۲۳ خرداد ۱۳۹۹، ۱۳:۵۳

گفتگوی مهر با الیکا عبدالرزاقی؛

برخی منتقدان «یلدا» مثل خودش هستند!/ در کلیشه‌ها غرق شده‌ایم

برخی منتقدان «یلدا» مثل خودش هستند!/ در کلیشه‌ها غرق شده‌ایم

الیکا عبدالرزاقی بازیگر سریال «سرباز» عادت به تصویر کلیشه‌ای زنان فداکار در سریال‌ها که خواسته‌هایشان را هم به زبان نمی‌آورند را یکی از دلایل برخی مخالفت‌ها با کاراکتر «یلدا» می‌داند.

خبرگزاری مهر - گروه هنر- عطیه موذن: کمتر کاراکتری در سریال‌های تلویزیونی وجود دارد که اینقدر مخالف و موافق داشته باشد یعنی یا عده‌ای او، خواسته‌ها، دغدغه‌ها و رفتارش را بپذیرند و برعکس عده‌ای حتی ناسزا هم بگویند؛ شخصیت «یلدا» در سریال «سرباز» با همین میزان از مخالفت‌ها و موافقت‌ها مواجه شد و حالا بعد از حدود یک ماه و نیم که مردم با این سریال رمضانی همراه شده‌اند با الیکا عبدالرزاقی بازیگر این نقش گفتگویی ترتیب دادیم.

سریال «سرباز» با طرحی از حمید نعمت‌الله و با نویسندگی و کارگردانی هادی مقدم‌دوست ساخته شده است و هر شب روی آنتن شبکه سه سیما می‌رود. این سریال با یک ساختار متفاوت بیشتر به روزمره‌های زندگی پرداخت و به درونیات آدم‌ها که می‌توانست دلیلی برای سوءتفاهم‌ها و تصمیم‌های آن‌ها در ارتباط بین فردی باشد. سریالی که فراز و فرود آن چنانی نداشت و شاید این روتین بودن و پرداخت به روابط واقعی و متن زندگی کمتر باعث شد گروهی از مخاطبان پای آن بنشیند و البته همین پرداختن به روابط میان آدم‌ها به شکل رئال و روزمره هم بود که دلیل علاقمندی سفت و سخت برخی دیگر به سریال شد.

الیکا عبدالرزاقی در این سریال کاراکتری را ایفا می‌کند که با صراحت از خواسته‌های خود می‌گوید، اینکه شاید نخواهد در زندگی کار کند، خانه می‌خواهد و حتی آنقدر این قضیه برایش مهم است که با نامزد خود عقد محضری نخواهد کرد و تا جایی که می‌تواند سعی دارد زندگی را مدیریت کند و حتی خودش با صاحب‌خانه و آشنا و دوست برای جور کردن پول خانه چانه بزند.

برای انجام این مصاحبه به آموزشگاه سینمایی الیکا عبدالرزاقی می‌رویم. من چند دقیقه‌ای زودتر از او می‌رسم. او که می‌رسد از ته کفش‌ها تا دست و لباس و همه را الکل می‌زند و با خوش‌رویی و خنده‌هایی که پیش از این در سریال‌های طنز بیشتر دیده‌ایم پذیرای حضورم می‌شود.

خیلی خوش‌خنده‌تر از یلدایی است که این شب‌ها می‌بینیم و حتی در گفتگو هم هر چالش ناراحت‌کننده یا واکنش مخاطبان یا … را بیان می‌کند و خودش پیش‌تر از من می‌خندد.

