پرونده با غواصان کربلای چهار
-
با غواصان کربلای چهار/۵
فرمانده گردان کربلا چرا در شب کربلای ۴ سر ستون قرار گرفت؟/ طرح خوبی بود ولی حیف که نشد!
گردان کربلا، یگان خطشکن لشکر ۷ ولی عصر بود و کار منوط به این بود که خط را بشکند. حاجی خواست قویتر فرماندهی کند. به علاوه وقتی به لب چولانها رسیدیم گفت فینها را در بیاورید.
-
با غواصان کربلای چهار؛
کربلای ۴ را آمریکا و نفوذیهای داخلی لو دادند/افسر عراقی گفت اینجا خدا هم نمیتواند به دادتان برسد!
درست است که آواکسها در عربستان و ماهوارههای آمریکایی به تلافی جریان مک فارلین که منجر به شکست ریگان شد، تمام اطلاعات ما را به عراق داده بودند ولی نفوذیهای داخلی هم بیکار نبودند.
-
با غواصان کربلای چهار/۴
دندانهایم را در الرشید با انبر کشیدند/کربلای ۴ یکپرونده باز است
در استخبارات شکنجههای سنگین و سخت در جریان بود. بعدها وقتی هویت من تا حدودی لو رفت، دندانهایم را در اردوگاه الرشید با انبر کشیدند.
-
با غواصان کربلای چهار۳/۳
ضرب و شتم وحشیانه اسرا در آسایشگاه مثل عصر عاشورا بود/چگونگی ایستادهخوابیدن در سلول
یکیشان نبشی آورده بود و میزد توی پای بچهها. بعد از آنکه کارشان تمام شد، واقعا احساس کردم عصر عاشوراست که اسبها را روی بدن امام حسین و یارانش میتازاندند.
-
با غواصان کربلای چهار۲/۳
عبور اسرای کربلای ۴ از بصره یادآور اسرای کربلا و حضرت زینب بود/مجبورمان میکردند به هم سیلی بزنیم
همه مردم آمده بودند. مثل خیابان جِی و احمدآباد اصفهان بود. حدود ۵ کیلومترِ دوبانده بود؛ بلواری که مردم جمع شده بودند. سنگ میزدند، آب دهان میانداختند، گوجه گندیده و کفش به سرمان میزدند.
-
با غواصان کربلای چهار۱/۳
برگشت ندارید؛ یا شهید میشوید یا اسیر!/روایت فرمانده گروه پیشتاز گردان یونس از کربلای ۴ در بلجانیه
شما میروید! یک درصد احتمال دارد به خط دشمن برسید. برگشتی ندارید یا شهید میشوید یا اسیر. اگر یکدرصد احتمال دادید به خط دشمن رسیدهاید معبر را باز کنید و پشت دشمن بنشینید. بعد بیسیم بزنید!
-
با غواصان کربلای چهار/۲
روایت بازگشت از امالرصاص در کربلای۴/فرهنگ غواصی واژه اسارت ندارد
قایق را با حالت زیگزاگی هدایت میکردیم. هر از گاهی هم گلوله آرپیجی کنار قایق میخورد. ترکشها هم میآمد. ولی سرد بودند.
-
با غواصان کربلای چهار/۱
گردان جعفر طیار چگونه خط دشمن را در کربلای ۴ شکست؟/زبان بینالمللی ترکی جان دو غواص را نجات داد!
۵۰ متریشان بودیم که ناگهان آتش شدید تیربارها و نفرات از سنگرها بهسمتمان شروع شد. قرارگاه با بیسیم از من پرسید «کریم کریم مسعود! موقعیت؟» گفتم «۵۰ متری». گفت «بزنید! الله اکبر!»