میلان کوندرا در «سبکی تحملناپذیر هستی» که سرشار از دوقطبیهای متضاد معنایی است، از فروید اشکال میگیرد و میگوید خواب دیدن فقط یک شیوه ارتباطی رمزدار نیست، یک فعالیت زیباییشناختی هم هست.
پایان جهان میتواند به شکلهای مختلف اتفاق باشد و آنشکل که کمتر از همه دراماتیک است، همان است که انسان زیر انبوهی از اشیای به درد نخور، حرفهای بیمحتوا و فعالیتهای زائد و افراطی هلاک شود.
ایوان کلیما معتقد است کافکا نتوانست همزمان هم یک نویسنده صادق و هم یک عاشق صادق باشد، گرچه آرزو داشت هر دو باشد و برای مدتی کوتاه دچار این توهم شد که میتواند از عهده هر دو با هم برآید.
واسلاو هاول در مواجهه با مهاجرت نویسندگان و روشنفکران چک در زمان کمونیستها نوشت اگر انسان در جستجوی حقیقت باشد، بهتر است آن را در درون خودش و سرنوشتی که جهان دچارش شده جستجو کند.
واسلاو هاول در نامههای خود به همسرش که در زندان نوشته شدهاند، خود را شبیه به شخصیت اصلی رمان «بیگانه» نوشته آلبر کامو میداند که مانند او از مطابقت با نظم قراردادی امتناع میکند.
بخش اول کتاب«نامههایی به اولگا»شامل نامههایی از واسلاو هاول به همسرش است که پیش از محاکمه ودر زندان موقت نوشته شدهاند و رجزخوانی،ناامیدی و جستجوی اوبرای روح و معنای زندگی را نشان می دهند.