مشروح گفتگوی خبرگزاری مهر با الیکا عبدالرزاقی را در ادامه می‌خوانید:

* فکر می‌کنید چرا مردم به نقش یلدا واکنش‌های شدیدی نشان دادند با اینکه این نقش واقعیت خیلی از زندگی‌هاست. اما چرا این موقعیت اینجا برتابیده نشد؟

ما در این سریال نقش زنی را می‌بینیم که ضعف‌ها و قوت‌هایی دارد و ویژگی‌هایش با آن زن آرمانی که در تصور مردم وجود دارد، متفاوت است. تصور مردم این است که زن فداکار در هر شرایطی باید همسرش را تاب بیاورد، بسوزد و بسازد. اما من فکر می‌کنم اسم این فداکاری نیست. یلدا نماینده جامعه شرقی و در حال گذار از سنت به مدرنیته است که زن‌ها سعی می‌کنند همسرانشان را مدیریت کنند و گاهی این مدیریت را به رخ هم می‌کشند.

اینکه می‌گویم شرقی به این دلیل است که در غرب این دوره‌ها را گذرانده‌اند. البته شاید پیش از این هم این مدیریت در جامعه ما هم بوده است اما گفته نمی‌شده و ما زنان سعی کرده‌ایم این مدیریت دیده نشود و مرد را به عنوان مدیر معرفی کنیم. مدیریت در خفا باشد و غصه‌ها و قصه‌ها را بلند تعریف نکنیم اما یلدا این کارها را نمی‌کند و بلند حرفش را بیان می‌کند. از طرف دیگر من این مقاومت را در زن‌ها بیشتر می‌بینم و فکر می‌کنم برخی حتی خودشان را در یلدا می‌بینند اما باز هم این مدل را دوست ندارند.

* چقدر از این مقاومت ممکن است به تصور کلیشه‌ای ثبت شده از زنان در تلویزیون مربوط شود؟ اینکه زنی در حال مدیریت شرایط است و به فکر خانه و زندگی است باید مورد اقبال هم قرار بگیرد اما چرا نمی‌گیرد؟

با این نکته شما موافقم تصویر کلیشه‌ای تلویزیون بی‌تأثیر نبوده است. یکی از حمله‌هایی که به یلدا می‌شود این است که یحیی عاشق چه ویژگی او شده است؟

* زنی که در نظرشان غرغرو هم هست...

دقیقاً زن غرغرو، بداخلاق و حتی می‌گویند قدرت خدا قشنگ هم نیست! ما در سریال‌ها عادت کرده‌ایم که ببینیم هنرپیشه نقشی که مردی عاشق اوست زیبا باشد اما آیا آدم‌هایی با یک چهره معمولی یا در تعریف جامعه زشت، کسی را ندارند عاشق‌شان باشد؟

زنانی که معتقدند یحیی ماه و یک تکه جواهر است، آیا حاضرند با او زندگی کنند که غیر از آمال‌هایش دنبال چیز دیگری نیست؟ از نظر من مرد یا زن ندارد و کسی که تصمیم می‌گیرد زندگی مشترک داشته باشد اما مسئولیت نمی‌پذیرد در کمال خودخواهی به مسیر و آرمان‌های خود فکر می‌کند نه راه مشترک * یا فکر می‌کنند چون دکتر است نباید عاشق این زن بشود.

بله. آخر دکتر مملکت عاشق نمی‌شود؟ یا فقط عاشق حوری و پری می‌شود؟ این‌ها تعاریفی است که تلویزیون و رسانه به ما داده است که باید ابتدا تصویر یک زن زیبا را داشته باشیم و اگر این زن زیبا ادا هم دربیاورد و یا قیافه بگیرد مخاطب می‌پذیرد. این بخش سطحی ماجراست و بخش جدی‌تر این است که اگر بخواهید آینه‌ای سمت زنان بگیرید و خواسته‌هایشان را نشان دهید گارد می‌گیرند.

* در حالی که این‌ها طبیعی‌ترین خواسته‌های یک زن از مردی است که می‌خواهد مسئولیت یک زندگی را بپذیرد و او را همراهی کند.

