۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۲، ۶:۴۳

وزیری در گفتگوی تفصیلی با مهر:

شاهنامه میدان برخورد اندیشه های خوب و بد است/ فردوسی هیچ گاه از جنگ ستایش نکرد

شاهنامه میدان برخورد اندیشه های خوب و بد است/ فردوسی هیچ گاه از جنگ ستایش نکرد

ورامین - خبرگزاری مهر: یک مورخ و پژوهشگر شاهنامه اظهار داشت: شاهنامه میدان برخورد اندیشه های خوب و بد است، اندیشه هایی که مردمی با یک ریشه و تبار را رو به روی هم قرار می دهد و آنان را به جنگ و ستیزه وا می دارد؛ همچنین فردوسی تنها شاعر حماسه سراست که اگر چه در ترسیم صحنه های جنگ استادی کامل را داشته، اما وی هیچ گاه به عنوان یک گزاره فلسفی از جنگ ستایش نکرده است.

به گزارش خبرنگار مهر، استاد سعید وزیری در سال 1318 در ورامین دیده به جهان گشود؛ تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در ورامین و شهرری به پایان رسانده و در سال 1338 به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به مدت 35 سال خدمت، وی مدتی را در دبستانهای دماوند آموزگاری و در تمام دوره های مختلف از دبستان تا دانشگاه تدریس کرد و در سال 1373 بازنشسته شد.

وی از سال 1347 تاکنون بیش از 150 مقاله و 30 عنوان کتاب در زمینه های تاریخ، میراث فرهنگی، داستان و رمان منتشر کرده و در زمینه ادبیات فارسی نیز آثاری چون کتب گزیده شاهنامه، فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر، اسکندر در شاهنامه را دارد که در زمینه شاهنامه پژوهی تاکنون از ایشان منتشر شده و هم اکنون نیز چهار جلد دیگر در حوزه شاهنامه پژوهی از استاد سعید وزیری در حال انتشار است.

وی در زمینه شناخت شاهنامه و فردوسی کلاسهایی را در شهرهای مختلف ایران برگزار کرده و به معرفی حکیم ابوالقاسم فردوسی و اثر بزرگ شاهنامه به ایرانیان پرداخته است و بنا به همین دلیل خبرنگار مهر، به مناسبت هفته بزرگداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی به سراغ استاد وزیری رفته و گفتگویی تفصیلی با ایشان ترتیب داده که از منظرتان می گذرد:

پیشینه آشنایی فارسی زبانان با فردوسی و شاهنامه

سعید وزیری در گفتگو با خبرنگار مهر در خصوص پیشینه آشنایی فارسی زبانان با فردوسی و شاهنامه گفت: درباره پیشینه آشنایی فارسی زبانان با فردوسی و شاهنامه می توان به این موارد اشاره کرد که در قرن ششم به روایت "نظامی عروضی" با زندگی فردوسی و شاهنامه او آشنا می شویم، گرچه آنچه در چهار مقاله آمده است به افسانه می ماند، با این همه، این نخستین نوشته ای است که درباره فردوسی، شاهنامه و سلطان محمود غزنوی داوری شده است و در همین قرن است که انوری شاعر، فردوسی را به بزرگی و برتری می ستاید:

آفرین بر روان فردوسی/ آن همایون نژاد فرخنده

او نه استاد بود ما شاگرد/ او خداوند بود و ما بنده

وی اضافه کرد: "سعدی" هم که بوستانش را به سال 655 در بحر متقارب و به شیوه شاهنامه فردوسی به نظم می کشد، با بزرگواری از "فردوسی" یاد می کند که:

چه خوش گفت فردوسی پاک زاد/ که رحمت بر آن تربت پاک باد

"میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است"

این مورخ و پژوهشگر تصریح کرد: درباره دیگر پیشینه آشنایی با شاهنامه فردوسی می توان به کتاب "مجمل التواریخ" اشاره کرد، این اثر که در سال 520 هـجری قمری نوشته شده است به ما آگاهی بسیاری از گذشته می دهد و آشکارا به ارزش کار شاهنامه فردوسی می پردازد.

داستان حضور فردوسی در دربار سلطان محمود واقعیت ندارد

وی در خصوص نوشتن شاهنامه گفت: این باور که فردوسی، شاهنامه را نوشت و بنا بود سلطان محمود در برابر هر بیتی به او دیناری طلا بدهد، داستان اینکه فردوسی دوازده سال در دربار بود و سلطان محمود در اثر بدگویی حسودان و شاعران درباری، قدر کار فردوسی را نشناخت و به جای طلا، برایش نقره فرستاد و فقاعی نوشید و همه هدایا را به فقاعی و گرمابه دار داد و سلطان را هِجا گفت و داستان اینکه سلطان دستور داد تا او را زیر پای پیل اندازند، اینها واقعیت ندارد و فرار فردوسی و هجویه ای که ابیاتی از آن را در اینجا می آورم مانند:

جهان دار اگر نیستی تنگ دست/ مرا بر سر گاه بودی نشست

چو دیهیم دارش نَبُد در نژاد/ ز دیهم داران نیاورد یاد

وزیری ادامه داد: در این هجویه شاعر به سلطان می گوید:

مرا غمز کردند کان پر سخن/ به مهر نبی و علی شد کهن

منم بنده اهل بیت نبی/ ستاینده خاک پای وصی

هر آن کس که در دلش بغض علی است/ اَزو در جهان خوارتر، گو که کیست؟

مرا سهم دادی در پای پیل/ تنت را بسایم چو دریای نیل

فردوسی در دربار سلطان محمود نبود

وی یادآور شد: به نظر درست نمی آید که فردوسی در دربار سلطان محمود بوده باشد، در کتاب "فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر" به این مسئله پرداخته ام و آنچه در مورد زندگی فردوسی و قدرنشناسی سلطان محمود گفتم بر پایه داستانهایی است که برای فردوسی ساخته اند و پژوهش دقیق در شاهنامه نشان می دهد که فردوسی نه در دربار سلطان محمود رفته و نه شاهنامه را به نام او کرده و نه سلطان محمود را هجو و نه ستایش کرده است.

وزیری اضافه کرد: آنچه در متن شاهنامه های موجود آمده است به عنوان ستایش سلطان محمود و هجو گاه وی، از الحاقیهای شاهنامه و از جمله مطالبی است که ما را به این حقیقت آگاه می کند که فردوسی هیچ گاه سلطان محمود را ستایش نکرده و در زمان سلطان محمود نیز زندگی نمی کرده است.

شاهنامه ستایش نامه شاهان نیست

وی تأکید کرد: شاهنامه ستایش نامه شاهان و سند برتری نژاد ایرانی بر دیگر نژادهای نیست؛ به باور من، شاهنامه یک زندگی است و رگ جان دار و زنده آن، پیکار است؛ پیکار انسان با دیو، پیکار انسان با دیو درون، پیکار راستی با ناراستی و کج اندیشی، شاهنامه پیکار نژادها نیست، بلکه مبارزه با کج تابی اندیشه حاکم بر نژادهاست، نژادهایی که همه برگ و بار درخت آفرینش اند.

این مورخ و پژوهشگر ورامینی افزود: شاهنامه میدان برخورد اندیشه های خوب و بد است، اندیشه هایی که مردمی را که از یک ریشه و تبارند روبه روی هم قرار می دهد و آنان را به جنگ و ستیزه وا می دارد.

وی اظهار داشت: در این پیکارها که کارگزارانش آز، دروغ و بی اخلاقی هستند، گاه انسانی که بر دیو غلبه می کند آن اندازه بنده خواسته های خود می شود که دیو بر او چیره می شود و او را به دیو تبدیل می کند، در چنین وضعی است که دست به خون برادر می آلاید و پیام این شعر فردوسی را نمی فهمد که:

میازار موری که دانه کش است/ که جان دارد و جان شیرین خوش است

شاهنامه زندگی یک ملت است

وزیری در خصوص رابطه تصویرهایی که در شاهنامه وجود دارد، بیان داشت: شاهنامه تصویرهایی روشن از دژخیمهایی پیش رویمان می گذارد که برای فزون خواهی، لذت طلبی و مقام پرستی، بر روی جنازه برادر راه می رود و پسر از کور کردن پدر شرم نمی کند، فرزند پدر را می کشد تا با زن پدر خود همبستر شود؛ شاهنامه زندگی یک ملت است.

وی ادامه داد: زندگی ملتی که با پادشاهی کیومرث آغاز می شود و با مرگ یزدگرد سوم به پایان می رسد، در این آغاز و فرجام 3700 ساله است که با زندگانی 50 شاه آشنا می شویم.

این مورخ و پژوهشگر ورامینی عنوان داشت: آغاز این زندگی ساده و به دور از هر گونه پلشتی و کینه است، کسانی که مایل باشند با شاهنامه آشنا شوند باید دوره های هفت گانه آن را بشناسند که کوشش کردهم تا هر دوره را به کوتاهی بررسی کنم که علاقه مندان می توانند به کتاب فردوسی و شاهنامه از نگاه دیگر اینجانب مراجعه کنند.

برای ایران شناسی شناهنامه باید به خود شاهنامه مراجعه کرد

وی با اشاره به جایگاه کشور ایران در شاهنامه گفت: برای ایران شناسی شاهنامه می بایستی به خود شاهنامه مراجعه کرد، شاهان داستان شاهنامه، کیومرث، هوشنگ تهمورث و جمشید بر هفت کشور پادشاه بودند، ولی نام این هفت کشور بر ما پوشیده است.

این مورخ و پژوهشگر ورامینی اضافه کرد: پس از آنکه جمشید خود را جان آفرین می داند و فره ایزدی از او جدا می شود، مردم از جمشید روی بر می گردانند، مردمی که جمشید بر آنان فرمانروا بود ایرانی اند و برای نخستین بار با نام ایران که در شعر زیر به معنی ایرانیان آمده است، آشنا می شویم:

از آن پس بر آمد ز ایران خروش/ پدید آمد از هر سویی جنگ و جوش

وی اظهار داشت: ایرانیان دلزده از جمشید به سوی تازیان به دشت نیزه گزاران که در آنجا اژدی هاک به جای پدرش مرداس فرمانروا بود، رفتند:

یکایک ز ایران بر آمد سپاه/ سوی تازیان برگرفتند راه

شنودند کانجا یکی مهتر است/ پر از هول شاه اژدها پیکر است

کی اژدها فش بیامد چو باد/ به ایران زمین تاج بر سر نهاد

ایرانیان به اندیشه مبارزه با جمشید افتادند

وزیری در خصوص جایگاه سرزمین ایران در شاهنامه گفت: فردوسی بیان می دارد که ایرانیان از جمشید ناراحت و به اندیشه مبارزه با جمشیدی افتادند که به کژاندیشی و بی خردی گرائیده بود، از این رو هر شاه و نامجویی آماده مبارزه با جمشید شد تا جایگزینی برای جمشید بیابند.

سواران ایران همه شاه جوی / نهادند یک سر به ضحاک روی

به شاهی بر او آفرین خواندند/ ورا شاه ایران زمین خواندند

وی افزود: ضحاک به ایران آمد، تاج بر سر نهاد، جمشید را از بین برد و پایه شاهی خود را برستم، بی مهری به هنرمندان، فرزانگان نهاد و دیوان گذاشت و دستشان به ستم دراز شد و آزادگان خوار شدند.

هنر خوار شد جادویی ارجمند/ نهان راستی آشکارا گزند

به نیکی شده دست دیوان دراز/ نشاید سخن گفت الا به راز

ضحاک ایرانی بود

وزیری در خصوص درخواست ایرانیان از شاه تازی دشت سواران که پادشاه ایران شود، بیان کرد: در این مورد دو پاسخ می توان دریافت کرد؛ اگر ضحاک تازی و عرب باشد، پذیرفتن این موضوع به نظر درست نمی آید، اما اگر ضحاک ایرانی باشد و دشت سواران نیزه گزار هم جزو همان هفت کشوری باشند که هوشنگ، تهمورث و جمشید بر آن پادشاهی داشته اند، مردم ایران زمین که به تصریح شاهنامه از هر گوشه ای خسروی، ناموری سپاه فراهم آورده اند به نزد ضحاک امکان دارد و باید چنین باشد.

وی اضافه کرد: وقتی ضحاک به ایران می آید و تاج بر سر می نهد، حتی فردوسی نیز او را کی اژدهافش می داند و می گوید:

چو ضحاک شد بر جهان شهریار/ برو سالیان انجمن شد هزار

سراسر زمانه بدو گشت باز/ برآمد بدین روزگار دراز

نهان گشت کردار فرزانگان/ پراکنده شد کام دیوانگان

پادشاه ایرانی یعنی پادشاه جهان و جهان جز ایران نیست

این مورخ و پژوهشگر شاهنامه تصریح کرد: پادشاه ایرانی یعنی پادشاه جهان و جهان جز ایران نیست، چنانکه در زندگانی فریدون خواهیم خواند که وی پادشاهی جهان را میان سه فرزندش بخش کرد و دشت سواران و نیزه گزار و ایران را به فرزند کوچک تر خود "ایرج" سپرد.

