بحث از خدا و صفات وی یکی از مهمترین بحثهای موجود در فلسفه دین است. قبل از نضجگیری ادیان ابرهیمی ما شاهد بحث جدی و دامنگیری در این زمینه نبودیم اما پس از آنکه سه دین ابراهیمی فربه یعنی یهودیت، مسیحیت و اسلام رشد کردند و این ادیان مروج تکیه و تأکید بر خدایی واحد بودند توجه به مفهوم خدا رواج یافت. به همین جهت است که میبینیم در الهیات هر سه دین ابراهیمی دلایل وجود خدا یکی از مهمترین و اساسی ترین بحثها به شمار میرود.
در میان انواع و اقسام استدلالهایی که در این دو – سه هزار سال برای اثبات وجود خدا اقامه شدهاند میتوان دو – سه نوع برهان را پررنگ کرد. یکی از معروفترین این استدلالها استدلال وجودی است. این نوع برهان شاید راحتترین و عامترین و در ضمن مهمترین برهان برای وجود خدا باشد.
بر طبق این برهان مفهوم خدا باید وجود هم داشته باشد چرا که خدا مفهومی است که واجد همه کمالات است و این مفهوم نمیتواند از صفت وجود که یکی از کمالات است بیبهره باشد. این استدلال به آنسلم بر میگردد و در جهان جدید هم از سوی دکارت مورد توجه قرار گرفت اما کانت بدان ایراداتی وارد کرد. با این همه در تفکر اسلامی و نزد فیلسوفان اسلامی چون ابن سینا هم این برهان ذیل برهان لمی مطرح بوده است. برهانهای لمی برهانهایی هستند که از مفهوم خدا شروع به استدلالورزی میکنند بدون آنکه بر جهان و ویژگیهای آن تمرکز کنند.
برهانهای جهان شناختی اما برهانهای انی هستند یعنی میخواهند از معلول به علت برسند. این نوع برهانها خواهان آن هستند که با تکیه و تأکید بر جهان وجود خدا را ثابت نمایند. این برهانها مانند برهان نظم با تأمل بر پدیدههای جهان خارج در صدد هستند علتی را که به هیچ علتی نیازمند نیست پررنگ کنند. این علت همان خدا است.
برهان غایتگرایانه اما برهانی دیگر است که هرچند اشتراکاتی با برهان جهان شناختی دارد میتواند متمایز از آن مطرح شود. بر طبق این برهان هر چند علتی برای همه این معلولها وجود دارد اما این علت با توجه به غایتی جهان را آفریده است و جهان نمیتواند بی غایت باشد و آن غایت هدفمند همان خدا است.
در این میان یکی از مباحثی که ذیل محور وجود و صفات خدا مطرح است بحث شر است که بسیاری از فیلسوفان دین و همچنین متکلمان بجد با آن دست و پنجه کرده اند و آن را از مهمترین مباحثی دانسته اند که هر فیلسوف دین باید بدان عطف توجه نشان دهد. به تعبیر دیگر بحث شر نه تنها چالشی برای عدل خدا که برای وجود وی هم قلمداد میگردد.
همانطور که گفتیم کانت یکی از فیلسوفان مطرحی است که معتقد است خدا را نمیتوان با عقل اثبات کرد و به تعبیر دیگر این اخلاق است که خدا را اثبات می کند. هرچند در باب آنچه کانت نیز گفته حرف و حدیث بسیار است اما تفکر دینی و فلسفه دین پس از وی بسیار تحت تأثیر اندیشه های وی قرار دارند. پررنگ شدن ایمان در جهان ما به جای باور و همچنین تجربه دینی به جای معرفت دینی این گردش مهم الهیاتی – فلسفی زمانه ما را نشان می دهند.
نظر شما