شهید حسین خلعتبری
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۹
منوچهر محققی با مسلسل هواپیما در مه دنبال دشمن میگشت؛ کمک افپنجها به نیروهای قالیباف
دیدیم نیروهای پراکندهای هستند که ارزش بمباران نداشتند. ایشان گفت «پیروان، یک استرف میزنیم ببینیم چه میشود!» گفتم باشد. در ۲۰۰ پایی بودیم که با سرعت ۴۵۰ تا ۵۰۰ نات، یکاسترف طولانی زد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۸
میراژهایی که افچهارده روی آسمان قم و خلیجفارس شکار کرد
فکر میکنم ساحل کویت از دور پیدا میشد [خنده] که دیدم ده بیست ثانیه شده و فلر نمیزنند. فهمیدم دیگر فلر ندارند. نشانهروی و آخرین موشک را در حالی که غرغرش بلند بود، شلیک کردم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۱۵
خلعتبری را عید ۶۴ زدند انتقامش را عید ۶۷ گرفتم/خائنان اطلاعات را از بوشهر به عراقیها میرساندند
دیدم رادار میگوید «خورد زمین! خورد زمین!» من هم سریع برگشتم. با خودم گفتم این انتقام حسین خلعتبری بود. او را فروردین ۶۴ زدند من انتقامش را سال عید ۶۷ گرفتم.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۹
کاش مثل دوران اجکت نمیکردم/روایت مشهور شهادت علی اقبالی دروغ است
هرچه بود سرعت هواپیما شروع به کاهش کرد. حقیقتش به یاد شهید دوران، علاقهای نداشتم بپرم بیرون. در اینفاصله آقای عبیری است که دارد به من التماس میکند اجازه بده تو را بپرانم!
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۸
امام زمانِ عراقیها را دیدم/ناچارشدیم گمرک وراهآهن خرمشهر رابزنیم
گفتم ناصر الان ترتیبش را میدهم. اینها را بستم به فشنگ. پایی را هم چپ و راست فشار میدادم که مستقیم نزند؛ درو کند. فکر میکنید چه اتفاقی افتاد؟ تا به موضع دشمن رسیدم مسلسل قفل کرد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۷
خلبانهای فرانسوی با میراژ ما را زدند/ روایت کلاس آموزشی آیتالله خامنهای برای خلبانها
قفل و سپس شلیک کرد. زدند و هواپیمای ما ۳ هزار سوراخ پیدا کرد. کاناپی من هم پودر شد. سرعتمان در آنلحظه، ۴۰۰ متر بر ثانیه معادل یک و دو دهم ماخ بود. ناگهان داخل کابین مثل بخار شد.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۶
وقتی گفتند برنمیگردید دوران خندید و گفت مگر قرار است برگردیم؟/ نام محققی هفته دوم جنگ تیتر شد
بعد از بریف، جناب سرهنگ گفت ۹۵ درصد برنمیگردید. عباس خندهای کرد و گفت «مگر قرار است برگردیم؟» محمود اسکندری هم همینطور خندید.
-
پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور»/۵
بدن خلبان را که لمس کردم مثل پازل ریخت/به بنیصدر گفتم عراقیها دارند میآیند ولی گفت نه جنگ نمیشود
هر دو خلبان هم بیحرکت توی کابین نشسته بودند. دستم را روی شانه خلبان گذاشتم که بگویم بلند شوید، دیدم مثل پازل ریخت. شهید عشقیپور بود و عباس اسلامینیا.
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۵
شماره دو فریاد کشید: آتش گرفتید بپرید بیرون!/قصه دوخلبانی که در ماموریت بمباران کاخ صدام اسیر شدند
یکدقیقه مانده به هدف، ناگهان ضربهای به هواپیما خورد و انواع چراغهای خطر روشن شدند که مهمترینشان آتشگرفتن موتور بود. خلبان فانتوم شماره دو در رادیو فریاد زد: «آتش گرفتید! بپرید بیرون!»
-
نگاهی به جلد دوم «ستارههای نبرد هوایی»/۴
خلعتبری مهمانان نوروز را در خانه رها کرد و رفت شهید شد/فکوری گفت حتی اگر پای خلبانی شکسته پرواز کند
خسروینسب، سروان حسین خلعتبری را دید که درحالیکه مهمانانی برای نوروز در خانه داشت، به پست فرماندهی آمده بود و در مقابل این سوال که آنجا چه میکند، پاسخ داد اینکار مهمتر است!
-
خلبان شهیدی که از سفره هفت سین عازم شهادت شد
به مناسبت سالروز شهادت سرلشگر خلبان حسین خلعتبری خلاصهای از زندگی این شهید بزرگوار را مشاهده میکنید.