وی در خصوص آشنایی فردوسی با پیام اسطوره ها گفت: مورخانی که نزدیک به زمان فردوسی زندگی می کرده اند از جمله علامه ثعالبی است، داستانهایی مانند دیو سفید، مار ضحاک، جام کی خسرو، سیمرغ، زال را افسانه و مخالف عقل می خواند و هفت خان رستم را جزو اباطیل می داند، ابوریحان بیرونی نیز، تاریخ بخش نخست شاهنامه را عقلی نمی داند.

فردوسی می دانست به پاره ای از  داستانهای شاهنامه ایراد خواهند گرفت

وزیری ادامه داد: حکیم فردوسی، انگار می دانست است که به پاره ای از داستانهای شاهنامه ایراد خواهند گرفت و آن را دروغ، افسانه و مخالف عقل خواهند گفت و از این رو می گوید:

ازو هر چه اندر خورد با خرد/ دگر بر ره رمز معنی برد

وی یادآور شد: این شعر خود می رساند که فردوسی به راز و رمز افسانه آشنا بوده و پیام داستانهایی را که به ظاهر قابل قبول عقل نیستند، دریافت کرده است.

فردوسی هیچ گاه از جنگ ستایش نکرد

این مورخ و پژوهشگر شاهنامه اظهار داشت: از نگاه من فردوسی تنها شاعر حماسه سراست، اگر چه در ترسیم صحنه های جنگ استادی کامل را داشته اما هیچ گاه به عنوان یک گزاره فلسفی از جنگ ستایش نکرده است و برای درک این موضوع بهتر است به داستان اغریرث در شاهنامه مراجعه کرد که در آن آمده است:

چو بستر ز خاک است و بالین خشت/ درختی چرا باید امروز کشت

که هر چند روز از برش بگذرد/ بُنَش خون خورد، کینه به بار آورد

پیشنماز توس به خاطر اشعار فردوسی بر جنازه اش نماز نگذارد

وی در ادامه با اشاره به اسطوره بودن زندگی و مرگ فردوسی گفت: روزی فردوسی به بازار توس می رود، کودکی را می بیند که این بیت را می خواند:

اگر شاه را شاه بودی پدر/ به سر می نهادی مرا تاج زر

فردوسی را اندوهی عمیق دست می دهد، آهی می کشد، غشی او را می گیرد و چون او را به خانه می برند، جان به جان آفرین می دهد، مرگ به سراغ فردوسی می آید، اما کج اندیشی و تنگ نظریها به ابوالقاسم گرکانی پیشنماز شهر توس اجازه نمی دهد که بر جنازه فردوسی نماز بگذارد.

وی بیان داشت: به باور پیشنماز توس، فردوسی عمر و وقت خود را صرف معرفی بی دینان و گبران کرده بود، ناگزیر وی را در باغ خودش که بیرون از شهر توس است به خاک می سپارند.

وزیری افزود: در زندگی فردوسی داستانی، مردم و سازندگان قصه ها به فردوسی علاقه دارند، نمی خواهند پیشنماز توس به فردوسی پس از مرگش توهین کند و بر آنچه می اندیشد باقی بماند.

وی تصریح کرد: پیشنماز توس پس از به خاک سپردن فردوسی، او را در خواب می بیند که جامه ای سبز بر تن کرده است، تاجی از زمرد بر سر دارد و جای او در فردوس است، پیشنماز توس از فرشته ای می پرسد که به چه علت این مرد چنین جایگاهی یافته است؟! فرشته فردوس پاسخ می دهد که او شعری سروده است این گونه که:

به بینندگان آفریننده را/ نبینی مرنجان دو بیننده را

این مورخ و پژوهشگر ورامینی اضافه کرد: پیشنماز از خواب بر می خیزد، بر گور شاعر می رود، نماز می خواند و خواب خود را برای مردم می گوید.

وی عنوان کرد: نزدیک به سه قرن با فشار و ارعاب قدرتمندان در هیچ نوشته و مجلس رسمی، از شاهنامه فردوسی نامی برده نشد.

حکمت شاهنامه با حیات جامعه ایرانی به زندگی خود ادامه داده است

وزیری در پایان افزود: معتقدم که حکمتی در شاهنامه است که با حیات جامعه ایرانی به حیات خود ادامه داده و در میان مردمان دهان به دهان و سینه به سینه چرخیده و تا زمانه ما به قله ای رسیده که هنوز خشک اندیشان و زورگویان را به زحمت و وحشت می اندازد و امیدواران را به دنیایی انسانی، خردمندانه و عاشقانه تر امیدوار می کند.

گفتگو: احسان تاجیک

کد خبر 2058579

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظراتی که غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط با خبر باشد منتشر نمی‌شود.
  • captcha