پیام‌نما

وَ لَا تَقْرَبُوا مَالَ الْیَتِیمِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ حَتَّی یَبْلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوْفُوا الْکَیْلَ وَ الْمِیزَانَ بِالْقِسْطِ لَا نُکَلِّفُ نَفْسًا إِلَّا وُسْعَهَا وَ إِذَا قُلْتُمْ فَاعْدِلُوا وَ لَوْ کَانَ ذَا قُرْبَی وَ بِعَهْدِاللَّهِ أَوْفُوا ذَلِکُمْ وَ صَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ * * * و به مال یتیم جز به روشی که نیکوتر است، نزدیک نشوید تا به حدّ بلوغِ [بدنی و عقلیِ] خود برسد، و پیمانه و ترازو را بر اساس عدالت و انصاف کامل و تمام بدهید؛ هیچکس را جز به اندازه توانش تکلیف نمی‌کنیم؛ و هنگامی که سخن گویید، عدالت ورزید هر چند درباره خویشان باشد، و به پیمان خدا وفا کنید؛ خدا این [گونه] به شما سفارش کرده تا پند گیرید. * * * به هنگام صحبت بگویید راست / اگرچه زیانی بر اقوام خاست

۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ۱۰:۳۴

توسط نشر افق؛

ترجمه «خُزامی» چاپ شد؛ کشمکش‌های دو عراقی پناهنده به آمریکا

ترجمه «خُزامی» چاپ شد؛ کشمکش‌های دو عراقی پناهنده به آمریکا

رمان «خُزامی» نوشته سنان اَنطون با ترجمه محمد حزبایی‌زاده توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «خُزامی» نوشته سنان اَنطون به‌تازگی با ترجمه محمد حزبایی‌زاده توسط نشر افق منتشر و راهی بازار نشر شده است.

سنان انطون نویسنده عراقی این‌کتاب می‌گوید پس از حمله آمریکا به عراق و اشغال این‌کشور در سال ۲۰۰۳، عراق وارد مرحله جدیدی از خشونت و جنگ فرقه‌ای شد که ده‌ها هزار قربانی به فهرست قربانیان ظلم و ستم اضافه کرد و مثل هر جامعه‌ای که درگیر جنگ ویرانگر می‌شود، دچار هرج و مرج و آشفتگی شد. بستری که رمان «خزامی» در آن نوشته شده، مربوط به همان‌شرایط عراق پس از اشغالگری آمریکاست.

در این‌داستان، دو عراقی حضور دارند که در دو دوره مختلف، از کشورشان گریخته و به ایالات متحده آمریکا رفته‌اند. مسیر این‌دو در آمریکا متفاوت است؛ یکی برای حافظه تلاش می‌کند و یکی برای فراموشی. به این‌ترتیب جدالی بین این‌دو و بین حافظه و گذشته‌ای که هنوز عرصه کشمکش فردی و جمعی است، شکل می‌گیرد. این‌میان، گل خزامی یا اسطوخدوس، پیونددهنده سرنوشت دو شخصیت اصلی قصه است.

نگارش رمان «خزامی» مارس ۲۰۲۳ در نیویورک به پایان رسیده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

به مزرعه خزامی در همان دور و بر رفت و دسته‌ای گل خزامی خشک‌شده خرید تا پیش از سفرش به او هدیه کند. بعد هم پر سرخی از پرهای پرنده کاردینال را که پیدا کرده بود کنارش گذاشت؛ وقتی آن را به او داد، گفت کمیاب است. چندین‌بار به منطقه حفاظت‌شده توماس بریدن در میلفورد بلافس رفتند. از راهی رفتند که از جنگلی با انبوه درختان افرا، سپیدار و بید می‌گذشت و به‌سمت بالا می‌کشید. بعد هم به علفزاری از گیاهان بلند می‌رفت که تا قامتشان می‌رسید. از نوک بلندی می‌توانستند رود دلاور را ببینند که آب‌ها را می‌برد تا در خلیج دلاور و اقیانوس اطلس بریزد. دو کناره‌اش پوشیده از درختان سبز بودند. چند قایق بزرگ و کوچک بالاوپایین می‌رفتند و پشت سرشان روی سطح آبی رود خطی سفید می‌کشیدند.

یک‌بار از او پرسید: «قصد داری با زندگی‌ات چه‌کار کنی؟»

«نمی‌دونم. می‌خوام پولی جمع کنم بعد ببینم.»

«تو چی؟»

«می‌خوام درسم رو ادامه بدم و دامپزشک بشم و در رشته خودم کار کنم و شاید یک جایی درمانگاهی برای اسب‌ها راه بندازم. شاید صاحب یه مزرعه اسب بشم و از تو کمک بگیرم. می‌تونیم توی یه طرح شریک بشیم.»

«شاید.» این را خنداخند گفت.

«آه، این‌ها همه خواب و خیاله. وقتی اون‌قدر داشته باشم که بتونم مزرعه اسب بخرم، یا هشتاد سالم شده یا توی گورم!»

«لزوما نه. از همین حالا شروع کن به زمینه‌چینی. می‌تونی سرمایه‌گذار پیدا کنی.»

«اول می‌خوام ماشین بخرم!»

این‌کتاب با ۲۴۰ صفحه، شمارگان ۵۰۰ نسخه و قیمت ۲۶۵ هزار تومان منتشر شده است.

کد خبر 6365583

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha