۲۰ شهریور ۱۳۸۸، ۱۳:۰۶

عدالت در فلسفه سیاسی(11)

قرائتی متفاوت از عدالت

قرائتی متفاوت از عدالت

خبرگزاری مهر - گروه دین و اندیشه: رویکرد فمنیسم معتقد است که می‌توان نظریه‌ای از عدالت بر ساخت که در عین انتزاعی و عام بودن به زمینه‌های متفاوت نیز توجه داشته باشد. انتزاع آن بر اساس آرمانی ساختن مردانگی و توسعه یافتگی نباید باشد و توجه آن به تفاوتها نیز باید از برساختن آرمانهای فرهنگی از جنسیت و حاکمیت ملی اجتناب کند.

یکی از حوزه‌های نظریه سیاسی بین‌المللی که معمولاً از سوی جریان اصلی "علم‌گرا" بحثی غیر علمی تلقی می‌شود، اما برای نظریه‌پردازی سیاسی یا هنجاری بین المللی حائز اهمیت زیادی است، بحث عدالت است.

یکی از دل‌مشغولیهای مهم نظریه‌پردازان سیاسی این است که عدالت به چه معنا باید در حوزه نظام بین‌الملل مد نظر قرار گیرد؟ آیا عدالت برای افراد باید در نظر گرفته شود یا دولتها؟ با توجه به وجود تفاوتهای فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در سطح بین‌المللی، چگونه می‌توان به مفهومی از عدالت رسید که جنبه جهان‌شمول داشته باشد؟

فمینیسم معمولاً در وهله نخست یک جنبش اجتماعی تلقی می‌شود. جنبش‌های اجتماعی "تلاش جمعی برای دگرگون ساختن ساختار اجتماعی" قلمداد می‌شوند که "حداقل گهگاه از روشهای فرا نهادین استفاده می‌کنند". جنبش اجتماعی را اساسا می‌توان به عنوان "رویه‌ای شناختی" (cognitive practice) تعریف کرد و از این منظر تاثیری را که در شناخت و معرفت بشری دارد، مدنظر قرار داد.

اهمیت رویه‌های گفتمانی تا به حدی است که جنبش‌های اجتماعی دقیقا در خلق، بیان، صورت بندی اندیشه و انگاره‌های جدید – معرفت جدید- است که خود را در جامعه تعریف می‌کنند. در همین چارچوب است که جنبش‌های اجتماعی به تولیدکنندگان معرفت، اعم از شناختهای عمومی و (شاید مهم‌تر یا حداقل چشمگیرتر از آن) شناخت علمی و آکادمیک، تبدیل شده‌اند.

هواداران جنبش زنان در غرب نیز به ویژه در دو دهه اخیر به این بارو رسیده‌اند که مسأله شناخت، مسأله‌ای "سیاسی" است زیرا با قدرت در ارتباط است.

بر همین مبناست که در برخی از آثار از سیاست نظریه(politics of theory) سخن می‌رود. چاندرا موهانتی(Chandra Mohanty) معتقد است که فمینیسم صرف تولید شناخت در مورد سوژه‌هایی خاص نیست. یک رویه مستقیما سیاسی و گفتمانی است یعنی هدفمند و ایدئولوژیک است. آن را می‌توان به بهترین نحو به عنوان نوعی شیوه مداخله در گفتمان‌های هژمونیک ( مانند انسان شناختی، جامعه شناسی، نقد ادبی و ...) دانست. فمینیسم عملی سیاسی است که در مقابل فشار تمامیت بخش مجموعه شناختی قدیمی "مشروع" و "علمی" می‌ایستد و مقاومت می‌کند.

از آنجا که رویکرد رئالیستی به عنوان یک پارادایم مسلط و مهم در نظریه‌ پردازی‌های روابط بین‌الملل تجلی پیدا کرده‌است، بنابراین بسیاری از چالشهایی که در چند دهه اخیر در مطالعات ابعاد گوناگون صورت گرفته‌اند، عمدتا واکنشی بوده‌اند نسبت به این رویکرد. رویکرد فمینیستی که واکنشی به این رویکرد است معتقد است مفروضات اصلی رئالیسم(بویژه موضوع نبود اقتدار و مسأله حاکمیت) از جمله مواردی هستند که بیشتر نشان دهنده دیدگاه مردان به جهان است.

در میان نظریه‌پردازان فمنیستی، "اونارا اونیل" وارد بحث عدالت شده است. او اعتقاد دارد که در بحث درباره عدالت بین المللی باید به شباهت آن به بحث در مورد عدالت جنسیتی نیز توجه داشت.

در هر دو مورد مساله این است که اصول عدالت باید منتزع از تفاوتها باشد و در عین حال، قضاوت در مورد عدالت نسبت به تفاوتهای میان آنها نیز پاسخگو باشد.

به نظر او نباید میان جنبه انتزاعی عدالت و پاسخگویی به تفاوتها تضادی دیده شود. از نظر او نه انتزاع به معنای آن است که مدلی آرمانی از افراد و دولتها داشته باشیم و نه حساسیت به تفاوتها به معنای نسبی‌گرایی است. بنابراین او می‌کوشد در مدل خود از عدالت جنسیتی و بین المللی، برداشتی از عدالت را ارئه دهد که اصول انتزاعی را با ملاحظات مربوط به تفاوت ترکیب کند.

به عقیده اونیل، نظریه‌های عدالت از جمله نظریه لیبرال عدالت به دلیل آنکه جنبه "ایده‌الیزه" دارند، یعنی کارگزار انسانی، عقلانیت و سبک زندگی خاصی را جنبه آرمانی می‌بخشند و از این طریق جنبه‌های خاص را کنار می‌نهند، به تفاوتهای ملی و جنسیتی توجه نمی‌کنند.

در این نوع برداشتها عدالت معنایی واحد می‌یابد. در مقابل، برداشتهای نسبی‌گرا بر مبنای اولویتی که به تنوعات و تفاوتها می‌دهند، عدالت را امری کاملا نسبی و خاص گفتمانها و سنتهای خاص می‌دانند. در نتیجه نمی‌توان تعریفی عام و جهان‌شمول از عدالت داشت.

اولی به نفع دارندگان امتیاز است و دومی به تایید سنتهای ملی‌گرایانه و جنس‌گرایانه منجر می‌شود. در برداشت لیبرال اساسا عدالت بین المللی کنار گذاشته می‌شود زیرا توجه فقط به داخل جوامع است و در سطح بین المللی فقط می‌توان از کمک سخن گفت یعنی امری داوطلبانه و نه عدالتی که تامین آن تکلیف محسوب می‌شود.

در این بین، می‌توان نظریه‌ای از عدالت بر ساخت که در عین انتزاعی و عام بودن به زمینه‌های متفاوت نیز توجه داشته باشد. انتزاع آن بر اساس آرمانی ساختن مردانگی و توسعه یافتگی نباید باشد و توجه آن به تفاوتها نیز باید از برساختن آرمانهای فرهنگی از جنسیت و حاکمیت ملی اجتناب کند.

در این برداشت باید از حاشیه‌سازی اجتناب شود و انتزاع بر مبنای طیف وسیعی از کارگزاران و نهادها صورت گیرد و نه بر اساس جنبه آرمانی بخشیدن به یک کارگزار یا نهاد خاص.

در اینجا اصول بنیادین عدالت عبارت است از اینکه کنشها و نهادها نباید بر مبنای فریبکاری و یا قربانی سازی عمل کنند و این به معیار عدالت تبدیل می‌شود.

اما مشکلی که پیش می‌آید قضاوت در موارد خاص عملی است. چگونه می‌توان اطمینان داشت که در یک مورد خاص پایبندی به این اصول وجود دارد یا نه؟ راه حل پیشنهادی اونیل این است که برای همه متعاملان شان کارگزاری به رسمیت شناخته شود و در هر موردی که اقدام یا عدم اقدامی کارگزار خاصی را تحت تاثیر قرار می‌دهد، جلب رضایت او ضرورت یابد.

به نظر اونیل از این طریق می‌توان به برداشتی از عدالت رسید که در آن به رغم در نظر داشتن اصول انتزاعی می‌توان به تفاوتها نیز توجه داشت.

کد خبر 945292

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha