۲۱ شهریور ۱۴۰۳، ۱۷:۰۰

«مجله مهر» روایت می‌کند؛

مرگ آرزوها

مرگ آرزوها

روزی رویای خبرنگار شدن و تدریس در دانشگاه‌های غزه را داشت، اما اکنون بزرگ‌ترین آرزویش تنها تمام کردن کارشناسی و بازگشت به خانه است.

خبرگزاری مهر، گروه مجله - فاطمه برزویی: «دیما»، دانشجوی سال آخر رشته زبان انگلیسی و ترجمه در دانشگاه اسلامی غزه، مصمم بود که از هر لحظه سال تحصیلی آخرش نهایت بهره را ببرد. او می‌گوید: «حتی قبل از شروع کلاس‌ها به دانشگاه می‌رفتم تا از هر دقیقه‌ زندگی دانشجویی‌ام قبل از فارغ‌التحصیلی لذت ببرم.» تحصیل شعر انگلیسی با «رفعت علیر»، نویسنده و استاد برجسته‌ای که در دسامبر در حمله هوایی اسرائیل به شهادت رسید، اشتیاق دیما را از همان سال سوم برای رشته‌اش برانگیخت.

حضور در نمایشگاه «زنان در داستان‌های عامیانه» که به همت علیر برگزار شد، نیز نقش مهمی در شکل‌گیری علاقه‌اش داشت. دیما همچنین به گروه «ما عدد نیستیم»، سازمانی که با همکاری علیر تأسیس شده بود، اضافه شد و در آنجا مهارت‌های نویسندگی رسانه‌ای خود را تقویت کرده و موفق به انتشار مقالاتش شد.

او در این باره توضیح می‌دهد: «بخش بزرگی از مهارت‌های نویسندگی‌ام را مدیون دکتر رفعت هستم. او با سخاوت دانسته‌های خود را با ما در میان می‌گذاشت، به ما فضا می‌داد تا خودمان را بیان کنیم و ما را به نوشتن بی‌پروا تشویق می‌کرد. دفترش همیشه برای ما باز بود. رفتن او یک ضایعه عظیم است. تصور بخش زبان انگلیسی بدون او برایم سخت است.»

دیما زمانی رؤیای خبرنگار شدن، ادامه تحصیل در خارج از کشور و نهایتاً تدریس در دانشگاه‌های غزه را در سر داشت. اما اکنون بزرگ‌ترین آرزوی او فقط به پایان رساندن دوره کارشناسی و بازگشت به خانه‌اش در غزه است.

او می‌گوید: «در جریان نسل‌کشی، عموی خود را از دست دادم. او حامی بزرگ تحصیلم بود و می‌خواست بعد از فارغ‌التحصیلی، به عنوان هدیه مرا در یک آموزشگاه رانندگی ثبت‌نام کند، همان‌طور که همیشه آرزو داشتم.» مصیبت‌های دیما عمیق و گسترده‌اند؛ از دست دادن عمویش، خانه‌اش، استاد گرانقدرش، دانشگاهش، کتاب‌های عزیزش و فرصت فارغ‌التحصیلی؛ همه در گرداب نسل‌کشی از او ربوده شدند.

مرگ آرزوها

نزدیک‌تر از خواهر، پیوندی ناگسستنی

«رزان» که در استان «دیر البلح» زندگی می‌کند، با وجود تمامی مشکلات، همچنان تلاش می‌کند تا تحصیلات آنلاین خود را ادامه دهد. اما موانع زیادی پیش روی اوست؛ از حملات پی‌درپی گرفته تا قطع اینترنت و شرایط دشوار زندگی. او خسته از همه این می‌گوید: «از نظر ذهنی آن‌قدر خسته‌ام که دیگر نمی‌توانم درست فکر کنم.»

رزان و «نور»، دو دانشجوی دندانپزشکی در دانشگاه فلسطین غزه، با هم وارد سال پنجم تحصیل‌شان شدند. آن‌ها جزو بهترین‌های کلاس بودند و دوستی عمیقی داشتند که فراتر از هم‌کلاسی بودن، بود. رابطه‌شان آن‌قدر نزدیک بود که آنها را بدون یک دیگر نمی‌دیدی.

رزان با یادآوری روزهای مشترک‌شان می‌گوید: «یکی از سخت‌ترین چالش‌های ما این بود که بیماران مناسب برای درمان پیدا کنیم. هر وقت نور به موارد اضافی برخورد می‌کرد، بدون اینکه من از او بخواهم، آنها را به من می‌داد. او همیشه هوای من را داشت، به‌خصوص وقتی که امتحانات عملی داشتیم. همیشه کنارم بود.»

رزان با حسرت ادامه می‌دهد: «ما چهار دوست صمیمی بودیم، اما نور برای من از همه نزدیک‌تر بود. تقریباً تمام روزهایم را با او می‌گذراندم، چه در کلاس و چه حتی در زمان استراحت. ما بعد از کلاس‌ها هم با هم بودیم. نور برای من مثل یک خواهر بود. من همیشه در مورد او با مادرم صحبت می‌کردم. مادرم هم او را خیلی دوست داشت.» نور رابطه نزدیکی با خانواده‌اش داشت. رزان در این باره می‌گوید: «او به‌خصوص با خواهر بزرگترش، اسرا، خیلی صمیمی بود. پدرش هم همیشه حمایتش می‌کرد و قول داده بود که بعد از فارغ‌التحصیلی، به او کمک کند تا کلینیک خودش را باز کند.»

فارغ التحصیلی که هرگز اتفاق نیفتاد!

این دو دوست قرار بود با یکدیگر فارغ‌التحصیل شوند ولی همه چیز آن طور که فکر می‌کردند پیش نرفت. رزان در این باره توضیح می‌دهد: «تابستان گذشته، برای اینکه خستگی سال آخرمان را در کنیم، با هم به یک تور شهری در غزه رفتیم. کلی درباره آینده‌مان حرف زدیم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم که این آخرین باری باشد که غزه را آن‌طور که می‌شناختم ببینم.»

سرنوشت برای آن‌ها برنامه دیگری داشت. در نوامبر ۲۰۲۳، یک حمله هوایی از سوی اسرائیل، جان نور و خانواده‌اش را گرفت. تنها خواهر کوچکش از آن حمله جان سالم به در برد. ماه‌ها گذشته، اما غم از دست دادن نور هنوز هم قلب رزان را می‌فشارد. او می‌گوید: «هنوز باور دارم که نور را دوباره خواهم دید. هیچ‌کس مثل نور نبود و نخواهد بود.» رزان نه‌تنها نور، بلکه بسیاری از اساتید، همکلاسی‌ها و دوستان خود را نیز از دست داده است.

او ادامه می‌دهد: «زندگی دانشگاهی من زمانی پر از شور و نشاط بود. حالا که به آن فکر می‌کنم، می‌فهمم چقدر خوش‌شانس بودم که آن روزها را داشتم. دلم برای همه‌چیز تنگ شده است.» او که از اختلال در تحصیل و فارغ‌التحصیلی‌اش ناراحت است، بر حق خود برای ادامه تحصیل تاکید می‌کند: «این حق من است، همان‌طور که حق هر دانشجوی دیگری در دنیاست.» اما اکنون، در میان ویرانه‌های رویاهایش، تنها آرزوی او این است که «احساس امنیت» کند.

کد خبر 6221547

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha