانیسم. اما نتوانست همینکار را با متن و قاعده و شریعت در جامعه مسلمانان پیاده کند. پس از طریق رفتار عمومی وارد شد چیزی که در دوره پولس اتفاق نیافتاد و حداقل دستنخورده باقی ماند، مساله رباخواری و حرمتش بود. اما مارتین لوتر...
* این سنگر فتح نشده را فتح کرد.
بله. در مسیحیت که هیچ، حتی در یهودیت هم رباخواری حرام بوده است. آیه قرآن است که ما ربا را برای شما هم حرام کردیم. اما یهودیت اینمساله را اول برای جامعه خودش حل کرد و بعد آن را به جامعه مسیحی سرایت داد؛ از طریق پروتستانیسم. اما نتوانست همینکار را با متن و قاعده و شریعت در جامعه مسلمانان پیاده کند. پس از طریق رفتار عمومی وارد شد. یعنی رباخواری در جوامع مسلمان عملاً وجود دارد ولی بهطور نظری همه مخالفش هستند. ربا بازار ما را گرفته و سیستم اقتصادیمان هم تن به بانک داده ولی همه، به نحوی آن را توجیه میکنند که نه اینطور نیست!
مهمترین ضربهای که پروتستانیسم به مسیحیت زد، بحث منتفیکردن حرمت رباخواری بود که منجر به فروپاشی سازمان مسیحیت کاتولیک و از بین رفتن امت مسیحی شد. در ادامه هم انقلاب صنعتی، انباشت سرمایه و تولید انبوه و بعد از آن هم ظهور امپریالیسم از پی آمدند. طبق نگاه یهودی، اگر بخواهی به حیات ادامه بدهی، راهی نداری جز اینکه منابع اولیه و بازارت را خارج از جغرافیای ملی خودت تعریف کنی! باید بروی جای دیگر و بگیری...
* یعنی استعمار. تجارت برده ابداع که بود؟ یهودیان!
یعنی اگر در را به روی این اندیشه منفعتطلبانه باز کنی، باید تا آخر بروی و انتهایش دیگر هیچ نسبتی با خدا و وحدانیت و اسلام ندارد. متاسفانه مساله را اینگونه نمیبینیم و وقتی درباره یهودیت و ایناندیشه مسموم صحبت میکنیم، هنوز کماکان عدهای فکر میکنند بحثمان مذهبی است و آن را در چارچوب جغرافیایی فلسطین میبینند.
* یهودیها پله پله چیدند و جلو آمدند و در دوران ما به امپریالیسم رسیدند. اما اتفاقات تاریخی را که بررسی میکنیم، میبینیم از اسلاف و قدیمیهای خود خیلی خوب تقلید میکنند. بهعنوان مثال در ماجرای رویارویی بلعم باعورا و موسی، اینفرد به یهودیان سفارش میکند به زنان خود بگویند آرایش کرده و در لشکر موسی نفوذ کنند تا زنا در لشکر پیامبر خدا شایع شده و عزم جنگ در آنها از بین برود. اینکار برای یهودیان تبدیل به یکالگو شده است. در زمان حال هم همه هنرها ازجمله سینما، هالیوود و تبلیغات را میبینیم. ورنر سومبارت در کتاب «یهودیان و حیات اقتصادی مدرن» میگوید تبلیغات یکعلم یهودی است. اینکه شما برای تبلیغ لاستیک از تصویر یکزن برهنه استفاده کنید، همان علم یهودی است و بهخاطر همین است که همیشه در تبلیغات چندقدم جلوتر هستند و رسانه در دست آنهاست. گاهی به دوستانم میگویم چگونه میخواهی با اسرائیل بجنگی؟ اینجنگ، یکجنگ ترکیبی است و او، پیش از آنکه تو وارد فاز نظامی شود، سنگرهای تو را پیش از خط اول درگیری فتح کرده است. چگونه؟ تو عاشق بازیگران و سلبریتیهایی شدهای که یهودیاند و در خدمت آرمان یهود کار میکنند. یهودیت کلی بازیگر و هنرمند دارد که زمانی در جبهه نظامی به اسرائیل خدمت کرده و حالا در جبهه فرهنگی خدمت میکنند. نمونه بارزشان هم گل گدوت بازیگر نقش واندروومن (زن شگفتانگیز) است که پیشتر سرباز ارتش اسرائیل بود. در المپیک پاریس هم که شاهد فعالیت سربازان اسرائیلی در مقام ورزشکار بودیم.
در مجموع مانند همانزنانی که وارد لشکر موسی شده و دل رزمندگان را لرزاندند، دل و روح خیلیها توسط یهودیها فتح میشود. چگونه میتوانی با کسی بجنگی که به او دل دادهای؟ در کشورهای حاشیه خلیج فارس هم که کلی پول و سرمایه توزیع شده و اعراب نمکگیر اسرائیل شدهاند. بنابراین توقع بیجایی است اگر توقع داشته باشیم در نبرد، کنار ما باشند. چون مدیون و شعبهای از اسرائیل هستند. در کل، در طول تاریخ با اینالگوهای تکراری و مشابه از یهودیها روبرو بوده و هستیم.
همه ما از لحاظ سیاسی، اقتصادی و فرهنگی تحت اشغال اندیشه یهودی هستیم. اینکه تصور کنیم فقط یک فلسطین است که تحت اشغال اسرائیل است، تصوری کاملاً ابتدایی از یک داستان بزرگ است و اگر خودمان را در مواجهه با اینداستان پیدا نکنیم، و آن را در یکسطح جهانی با یکعقبه نبینیم، حتماً در مواجهه با آن دچار مشکل میشویم و راههای برخورد با آن را پیدا نمیکنیم. چیزی که در شرایط فعلی خیلی لازم است، این است که خودمان را محدود به این جزء نکنیم. خیلیها هدف خود را نابودی اسراییل گذاشتهاند.
اگر اعتقاد به سنن الهی داشته باشیم، اسرائیل در نهایت طی ۸۰ سال یا ۱۰۰ سال از بین میرود. ولی ایناسرائیل با یکعقبه ایجاد شده و مگر قرار است اگر از بین رفت، یهودیها از بین بروند؟ مساله ما با یهودیت، تا آخر تاریخ با ما هست. تا آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی (عج) هست و در هر دوره تاریخی به یک شکل در میآید. در واقع صهیونیسم چهره دیگری از مساله قدیمی یهودیت است در بحثهای خودمانی و دوستانه میگویم اگر اعتقاد به سنن الهی داشته باشیم، اسرائیل در نهایت طی ۸۰ سال یا ۱۰۰ سال از بین میرود. ولی ایناسرائیل با یکعقبه ایجاد شده و مگر قرار است اگر از بین رفت، یهودیها از بین بروند؟ مساله ما با یهودیت، تا آخر تاریخ با ما هست. تا آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی (عج) هست و در هر دوره تاریخی به یک شکل در میآید. در واقع صهیونیسم چهره دیگری از مساله قدیمی یهودیت است. پس هدفگذاریتان اینقدر محدود نباشد که اگر اسرائیل از بین برود ماموریت ما تمام است.
* و خیلیها نمیدانند که از اقبال بد فلسطینیها بود که ایناتفاق اشغال و روز نکبت آنجا افتاد وگرنه مناطق دیگری برای تشکیل کشور یهودی نامزد بودند؛ بالای خزر، شرق روسیه، لهستان و آرژانتین. خیلیها از اینمسائل اطلاع ندارند.
اینکه داستان را در یک محدوده جغرافیایی ۲۷ هزار کیلومتر مربعی ببینیم واقعاً اشتباه است. نمونه خیلی ریزش همین اواخر اتفاق افتاد و برای کسانی که واقعاً اهل تعمق و تفکر بودند میتوانست بهراحتی مسیر آینده را مشخص کند؛ اینکه اسرائیل نتوانست مقابل وعده صادق از خودش دفاع کند؛ با اینکه ما از سلاحهای چندان پیشرفتهمان با هدفگذاری بالا استفاده نکردیم.
* یعنی همه اسراییل، باد غبغب و کار رسانه است.
در مواجهه با وعده صادق، آمریکا، فرانسه، انگلیس و حتی اردن برای اسرائیل دیوار دفاعی ایجاد کردند. برای کسانی که فکر میکردند اسرائیل قدرتی دارد، میشد اسرائیل را اینگونه تعریف کرد که اگر عقبه قدرتهای جهانی با کانونهای قدرت یهودی و صهیونیستی نباشند، اسرائیل راحت شکست میخورد.
پس باید داستان را خیلی بزرگتر ببینیم. این در واقع جزء کوچکی است. خیلیها تعبیر میکنند اگر دنیا را آلوده به ویروس صهیونیسم بدانیم، دملش از فلسطین بیرون زده است. وگرنه کل دنیا به این ویروس آلوده است. ما هم اگر بخواهیم اقدامی کنیم، نیازمند شناخت صحیح هستیم.
ادامه دارد...
نظر شما