به گزارش خبرگزاری مهر، پنجمین جلسه کلاس آموزش نظم و نثر با حضور یوسفعلی میرشکاک در سالن آمفی تئاتر سازمان هنری رسانه ای اوج برگزار شد.
وی در این نشست سخنان خود با نگاهی به مقوله نثر آغاز کرد و گفت: به تعبیر «پل والری»، نثر مانند راه رفتن ولی شعر مثل رقصیدن است. در شعر همان حرکتی که در نثر اتفاق میافتد، وجود دارد؛ با این تفاوت که حرکت در نثر به سمت یک مقصد صورت میگیرد ولی در شعر این حرکت، در واقع نفس خود شعر است. غایت شعر در خودش ولی غایت نثر در معنای آن است. وجود نثر معطوف به مخاطب و معنای شعر معطوف به خودش است و فرم و صورت شعر از مضمون آن اهمیت بیشتری دارد.
وی افزود: ما اگر دقت داشته باشیم، متوجه می شویم اهمیت اولیه در شعر، نحوه بیان آن است و آنچه که در شعر بیان میشود در درجه دوم اهمیت قرار دارد.آنچه که در شعر گفته می شود اهمیت ثانویه است و اهمیت اولیه شعر در نحوه بیان است. آنچه که نثر و شعر را از هم متمایز می کند وزن، جادوی قافیه، تاثیر ردیف، ظرافت های زبانی و... است.
مطیع الدین حجازی از صادق هدایت بهتر مینوشت
این شاعر و منتقد ادبی افزود: زبان شعر زبانی است که فارق از معنا اهمیت دارد ولی زبان نثر بدون معنا موضوعیت ندارد. مطیعالدین حجازی از صادق هدایت بهتر مینوشت ولی چون حرفی برای گفتن نداشت، کتاب هایش ماندگار نشد.
در عمل برای ادبیات انقلاب اسلامی کاری نکرده ایم
وی ادامه داد: اگر دو رمان بزرگ در جهان داشته باشیم یکی از آنها «جنایت و مکافات» و دومی «برادران کارامازوف» داستایوسکی است. نویسنده این کتاب افعال را اغلب غلط استفاده میکرد. چون زمانی که وی در زندان بود تنها کتاب انجیل و تورات را در اختیار داشت و زمانی هم که از زندان آزاد شد در روزنامهها به صورت پاورقی مطلب مینوشت؛ در حالی که ما چند سال است از ادبیات انقلاب اسلامی نام میبریم ولی در عمل هیچ کاری نکردهایم. داستایوسکی همه کتابهایش به جز «قمارباز» را به صورت پاورقی نوشته است. این نشان دهنده نبوغ این نویسنده است؛ با این حال عظمت این دو کتاب داستایوسکی همه جهان را تحت تاثیر قرار داده است. خیال و نیروی آفرینندگی که در وجود این نویسنده بوده باعث این همه زیبایی شده است.
چه کسانی نویسنده نمی شوند؟
میرشکاک ادامه داد: ما ایرانی ها انسانهای تنبلی هستیم. کسانی که میخواهند نویسنده باشند باید تنبلی را کنار بگذارند و مایه وجود تنبلی هم آرزو داشتن است؛ کسی که آرزو، مشغله، عشق به مصرف در وجود خود داشته باشد، نمی تواند نویسنده شود.
ممیزی در کشورمان به یک مشکل تبدیل شده است
وی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: ممیزی در کشور ما به یک مشکل تبدیل شده است. در حوزه نویسندگی چند نوع ممیزی داریم که یکی از آنها ممیزی دینی، ممیزی عرفی، ممیزی سیاسی، ممیزی وزارت ارشاد، ممیزی عرفی و... با این حال در عالم شعر، شاعر می تواند همه مطالب مورد نظرش را به گونه ای بیان کرد که هیچ کس متوجه آنها نشود. شعر عالم اجمال است؛ بنابراین شاعر می تواند افکار، اندیشهها، غرض ها، کنایهها و... را در شعر آورد بدون اینکه کسی متوجه آنها شود. در کشور ما شاعران زیادی وجود داشته و دارند؛ دلیل این مسئله هم این است که قوم ایرانی گریز از همه مسائل را رفتن به نهان روشی میداند. هیچ قومی به اندازه قوم ایرانی چند چهره نیستند؛ یعنی با زن، بچه، شوهر، اطرافیان، دوستان، همکاران و... یک برخورد خاص دارند.
تنها صادق هدایت نویسنده است
میرشکاک در بخش دیگری از اظهار نظر خود در این جلسه گفت: از میان همه نویسندگان ایرانی تنها صادق هدایت، نویسنده است. چون سعی کرده به لایههایی از وجود انسانی ایرانی نفوذ کند که تا به حال کسی این کار را نکرده است. هدایت در نوشته هایش به هر دو وجه عشق یعنی عشق زمینی و عشق آسمانی می پردازد. عشقی که در نوشته های صادق هدایت وجود دارد قابل لمس است و یک قوم و یک شهر در نوشته هایش مطرح است. وی به فمنیسم، استبداد شرقی و... در آثارش پرداخته است. صادق هدایت در بوف کور، نثر نامنظم استفاده میکند. زبان راوی در کتاب بوف کور استفاده شده است و ممکن نیست مطلبی در این کتاب پیدا شود که با قومیت ملی و دینی ایرانیان ارتباط نداشته باشد. دشواری نوشتن چه گفتن است نه چگونه گفتن؛ برای همین است که دیگر کتابی مانند «بوف کور» نوشته نشد.
عشق در آثار گذشتگان ما سرسام آور است
نویسنده کتاب «دیپلمات نامه» ادامه داد: عشق در ادبیات قدیم ما در اکثر اوقات سرسام آور است. چون در آثار گذشتگان معشوق طبیعی به خاطر وضعیت اجتماعی آن زمان، وجود ندارد؛ ولی صادق هدایت در کتاب «بوف کور» تمام انباشته های قوم ایرانی را مطرح کرده است. در حالی که هوشنگ گلشیری نثر زیبایی دارد و مطلبی برای گفتن ندارد.
قوم ایرانی سرگردان است
میرشکاک تاکید کرد: ایرانیان نه فقط از لحاظ صنعت بلکه از لحاظ بینش و منش محض انسانی نیز دچار سرگردانی هستند. به همین دلیل است که کلا مسائلی که در کشور وجود دارد به صورت واکنشی انجام می شود و قوم ایرانی هیچ وقت در سر جای خود عمل نمی کند و وظیفه نویسنده نشان دهنده یک قوم است. کسی که می خواهد بنویسد باید بتواند گره اصلی اقوام را نشان دهد.
رمان نویسی کاری غربی است
وی افزود: اینکه ما در رمان نویسی موفق نیستیم به دلیل این است که رمان نویسی کاری غربی است و ما تنها میخواهیم رمان بنویسیم؛ در حالی که آنها نمیخواهند بنویسند فقط این کار را انجام می دهند! در حالی که در غرب رمانسم(رمان کوتاه) می نوشتند. سروانتز مسئله را تغییر داد و کتاب «دن کیشوت» را نوشت با این حال دیگر غربی ها نخواستند «دن کیشوت» دیگری بنویسند در حالی که ما همیشه به دنبال این هستیم که یک «دن کیشوت» یا «بینوایان» بنویسیم. صنعت مونتاژ را شرق ایجاد کرده است. چون میخواهند هم مصرف کننده تکنولوژی باشند و هم به دنیا بگویند که ما تولیدکننده هستیم؛ قومی که در صنعت دروغ میگوید در ادبیات نیز دروغ خواهد گفت. به طور مثال از یک کتاب 3000 نسخه چاپ کرده ایم در حالی که 1000 نسخه اول را می گوییم چاپ اول، 1000 نسخه دوم، چاپ دوم و... در حالی که اینگونه نیست. به راحتی می توان از کتاب هایی که در حوزه ادبیات دفاع مقدس نوشته شده است چند داستان جمع کرد و یک کتاب جدید نوشت بدون اینکه کسی متوجه شود؛ چون شخصیت های ما در ادبیات دفاع مقدس همگی یک حرف و یک کار را زده و انجام میدهند. با چنین وضعیتی آیا قوم ایرانی نیاز به نویسنده دارد؟ نه. نویسندگان یا آدمهای غافل و از خود بی خبرند یا انسانهایی اند که هرگاه دریچه ذهنشان را در صفحه کاغذ باز میکنند، عجایب مخلوقات از ذهنشان خارج میشود.
قوم ایرانی نمی تواند با تقلید از غرب به جایگاهی برسد
نویسنده کتاب «سیاست زدگی» ادامه داد: قوم ایرانی نمیتواند با تقلید از غرب جایگاهی برای خود به دست بیاورد. هرگاه که در ادبیات توانستیم حرفی برای زدن، داشته باشیم قطعا به گذشته خودمان رجوع کرده ایم. «هزار و یکشب» تنها کتابی است که بیشتر نویسندگان غربی آن را خواندهاند. قوم ایرانی هیچگاه از مرحله تقلید به اجتهاد نخواهد رسید. چون هر گاه که دست از تقلید برمیدارند باز یک تمدن جدید به وجود میآید و باز مجبور به تقلید میشوند. قوم ایرانی در همه مسائل مثل صنعت، فرهنگ، تمدن به قول فیلسوفان در وضعیت نه این و نه آن قرار دارد.
فردوسی در اشعارش هویت قومی ایرانیان را نشان می دهد
این منتقد ادبی همچنین افزود: نویسنده کسی است که در درون خود بتواند حداقل یکی از هویتهای قومی، دینی، جنسی، طبقاتی و... را در اثرش بیاورد. اگر کسی بتواند به همه این هویتها بپردازد که در درجه بالای نویسندگی قرار دارد. فردوسی هویت قومی ایرانیان را در اشعارش نشان میدهد. عدهای میخواستند فردوسی را زرتشتی نشان دهند در حالی که اصلا اینگونه نیست و در شاهنامه اساطیر زرتشتی به بدی نشان داده شده است. کسی که میتواند هویت قومی را بشناسد، طرح هویت قومی میکند. شاهنامه در حقیقت یک رمان است و تنها وزن باعث میشود که احساس کنیم شاهنامه با نثر تفاوت دارد. مولانا در مثنوی هویت دینی را مطرح میکند در حالی که وزن باعث میشود ما مثنوی را شعر تلقی کنیم در حالی که اینگونه نیست، بلکه مثنوی یک رمان پست مدرن است.
ایرانیها حاضر به پرداخت غرامت برای حضور در جهان مدرن نیستند
نویسنده کتاب «انسان آزاد» ادامه داد: ما ایرانی ها میخواهیم در جهان مدرن باشیم ولی حاضر به پرداخت غرامت نیستیم. نمیتوان کفر و اسلام را هم با جمع بست. کسی که بتواند تناقضی که در درون ایرانی ها وجود دارد را بنویسد، یک نویسنده به حساب میآید. نویسنده باید به جایی برسد که از دیگر مسائل منقطع شود و فقط بنویسد؛ اگر نویسنده به هر مسئله دیگری به غیر از کاغذ نوشتن فکر کند، قطعا به جایی نخواهد رسید. تا زمانی که کسی خانهای از خود برای زندگی نداشته باشد، قطعا زندگی نخواهد داشت. ما از زمانی که وارد مدرنیته شدهایم یعنی در حدود 100 سال، به قول خودمان خوش نشین هستیم در حالی که خوش نشینی نیست، بلکه از ویرانی به ویرانی دیگر رفتن است.
نظر شما