حسین شیخالاسلامی، پژوهشگر و منتقد در گفتگو با خبرنگار مهر، نقد ادبیات کودک و نوجوان را همراه با هدایت مشتری دانست و افزود: نظریه، نقد و هدایت بازار ادبیات کودک، سه حوزه متفاوت هستند. در ارتباط با نقد، منتقد از زوایای گوناگون به یک اثر نگاه میکند و آن را از زوایای گوناگون مورد تاویل و تفسیر قرار میدهد، اما مخاطبان نقد، لزوما خوانندگان کتاب نیستند. نقد میتواند برای مجموعه کسانی نوشته شود که با ادبیات کودک سروکار دارند؛ متنشناسان و سیاستگذاران حوزه ادبیات کودک و نوجوان در این زمرهاند.
این منتقد ادبیات کودک و نوجوان با اشاره به اینکه نقد در همه جای دنیا، مخاطبان خاص خود را دارد، گفت: نقدهای مختلف جامعهشناختی، روانشناختی و ... مهم است و به کار تاریخ ادبیات کودک و نوجوان میآید اما نه به درد بچهها میخورد و نه به کار پدر و مادرها میآید. بخش دیگر، نظریه ادبیات کودک و نوجوان است که زیربناییترین نگاه به این نوع ادبیات را شکل میدهد و ما در این قسمت، بسیار فقیریم.
شیخالاسلامی، علت فقر پژوهشی را سلطه گفتمان تربیتی دانست و افزود: هنوز هم مهمترین مسئله ما این است که یک کتاب چگونه بر کودکان تاثیر میگذارد؛ این چیرگی گفتمان تربیتی مانع از نظرورزی آزاد درباره ادبیات کودک و نوجوان میشود، اما پرسش اساسی اینجاست: آیا مخاطب ادبیات کودک، کودکان بیولوژیک هستند یا آنان که روحیه کودکانه خود را حفظ کردهاند؟ مگر میتوان کتابهایی چون «تیستوی سبز انگشتی»، «شازده کوچولو» و «پیپی جواب بلند» را کتابهایی صرفا کودکانه دانست؟!
سومین بخش از دیگاه این منتقد و پژوهشگر ادبیات کودک و نوجوان، هدایت مشتری و بازار است که گونهای نقد ژورنالیستی به شمار میرود و شبیه به همان کاری است که «لاکپشت پرنده» انجام میدهد و کتابهای خوب و خواندنی را معرفی میکند. بگذریم از اینکه ژورنالیسم ادبی ما بیمار است و بسیاری سودای روشنفکرشدن از طریق روزنامهنگاری را دارند و روزنامهها فکر میکنند همچون دانشگاه وظیفه دارند اندیشهای را به مخاطب خود منتقل کنند و صفحهها را طوری تنظیم میکنند که بگویند من یک روشنفکرم. این در حالی است که ادبیات کودک و نوجوان به هدایت بازار فکر میکند و با آن نمیتوان پلههای روشنفکری را طی کرد.