اکثر زنان این خواسته‌ها را دارند اما به اشکال مختلف بیان می‌کنند. شاید حتی بیان نکنند و یا در ذهن‌شان می‌گویند یا حتی بلند گفته‌اند و قربانی شده‌اند. برخی هم سوالشان این است که چرا یلدا همین مسائل را با محبت نمی‌گوید. خب این تعریف مخاطب است و یلدا اینگونه نیست یلدا این مدل را بلد نیست. او در سختی بزرگ شده است و زندگی سختی داشته است. او به خاطر خانواده ترک تحصیل کرده و در نتیجه تنش و فشار روانی روی او بسیار زیاد است و گاهی حتی این خانواده خونسرد را نمی‌تواند تحمل کند که به طور مثال مادر خانواده یا حتی برادرها با هم تعارف دارند و روی شان نمی‌شود حرفی را بهم بزنند.

ما اینجا دو خانواده را داریم که در یکی مستقیم با هم حرف می‌زنند و حتی به شکل بدی کل‌کل می‌کنند و دیگری خانواده‌ای است که همه چیز را رعایت می‌کنند و ملاحظات شان از زاویه دید یلدا حال بد کن است. من سوالی دارم از زنانی که معتقدند یحیی ماه و یک تکه جواهر است، آیا حاضرند با او زندگی کنند که غیر از آمال‌هایش دنبال چیز دیگری نیست؟ از نظر من مرد یا زن ندارد و کسی که تصمیم می‌گیرد زندگی مشترک داشته باشد اما مسئولیت نمی‌پذیرد در کمال خودخواهی به مسیر و آرمان‌های خود فکر می‌کند نه راه مشترک.

* البته بخشی هم به خود روایت سریال مربوط می‌شود که به ویژه در قسمت‌های اول تصویری که از یحیی در سریال نمایش داده می‌شد آرمانی و حتی مقدس بود و شاید برای همین عده‌ای دچار سوء تفاهم شدند.

این به سبک آقای مقدم‌دوست برمی‌گردد. همین الان هم که با او صحبت کنید گاهی به یلدا و گاهی به یحیی حق می‌دهد چراکه شخصیت‌های سریال به واقعیت زندگی نزدیک هستند. البته مخاطب ممکن است در جاهایی به جواب نیاز داشته باشد درحالیکه این پاسخ به شکل مشخص به او داده نمی‌شود چون خودش باید فکر کند و تصمیم بگیرد.

* ابتدا نریشن‌های سریال آزاردهنده بود هم نریشن راوی کل و هم صدای ذهنی خود آدم‌ها که بلافاصله و تو در تو با دیالوگ‌ها هم حتی ترکیب می‌شد. خود شما با این نریشن‌ها مشکلی نداشتید؟

من قسمت اول سریال را که دیدم خسته شدم و گفتم چرا باید اینقدر نریشن داشته باشد؟ آن را دوست نداشتم مخصوصاً که در جریان نریشن آقای طهماسب نبودیم. امین زندگانی همسرم گفت که آن را دوست دارد و نکته‌اش این بود که گوشم هنوز عادت ندارد و فکر می‌کنم درست بود چون الان حتی گاهی منتظر هستم که صدای طهماسب پخش شود روایت او را از سکانس موردنظر ببینم.

قسمت اول سریال را که دیدم خسته شدم و گفتم چرا باید اینقدر نریشن داشته باشد؟ آن را دوست نداشتم مخصوصاً که در جریان نریشن آقای طهماسب نبودیم. امین زندگانی همسرم گفت که آن را دوست دارد و نکته‌اش این بود که گوشم هنوز عادت ندارد و فکر می‌کنم درست بود * فکر می‌کنید چقدر زنان امروز به یلدا شبیه‌اند؟

این تصویر «خود واقعی» خیلی‌هاست اما باور ندارند که همین هستند. برخی انتقاد داشتند که چرا یلدا زنانگی ندارد و این درست است یلدا در این بخش ضعف دارد و اگر ضعف نداشت مدام در حال رفت و برگشت نبود.

* این ضعف یلداست یا ضعف فیلم‌نامه؟

نه قرار بود به همین شکل باشد، یعنی پرخاش کند و بلافاصله پشیمان شود، چون می‌داند یحیی هم اگرچه مدام کارهای دلخورکننده انجام می‌دهد اما منظوری ندارد. یحیی بی توجهی می‌کند یا رفتار عاطفی درستی ندارد. حتی گاهی این اتفاقات ملودرام، طنز ماجرا می‌شود و کاش مردم این را دریافت کنند.

در یکی از سکانس‌ها یحیی دائم نریشن‌هایی دارد که می‌خواهد یک پیام عاشقانه برای یلدا بفرستد و با خود کلنجار می‌رود اما انتهای پیام عاشقانه او جمله ساده‌ای بود که هیچ عشقی هم در آن وجود نداشت و یلدا هم می‌گوید ته عاشقانه‌ات همین بود. یلدا با این نوع ابراز احساس او مشکل دارد. در واقع هر دو تا حدی مساله دارند اما یلدا دائم توقعات خود را بیان می‌کند و یحیی انگار توقعی از زندگی مشترک ندارد و بیشتر دنبال هدف‌های والاست. یلدا دائم می‌خواهد کنار او باشد تا در آسمان.

* خود شما مساله‌ای با یلدا و برخوردها و عواطف او داشتید؟

شاید من به‌عنوان الیکا عبدالرزاقی سوالم این بود که چرا یلدا نباید ابراز احساسات زیاد نداشته باشد و آقای مقدم‌دوست می‌گفت چرا فکر می‌کنی همه زن‌ها یا همه مردها یک شکل ابراز احساسات می‌کنند. ما خودمان هم در کلیشه‌ها غرق شده‌ایم.

من فکر می‌کردم ابراز احساسات یلدا کم است و یا در برخی سکانس‌ها می‌گفتم یک «دوست دارم» ساده که می‌تواند بگوید. با این حال آقای مقدم‌دوست قانعم می‌کرد که خیلی‌ها نمی‌توانند همین دوستت دارم ساده را بگویند. آدم‌ها نوع ارتباط عاطفی را خیلی وقت‌ها از فیلم‌ها یاد می‌گیرند و حتی گاهی وقتی یک لحظه عاطفی خاص که پیش می‌آید می‌گویند مثل فیلم‌ها بود اما در واقعیت خیلی وقت‌ها همه چیز متفاوت است.

من فکر می‌کردم ابراز احساسات یلدا کم است و یا در برخی سکانس‌ها می‌گفتم یک «دوست دارم» ساده که می‌تواند بگوید. با این حال آقای مقدم‌دوست قانعم می‌کرد که خیلی‌ها نمی‌توانند همین دوستت دارم ساده را بگویند در واقعیت لزوماً دختر پلکش را پایین نمی‌اندازد و بعد از پایین به بالا نگاه کند و بعد صورتش سرخ شود و بگوید من خیلی دوست دارم. اگر زندگی اینقدر مشخص و واضح است پس این همه سوءتفاهم‌ها از کجا ناشی می‌شود. با این حال من خوشحال می‌شوم که درباره یلدا حرف بزنند حتی اگر بگویند او تومخی یا عقده‌ای است!

* حتی برخی چنین انتقاداتی را مطرح می‌کنند که شاید خودشان خیلی شدیدتر همین ویژگی‌ها را داشته باشند.

بله ولی در سریال دوست ندارند این‌ها را ببینند. یلدا صریح و رک است و مردم طبق همان کلیشه‌ها که گفته شد تعارف را بیشتر ترجیح می‌دهند. خود من شاید در سکانس‌هایی با یلدا مخالف بودم اما الان فکر می‌کنم صراحت خیلی بهتر است.

* خودتان مشکل صراحت دارید؟

همیشه. حتی اگر دلخور شوم خیلی واکنش نشان نمی‌دهم و یا در برخی مواقع دچار رودربایستی می‌شوم. در واقع با یلدای قصه خیلی فاصله دارم. (می‌خندد)

* چرا دیگر کاراکترهای این سریال چندان به نظر واقعی نمی‌رسند و کمتر مصداق واقعی آن‌ها در جامعه وجود دارد؟ مثل مادرشوهر یا برخی دیگر از شخصیت‌های فرعی سریال.

مادرانی که برش نداشته باشند در جامعه خیلی زیاد هستند.

* به لحاظ همراهی با عروس واقعی به نظر نمی‌رسد نه نگرانی و تعارف با فرزند. حتی یحیی هم با همان سوء تفاهمی که گفته شد بیشتر روی جنبه‌هایش مثبتش تاکید می‌شد.

از نظر من یحیی یک آدم تک بعدی است. او وقتی در اتوبوس یکی از سربازها حالش بد می‌شود می‌تواند به هرکسی وظیفه‌ای را بسپارد و یک اتوبوس را مدیریت کند اما زندگی‌اش را نمی‌تواند.

* میمیک صورت شما خیلی شاد است این نقش برایتان سخت نبود که بخواهید خود را کنترل کنید؟ و دائم ناراحت و پراسترس و نگران باشید؟

خیلی سخت بود (می‌خندد) اما کمک و هدایت کارگردان خیلی موثر بود. من به صورت ژنی تمایل دارم هر سکانسی را به یک سکانس مفرح تبدیل کنم (می‌خندد)! من حتی وقتی می‌خواهم تسلیت هم بگویم لبخند دارم و برای برخی مساله است و می‌پرسند چرا می‌خندم. درحالیکه من بلد نیستم این خنده را پنهان کنم. در این سریال در بسیاری از سکانس‌ها من زیادی سرحال و پرانرژی بودم درحالیکه طبق قصه باید عصبانی و یا خسته می‌بودم یا صورتم مدلی بود که انگار شب قبلش گریه کرده‌ام.

* در این لحظات آقای مقدم‌دوست چه می‌کرد؟

اگر احساس می‌کرد من زیادی اوراکت می‌شوم، می‌گفت «خوب است‌ها ولی اگر الان ۸۰ است آن را به پنج برسان» (می‌خندد) و مشخص می‌شد که باید انرژی را به سطح برسانم.

* مردم بیشتر شما را با طنزهای مهران مدیری و دیگر سریال‌های کمدی می‌شناسند. حضورتان در این نقش چقدر برای خود شما مهم بود؟

این اعتمادی است که کارگردان باید داشته باشد و خیلی وقت‌ها چنین ریسکی نمی‌کنند. من معتقدم حتی ریسک نیست و اتفاقاً به نفع کارگردان است که یک بازیگر کمدی را در نقش جدی بیاورد. بازیگر کمدین برای یک اجرای متفاوت انگیزه بالایی دارد و در نهایت هم به اسم کارگردان تمام می‌شود که از بازیگری در نقشی متفاوت بهره گرفته است.

با این حال من آدمی هستم که هر پیشنهادی را با تمام وجود انجام می‌دهم. سعی کرده‌ام همه تلاشم را بکنم اینکه موفق بوده‌ام یا نبوده‌ام به قابلیت‌های من برمی‌گردد. من منتظر اتفاق نقش جدی مثل یلدا نبودم ولی چالش را دوست دارم و علاقه دارم پیشنهادی به من بشود که هم دچار چالش شوم و هم دچار اضطراب و ترس از نقش که با خود فکر کنم حالا باید چطور نقشی را بازی کنم.

* این اضطراب را برای «سرباز» داشته‌اید؟ یا دیگر نقش‌ها؟

برای «سرباز» خیلی اضطراب داشتم. پیش از این هم برای «قهوه تلخ» چنین استرسی را تجربه کردم چون نقشی را بازی می‌کردم که در جاهایی اوراکت بود و در جاهایی زن دست به کمر لاتی بود که از من خیلی دور بود و یادم هست اولین‌بار که آن را اجرا کردم سرم را پایین انداختم و خیلی هم خجالت کشیدم. (می‌خندد)

* به خاطر لات بودن؟

بله چون اصلاً بلد نبودم و در آن سریال یاد گرفتم و دائم فکر می‌کردم واکنش مردم چیست. نقش‌هایم در «سرباز» و «قهوه تلخ» خیلی از من دور بود و این استرس را می‌داد.

* نقش‌های زیادی را هم برای مهران مدیری بازی کردید این همکاری چه ویژگی‌ای برایتان فراهم کرده است؟

کار را سخت می‌کند چون سلیقه شما با کارگردانی که اینقدر در کارش جدی است و لحظه‌های شوخی را خیلی خوب می‌شناسد، تغییر پیدا می‌کند. سخت هم هست چون وقتی سر سریالی می‌روید که قرار بوده است کمدی باشد اما کارگردان طنز را نمی‌شناسد و فقط به بازیگر و کمدی او بسنده کرده است، اذیت می‌شوید. من یک بار چنین کاری کردم و دیگر نمی‌خواهم چنین تجربه‌ای را انجام دهم.

نکته منفی‌اش این بود که خود عوامل سر صحنه می‌خندیدند اما برای من طنز نبود و این ماجرا اینقدر مرا اذیت می‌کرد که به چند نفر از بچه‌های حوزه طنز مثل امیرمهدی ژوله یا مهراب قاسم‌خانی و یا شقایق دهقان تماس گرفتم و گفتم من احساس می‌کنم حس شوخی و طنزم را از دست داده‌ام، عوامل سریال دائم می‌گویند و می‌خندند اما من خنده‌ام نمی‌گیرد و بعد موقعیت را برایشان تعریف کردم و گفتند الیکا ما به اینها نمی‌خندیم. آن سریال ناموفق بود و به نظرم کمدی بسیار مشکل و سخت است. وقتی با کارگردان‌هایی مثل مهران مدیری کار می‌کنید بازیگر می‌تواند اطمینان داشته باشد که اتفاق خوبی برایش رخ خواهد داد.

* شما در تئاتر هم به ایفای نقش پرداخته‌اید و تنوع و گستره نقش‌ها روی صحنه نمایش برایتان بیشتر هم بوده است. دوست دارید همین تنوع در گریم و نقش را در تلویزیون تجربه کنید؟

زمانی نقش‌های مرد به دلیل گریم‌های متنوع و کاراکترهای متفاوت بسیار حسرت برانگیز بودند اما الان برای مردها هم چنین نقشی نوشته نمی‌شود که بخواهید بگویید عجب نقشی.

* و این حسرت را در تئاتر جبران می‌کنید؟

بله در تئاتر دست ما بازتر است.

* شما شاگرد زنده‌یاد حمید سمندریان بوده‌اید و فکر می‌کنم ورودتان به بازیگری هم از طریق ایشان بود.

بله. دوره کار با استاد سمندریان دوره‌ای طلایی بود. خاطرم می‌آید ما در سال ۷۶ برای حضور در نمایش «دایره گچی قفقازی» ثبت‌نام کرده بودیم که او بعد از سال‌ها می‌خواست آن را با هنرجویانش به صحنه ببرد. ما در آن زمان انگیزه بالایی داشتیم و نمی‌دانم این انگیزه چطور به ما تزریق می‌شد. من خاطرم هست کل نمایشنامه «دایره گچی قفقازی» را حفظ کرده بودم که آقای سمندریان هر یک از نقش‌ها را خواست تست بگیرد، بگویم من حفظ هستم و بابت همه نقش‌ها تست می‌دادم و اصلاً برایم مهم نبود نقشم چند دیالوگ دارد و اصلاً دیالوگ دارد یا ندارد.

حتی از آن زمان یک دهه گذشت و برای ما هیچ مهم نبود که نقشمان چقدر است و یا حتی سمت اهمیت نداشت. من خاطرم هست در یک نمایش دستیار بودم و یا کارهای دیگری هم کرده‌ام. بعد از ۱۰ سال و در سال ۸۶ آقای سمندریان می‌خواست «ملاقات با بانوی سالخورده» را کار کند و من خاطرم هست بعد از تجربه اولم دوباره مشتاق بودم در کار او حضور داشته باشم. او به من گفت نقشی برای من ندارد و من خاطرم هست با تورج ثمینی پور دستیار او بررسی کردیم تا ببینیم چه نقشی در این نمایشنامه وجود دارد که من بتوانم آن را بازی کنم و یک نقش خبرنگار داشت که آن هم مرد بود و تبدیل به زن کردند تا من بازی کنم.(می‌خندد) خود استاد هم خنده‌اش گرفته بود.

آن زمان حتی زمین را خودمان تی می‌کشیدیم و یا خودمان چای می‌ریختیم و کسی به نام آبدارچی وجود نداشت. بعد از آن اما همه چیز تغییر کرد؛ بازیگران با توقعات عجیبی پا به صحنه می‌گذارند و فکر می‌کنند همگی آمده‌اند تا به سوپراستار و نقش‌های یک سینما تبدیل شوند من به دلیل آن دوران طلایی، همه کار می‌کردم. پیش از اجرا ما بروشورهایی داشتیم و با قیمت ناچیزی آن را می‌فروختیم و من مسئول فروش آن‌ها بودم و آخر شب پول‌ها را تقدیم استاد می‌کردم.

آن زمان حتی زمین را خودمان تی می‌کشیدیم و یا خودمان چای می‌ریختیم و کسی به نام آبدارچی وجود نداشت. بعد از آن اما همه چیز تغییر کرد. اکثراً دنبال نقش یک رفتند و یا برای یک دیالوگ بیشتر خیلی کارها کردند. بازیگران با توقعات عجیبی پا به صحنه می‌گذارند و فکر می‌کنند همگی آمده‌اند تا به سوپراستار و نقش‌های یک سینما تبدیل شوند.

* به تازگی در یکی از مصاحبه‌ها گفتید که معلولیت دارید، این مساله تاثیری هم روی بازیگری شما دارد؟ یا چالشی برایتان به‌وجود آورده است؟

چالش زیادی دارد مخصوصاً در پلان‌های بسته چون باید بالاتنه را صاف نگه دارید و این برای من یک چالش است که بخواهم به نوعی راه بروم که لنگ زدنم مشخص نباشد. چالش بزرگ من در کار با ریل است وقتی بخواهم از داخل ریل راه بروم به سمت دوربین مخصوصاً در جاهایی که شیب قرار دارد ارتفاع گاهی به ۲۰ سانتی متر می‌رسد و من هر قدمی که برمی‌دارم نمی‌دانم پایم از توی ریل رد شده است یا خیر.(بلند می‌خندد)!

با همه این چالش‌ها دوست دارم باز هم به ورزش برگردم و به رقابت بپردازم حتی در پارالمپیک.

* این حادثه در نوجوانی برایتان به وجود آمد، راحت توانستید با آن کنار بیایید؟

این اتفاق در ۱۱ سالگی رخ داد و به مرور مشکلات حرکتی من بیشتر شد. در آن دوره نوجوانی ممکن است همه سرخورده شوند ولی برای من این دوران طولانی نشد چون نوع برخورد خانواده‌ام بی توجهی مطلق بود. مثلاً شاید من بدم نمی‌آمد خودم را لوس کنم و بگویم پایم درد می‌کند، اما آن‌ها به من رو نمی‌دادند و خود به خود این مساله به یک ماجرای عادی تبدیل شد که در خانه با آن شوخی می‌شود و یا حتی مرا دست هم می‌اندازند. (می‌خندد)!

کد خبر 4933641

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha