رمان پلیسی «قرار ملاقات با یک نامرد» نوشته فردریک دار با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شد.

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «قرار ملاقات با یک نامرد» نوشته فردریک دار به‌تازگی با ترجمه عباس آگاهی توسط انتشارات جهان کتاب منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب صدوچهارمین عنوان مجموعه پلیسی «نقاب» است که این‌ناشر چاپ می‌کند.

«آسانسور»، «مرگی که حرفش را می‌زدی»، «کابوس سحرگاهی»، «چمن»، «قیافه نکبت من»، «بزهکاران»، «بچه‌پُرروها»، «زهر تویی»، «قاتل غمگین»، «تصادف»، «تنگنا»، «دژخیم می‌گرید»، «اغما»، «نان حلال»، «مردِ خیابان»، «قتل عمد؟»، «دفتر حضور و غیاب»، «آغوش شب»، «آدم که نمی‌میرد» و «قرار ملاقات با یک نامرد» رمان‌هایی به‌قلم دار هستند که تا به‌حال با ترجمه عباس آگاهی در قالب مجموعه نقاب منتشر شده‌اند.

در ادبیات معاصر فرانسوی و جهان نام فردریک دار به‌عنوان نویسنده‌ای توانا و پرکار ثبت شده است. او در سال ۱۹۲۱ متولد و در سال ۲۰۰۰ درگذشته است. زندگی پرماجرایش موضوع آثار متعدد بوده و مصاحبه‌های فراوان و آموزنده‌اش در سامانه‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی در اختیار دوستداران قرار گرفته است. فردریک دار نه تنها با نام اصلی خود بلکه با استفاده از حدود بیست نام مستعار دیگر، نزدیک به ۳۰۰ رمان و داستان بلند و کوتاه، حدود ۲۰ نمایشنامه و ۱۶ اثر سینمایی خلق کرده است. ده‌ها رمان پلیسی او با نام مستعار «سن آنتونیو» و با لحنی ویژه و منحصر به فرد نوشته شده‌اند.

چاپ ترجمه آثار این‌نویسنده به قلم آگاهی از زمستان سال ۹۲ توسط انتشارات جهان کتاب آغاز شد.

راوی داستان «قرار ملاقات با یک نامرد»، نقاش مشهوری به‌نام فرانسوا ژیوه است که در حومه شهر زندگی می‌کند و به‌طور اتفاقی با یک زن آشنا می‌شود. زن پزشک است و در حوالی محل زندگی فرانسوا، مسئولیت اداره یک آزمایشگاه را به عهده دارد. دیدارهای کوتاه و ناخوشایند ابتدایی این‌دو در نهایت به دلباختگی و عشق ختم می‌شوند.

در ادامه داستان، مسائل مخفی و پنهانی زندگی زن،‌ شخصیت دوگانه و مردد فرانسوا و دخالت یک‌عامل سوم که جوانی عاطل و باطل است، موجب شکل‌گیری فاجعه و حادثه در این‌رمان دار می‌شود و ...

«قرار ملاقات با یک نامرد» در ۱۷ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

به نظر رسید در اطراف خودش دنبال چیزی می‌گردد. تصمیم گرفت و کاردک نقاشی‌ام را برداشت. فرصت واکنشی پیدا نکردم. او تیغه عریض کاردک را در پرتره فرو برد. من فریاد وحشتناکی کشیدم. به نظرم می‌رسید که دارند جلوی چشم‌هایم موجود عزیزی را می‌کشند. کاربُنِن با ناقص‌کردن این بوم لذت بیرحمانه‌ای احساس می‌کرد. سماجت عجیبی نشان می‌داد، آن را در همه جهات می‌بُرید و مانند حیوانی وحشی نفس‌نفس می‌زد. وقتی تابلو تکه‌تکه شد، با کاردک به طرف من آمد و تصور کردم که می‌خواهد آن را در شکمم فرو کند.

«مرتیکه بی‌شرف، خوب گوش کن. اگه زنم رو فقط یک دفعه دیگه ببینی می‌کشمت! فهمیدی؟»

چون جوابی نمی‌دادم، روی دسته کاردک فشار آورد. تیغه قابل انعطاف خم شد، ولی زیر جناغ سینه‌ام ضربه را حس کردم.

«فهمیدی؟»

من سرم را به علامت تایید پایین آوردم. او کاردک را به زمین انداخت و برگشت. قدم‌های خشونت‌آمیزش در هال ورودی طنین انداخت. لحظه‌ای بعد در باغ با چنان شدتی بسته شد که زنگوله آن ناله تَرَک‌برداشته‌ای بلند کرد. من به عکس تابلو که روی زمین افتاده بود خیره ماندم. این تنها چیزی بود که از اثرم به جا مانده بود. حتی از همین عکس هم می‌شد فهمید که کار، شاهکاری واقعی بود.

احساس می‌کردم زنده‌زنده قطع عضو شده‌ام! بخش مهمی از وجودم را از دست داده بودم: فرزندی که دوستش داشتم.

این‌کتاب با ۱۴۸ صفحه، شمارگان ۴۰۰ نسخه و قیمت ۷۰ هزار تومان منتشر شده است.